ضرورت انتظار
عقيده به ظهور مصلح و آمادگى براى يك انقلاب جهانى ، آن قدر حياتى و لازم بوده است كه پيشوايان دينى انتظار را استراتژى مهم اين برهه ى تاريخى دانسته و حكم و دستور به آن در دوران غيبت داده اند.(?) اهميت و ضرورت دوره ى انتظار را مى توان از زواياى مختلف بررسى كرد:
الف - توجه به معنا و حقيقت انتظار، دريچه اى است براى رسيدن به اين مهم . همان طورى كه قبلا به طور كامل بحث شد، انتظار يك دوره ى آماده سازى و زمينه سازى است و هر انقلاب و حركتى كه اين دوره را پشت سر نگذاشته باشد ابتر و ناقص و بى ثمر خواهد بود. ما كسانى را مى بينيم كه به پا ايستاده اند و راه افتاده اند، ولى دوره انتظارى نداشته اند. گويا چيزى نمى خواسته اند و تنها بر اساس جوّ محيط و جريان حاكم به رفتن وادار شده بودند. اين ها بدون انتظار و بدون آماده باش در گام هاى اول گرفتار شده اند و به خودخورى و فرار از خويشتن رسيده اند و آخر سر در زير فشار ابهام ها و اشكال ها، در مرحله فكر و اعتقاد، در مرحله ى ظرفيت و تحمل ، در مرحله ى طرح ريزى و در مرحله ى عمل ، از كمبود امكانات گرفته تا نيازهاى اقتصادى و نيازهاى تخصصى و علمى و حتى آمادگى بدنى و توانايى جسمى ، در زيربار اين فشارها و ابهام ها، به انزوا و فرار از كار و جدايى از عمل روى آورده اند. طبيعى است آن ها كه عمل زده بودند، بعدها با نفرت ، عرفان زده ، فلسفه زده و علم زده و كلاس زده هم بشوند و به دنبال پناه گاهى بگردند. كه باز هم طبيعى است كه به پناهى نرسند و سرگردان بمانند
عقيده به ظهور مصلح و آمادگى براى يك انقلاب جهانى ، آن قدر حياتى و لازم بوده است كه پيشوايان دينى انتظار را استراتژى مهم اين برهه ى تاريخى دانسته و حكم و دستور به آن در دوران غيبت داده اند.(?) اهميت و ضرورت دوره ى انتظار را مى توان از زواياى مختلف بررسى كرد:
الف - توجه به معنا و حقيقت انتظار، دريچه اى است براى رسيدن به اين مهم . همان طورى كه قبلا به طور كامل بحث شد، انتظار يك دوره ى آماده سازى و زمينه سازى است و هر انقلاب و حركتى كه اين دوره را پشت سر نگذاشته باشد ابتر و ناقص و بى ثمر خواهد بود. ما كسانى را مى بينيم كه به پا ايستاده اند و راه افتاده اند، ولى دوره انتظارى نداشته اند. گويا چيزى نمى خواسته اند و تنها بر اساس جوّ محيط و جريان حاكم به رفتن وادار شده بودند. اين ها بدون انتظار و بدون آماده باش در گام هاى اول گرفتار شده اند و به خودخورى و فرار از خويشتن رسيده اند و آخر سر در زير فشار ابهام ها و اشكال ها، در مرحله فكر و اعتقاد، در مرحله ى ظرفيت و تحمل ، در مرحله ى طرح ريزى و در مرحله ى عمل ، از كمبود امكانات گرفته تا نيازهاى اقتصادى و نيازهاى تخصصى و علمى و حتى آمادگى بدنى و توانايى جسمى ، در زيربار اين فشارها و ابهام ها، به انزوا و فرار از كار و جدايى از عمل روى آورده اند. طبيعى است آن ها كه عمل زده بودند، بعدها با نفرت ، عرفان زده ، فلسفه زده و علم زده و كلاس زده هم بشوند و به دنبال پناه گاهى بگردند. كه باز هم طبيعى است كه به پناهى نرسند و سرگردان بمانند