معرفت امام زمان(ع)؛ چيستی، چرايی و چگونگی

همة ما كم و بيش تاكنون در مورد لزوم «معرفت امام زمان(ع)»، مطالبي خوانده يا شنيدهايم و به اجمال ميدانيم براساس روايات قطعي و ترديدناپذيري كه از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده، نداشتن معرفت نسبت به امام زمان(ع) به منزلة مرگ در زمان جاهليّت؛ يعني مردن در حال كفر و شرك است. همچنين از جايگاه و نقشي كه در آموزههاي اسلامي براي امامان معصوم(ع) ترسيم شده است، شناخت داريم، ولي شايد بسياري از ما نسبت به كمّ و كيف و لوازم اين معرفت چندان آگاه نباشيم و به درستي ندانيم كه چه شناخت تفصيلي بايد نسبت به امام عصر خود داشته باشيم. اين وضعيت براي كساني كه همة افتخار خود را در پذيرش امامان معصوم و اعتقاد به امام عصر(ع) ميدانند، هرگز زيبنده نيست. از اين رو، همه بايد در حدّ توان و درك خود براي رسيدن به سطحي قابل قبول از شناخت و معرفت امام بكوشيم و معرفت اجمالي خود را به معرفت تفصيلي تبديل كنيم.
..
1. معناي لغوي و اصطلاحي امام
الف) معناي لغوي
امام، واژهاي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.1 راغب اصفهاني دربارة اين واژه مينويسد: «امام كسي است كه به او اقتدا ميشود، چه شيء مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شيء ديگري، چه اين اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».2
الف) معناي لغوي
امام، واژهاي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.1 راغب اصفهاني دربارة اين واژه مينويسد: «امام كسي است كه به او اقتدا ميشود، چه شيء مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شيء ديگري، چه اين اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».2
برخي ديگر از لغتنگاران نيز چنين معنايي را از امام ارائه دادهاند.3 برخي متكلّمان كه به معناي لغوي اين واژه پرداختهاند، نوشتهاند: «معناي لغوي واژة امامت آن است كه ديگري مورد تبعيّت و پيروي قرار گيرد؛ يعني رئيس باشد و امام كسي است كه مورد تبعيت و اقتدا قرار ميگيرد. از آن جهت كه در مفهوم امامت تبعيّت و اقتدا نهفته است، به كسي كه نماز جماعت برگزار ميكند امام گويند؛ زيرا مردم در قيام و ركوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا كرده و از او تبعيت ميكنند، بنابراين او مورد تبعيّت است».4
بنابراين، امامت در لغت به معناي رهبري و رياست امّت است كه طبعاً نوعي تبعيّت و پيروي گروهي را به همراه دارد.
از آنچه گفتيم ميتوان دريافت كه واژة امامت از يك سو «پيشوايي و راهبري» و از سوي ديگر «تبعيّت و پيروي» را ميرساند، ولي اينكه اين پيشوايي و پيروي در چه حوزه و قلمروي باشد يا در چه بعدي از ابعاد زندگي انسان مطرح شود، از مفهوم لغوي واژة امامت خارج است؛ همچنانكه عموميّت يا اختصاص در حوزهاي كه تبعيّت و پيشوايي انجام ميشود از اين واژه استفاده نميشود. همچنين اين واژه به خودي خود تعيينكنندة بار ارزشي مثبت يا منفي نيست.
بنابراين، از معناي لغوي اين واژه استفاده نميشود كه امامت و پيشوايي در حوزه و قلمرو ديني مردم است يا در حوزة دنيايي آنها. در واقع قراين و شواهد خارجي است كه تعيينكنندة هر يك از اين جنبههاي ياد شده است.5
واژة امام در قرآن 12 بار به صورت مفرد يا جمع به كار رفته است.6 در اين استعمالها، امامت به همان معناي لغوي است؛ يعني به معناي مطلق رهبري و پيشوايي به كار رفته و چيزي بر معناي آن اضافه نشده است و هرگاه ويژگي و خصوصيتي مدّنظر بوده با قيد و قرينه بيان شده است؛ مثلاً در يكي از آيات قرآن ميخوانيم: «و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا؛7 و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكنند».
از «يهدون بأمرنا» ميفهميم كه امامت مطرح شده در اين آيه، امامت حق است. در آية ديگري ميخوانيم: «و جعلناهم أئمّةً يدعون إلي النّار؛ 8 و آنان را پيشواياني كه به سوي آتش ميخوانند، گردانيديم».در يكي ديگر از آيات قرآن چنين آمده است: «فقاتلوا أئمّة الكفر؛ 9 پس با پيشوايان كفر بجنگيد». از دو قرينة «يدعون إلي النار» و «أئمة الكفر» ميفهميم كه آنچه در اين دو آيه طرح شده، امامت باطل است.
