(((( حرف دل تنها با خدا ))))

الهی : راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوار تر.
الهی : ما همه بيچاره ايم و تنها تو چاره ای و ما همه هيچ کاره ايم و تنها تو کاره ای.
الهی : چون تو حاضری چه جويم ؟ و چون تو ناظری چه گويم ؟
الهی : جان به لب رسيد تا جام به لب رسيد .
الهی : عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد کرد ؟
الهی : چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم .
الهی : آنکه از خوردنو خوابيدن شرم دارد از ديگران امور چه گويد ؟
الهی : در ذات خود متحيرم تا چه رسد در ذات تو .
الهی : دندان داده ای نان داده ای جان داده ای جانان بده .
الهی : انگشتری سليمانيم دادی انگشت سليمانيم ده .
الهی : اگر ستار العيوب نبودی ما از رسوايی چه می کرديم ؟
الهی : ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا .
الهی : از کودکان چيز ها آموختم لاجرم کودکی پيش گرفتم .
الهي : اگر گلم و يا خارم از آن بوستان يارم .
الهی : فرزانه تز از ديوانه تو کيست ؟
الهی : اگر از من پرسند کيستی چه گويم ؟
خب اينم بخشی از مناجات جان سوز عارف دلسوخته حسن زاده بود که تقديم دوستان شد . اميد است ......
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به يادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
يا مهدی فاطمه ادرکنی....