يک قدم تا ظهور...

يک قدم تا ...       

خدا کند تو بیایی ...

آقا جون هر وقت دلم برات تنگ میشه خواه و نا خواه چشمام پر از اشک میشه

هر وقت دلم برات تنگ میشه احساس میکنم نگاهم میکنی

با نگاهت نوازشم میکنی طوری که دلم آرووم میشه

با نگاهت بنده نوازی میکنی

با نگاهت بهم یادآوری میکنی هنوز کسی هست که بشه بهش تکیه داد

به امید بودنش خندید و به امید یاریش جلوی سختیا ایستاد

کمکم کن تا از خودم رها بشم

از منی که غرق در گناهم

غرق در خود پرستی

غرق در دنیا

هیچ چیز دیگه ای به فکرم نمی رسه که بهت بگم

جز اینکه با ادبی خاص که مخصوص عاشقای زمینیه در مقابل معشقوق

بهت بگم : دوستت دارم.





[ یک شنبه 14 آبان 1391  ] [ 1:21 PM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (1) ]