همچنين از بررسي موارد متعددي كه واژة امامت در گفتار معصومين(ع) به كار رفته است، درمييابيم كه اين واژه در اصل به معناي مطلق پيشوايي و رهبري است و هر يك از خصوصيات پيش گفته، با قرينه و قيد ديگري فهمانده شده است.10
در روايات اسلامي، واژههاي امام و امامت از جايگاه بسيار برجستهاي برخوردار بوده، از آن به عنوان مقامي الهي ياد شده است كه دست اختيار و انتخاب بشر به آن نميرسد. از جملة اين روايات، ميتوان به روايتي كه از امام رضا(ع) نقل شده است، اشاره كرد: «همانا امامت، قدرش والاتر، شأنش بزرگتر، منزلتش عاليتر، جايگاهش بلندتر و ژرفايش بيشتر از آن است كه مردم با خردهاي خود به آن برسند يا با آرائشان آن را دريابند يا با انتخاب خود، امامي منصوب كنند. همانا امامت، مقامي است كه خداي عزّوجلّ پس از رتبة نبوّت و خلّت در مرتبة سوم به ابراهيم خليل(ع) اختصاص داده است... . همانا امامت، مقام پيامبران و ميراث اوصيا است. همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) است».11
ب) معناي اصطلاحي امام
گروهي از متكلّمان اماميه، امامت را به «رياست عام ديني و دنيايي» تعريف كردهاند؛ مثلاً شيخ مفيد در تعريف و توصيف امام مينويسد: «امام، كسي است كه در امور ديني و دنيايي مردم به جانشيني از پيامبر(ص)، رياستي فراگير دارد».12 همچنين خواجة طوسي پس از آنكه مسائل مهم بخش امامت را پاسخگويي به پنج پرسش «[معناي] امام چيست؟ آيا امام موجود است؟ براي چه امام موجود است؟ امام چگونه است؟ و امام كيست؟» ميداند،13 در پاسخ پرسش نخست مينويسد: «امام كسي است كه رياست فراگير در امور ديني و دنيايي را اصالتاً نه به نيابت از ديگري در اين دنيا به عهده دارد».14
گروهي از متكلّمان اماميه، امامت را به «رياست عام ديني و دنيايي» تعريف كردهاند؛ مثلاً شيخ مفيد در تعريف و توصيف امام مينويسد: «امام، كسي است كه در امور ديني و دنيايي مردم به جانشيني از پيامبر(ص)، رياستي فراگير دارد».12 همچنين خواجة طوسي پس از آنكه مسائل مهم بخش امامت را پاسخگويي به پنج پرسش «[معناي] امام چيست؟ آيا امام موجود است؟ براي چه امام موجود است؟ امام چگونه است؟ و امام كيست؟» ميداند،13 در پاسخ پرسش نخست مينويسد: «امام كسي است كه رياست فراگير در امور ديني و دنيايي را اصالتاً نه به نيابت از ديگري در اين دنيا به عهده دارد».14
گرچه اين دو عبارت به توصيف امام ميپردازد، ولي تا حدّ بسياري مفهوم امامت را بيان ميكند، لذا خواجة طوسي آن را كاملتر از ساير تعريفها و منطبق بر معناي اصطلاحي و كلامي «امامت» ميداند. در اين تعريفها صراحتاً آمده است كه امامت در معناي اصطلاحي و كلامي خويش دو حوزة دين و دنيا را دربرميگيرد؛ يعني امامت همانگونه كه رياست و مرجعيت در امور ديني است، مرجعيت در امور دنيايي نيز ميباشد.15
2. معرفت امام در آموزههاي اسلامي
«معرفت امام» جايگاه و اهميّت ويژهاي در آموزههاي اسلامي دارد و در سخنان پيامبر گرامي اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) تأكيد فراواني بر آن شده است. براي روشنتر شدن اين موضوع به برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است، اشاره ميكنيم:
«معرفت امام» جايگاه و اهميّت ويژهاي در آموزههاي اسلامي دارد و در سخنان پيامبر گرامي اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) تأكيد فراواني بر آن شده است. براي روشنتر شدن اين موضوع به برخي از رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است، اشاره ميكنيم:
1. در روايتي كه به صورت متواتر16 و از طريق شيعه و اهل سنّت از پيامبر اعظم(ص) نقل شده، نشناختن امام زمان و معرفت نداشتن نسبت به او با مردن در عصر جاهليت (عصر كفر و شرك) برابر دانسته شده است. در اين روايت ميخوانيم: «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است».17
2. امام باقر(ع) در اين زمينه ميفرمايد: «هر كس در حالي كه امامي نداشته باشد، بميرد، مردنش، مردن جاهليت است و هر آنكه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن يا تأخير اين امر [دولت آل محمد(ع)]، او را زيان نرساند و هر كس بميرد در حالي كه امامش را شناخته، همچون كسي است كه در خيمه قائم[(ع)] با آن حضرت باشد».18
