بارالها!

چگونه باور کنم نبودنش را، وقتی که محبت دستی نوازشگر در تار و پود وجودم ریشه می دواند ...

چگونه باور کنم سکوت دریای چشم هایم را وقتی که قایق مهربانیش بی ناخدا در اوج آسمانها به پیش می رود .

 آدینه که می شود قاصدک های دلم را روانه آستان دوست می کنم تا پیام آور حضور صدفی باشد که یازده مروارید سبز را با خود به همراه دارد .

وقتی کسی نیست که درد آشنایم باشد ، فرشته ای پیدا می شود تا در خلوت شبهای تار تسلی بخش خاطرم باشد .

هنوز ستاره ای بی نورم که در انتظار شعاعی از خورشید لحظه شماری می کنم ، کویری در انتظار آبم و حتی دریای اشک هایم کویر تف زده وجودم را سیراب نمی کند .

از ستارگان آسمان سراغ می گیرم و چون پرنده ای عاشق گمگشته ام را در میان آسمان ها می جویم ، با من بگو چگونه از رویش یاس ها بگویم وقتی که نرگسی های چشمم در انتظار آمدنت سوسو می زنند .

اللهم عجل لولیک الفرج

 

برگرفته از وبلاگ  گل نرگس فدای رنگ و بویت

 



 نگاشته شده توسط منيژه اشجاري در چهارشنبه 20 آبان 1388  ساعت 10:10 PM
نظرات 0 | لینک مطلب