از ربنای رکعت دوم شروع شد.........

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

آینه خیره شد به من و من به آینه

آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذربین به تماشای من گرفت

آن گاه آتشاز دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت

بی تابی مزارع گندم شروع شد


موج عذاب یا شب گرداب؟ هیچ یک

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از خال دست خود به چه بگوییم که ماجرا

از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

"فاضل نظری"

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم





[ چهارشنبه 17 مهر 1392  ] [ 11:55 PM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (0) ]