جمعه های انتظار
جمعه را چقدر دوست دارم و تو را كه در بیطاقتترین جمعه میآیی، با شمشیری كه بوی ذوالفقار میدهد و با عبایی كه شبیه شبهای تنهایی پیامبر است، میآیی و شاید من هزار سال قبل از آمدن تو همراه شعرهایم دنیا را بدرود گفته باشم، میآیی و شاید من هیچگاه چشمان معصوم ترا زیارت نكنم چقدر زیباست در روز آمدن تو حضور داشتن چقدر خوب است به استقبال تو دویدن.