3. حارث بن مغيره از امام صادق(ع) چنين نقل ميكند: «به ابوعبدالله [امام صادق](ع) عرض كردم: آيا رسول خدا(ص) فرمود: «كسي كه بميرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است»؟ فرمود: «آري». گفتم: جاهليت كامل يا جاهليتي كه امامش را نشناسند؟ فرمود: «جاهليت كفر و نفاق و گمراهي».19
3. ضرورت معرفت امام
حال اين پرسش مطرح ميشود كه چرا در آموزههاي اسلامي اين همه بر لزوم معرفت امام تأكيد شده است؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش، لازم است كه نگاهي اجمالي به جايگاه امام و امامت در مكتب اسلام داشته باشيم:
1. در روايتي كه از امام رضا(ع) نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است: «امامت، زمام دين و ماية نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس رشد يابنده اسلام و شاخة بلند آن است. تماميت نماز و روزه و حج و جهاد و گردآوري ماليات و صدقات و اجراي حدود و احكام و حراست از مرزهاي اسلام، همه به دست امام است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام ميكند و حدود خدا را برپا ميدارد و از دين خدا دفاع ميكند. او با حكمت و اندرز و حجّت رسا [مردم] را به راه پروردگارش فراميخواند».20
حال اين پرسش مطرح ميشود كه چرا در آموزههاي اسلامي اين همه بر لزوم معرفت امام تأكيد شده است؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش، لازم است كه نگاهي اجمالي به جايگاه امام و امامت در مكتب اسلام داشته باشيم:
1. در روايتي كه از امام رضا(ع) نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است: «امامت، زمام دين و ماية نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس رشد يابنده اسلام و شاخة بلند آن است. تماميت نماز و روزه و حج و جهاد و گردآوري ماليات و صدقات و اجراي حدود و احكام و حراست از مرزهاي اسلام، همه به دست امام است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام ميكند و حدود خدا را برپا ميدارد و از دين خدا دفاع ميكند. او با حكمت و اندرز و حجّت رسا [مردم] را به راه پروردگارش فراميخواند».20
با توجه به اين روايت به خوبي روشن ميشود كه بقاي همة اصول و فروع اسلام به وجود امام بسته است و آموزههاي اسلامي جز با وجود امام تحقّق عيني و عملي نمييابد. از اين رو كسي كه امام زمانش را نشناسد، هيچ بهرهاي هم از اعمال خود نخواهد برد.
2. در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده، اين موضوع با صراحت بيشتري بيان شده است. آن حضرت ميفرمايد: «بالاترين مرتبة امر [دين] و كليدش و در همه چيز و ماية خرسندي خداي رحمان، پيروي از امام بعد از شناخت اوست. همانا خداي عزّوجلّ ميفرمايد: «هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت خدا را فرمان برده و هر كس رويگردان شود، ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستادهايم»، همانا اگر مردي شبها را به عبادت به پاخيزد و روزها را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود و امر ولايت وليّ خدا را نشناسد تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، براي او از ثواب خداي عزّوجلّ حقّي نيست و او از اهل ايمان نباشد».21
اين روايت، ضرورت و فلسفة تأكيدهاي فراوان اسلام بر شناخت امام را به خوبي آشكار ميكند و روشن ميسازد كه معرفت امام از آن رو اهميّت دارد كه مقدمة پيروي و اطاعت از اوست. به همين دليل است كه ميبينيم در بسياري از روايتهاي «من مات» به جاي تعبير «و لم يعرف إمام زمانه»، عبارتهايي چون «و ليس عليه إمامٌ»22 يا «و ليس له إمامٌ»23 يا «و ليس له إمامٌ يأتمّ به»24، «و ليس له إمام يسمع له و يطيع»25 «و ليس عليه طاعةٌ»26، «و ليس في عنقه بيعةٌ»27 آمده است كه همة آنها بر مقدمه بودن معرفت براي پيروي و اطاعت از امام، به عنوان شرط نجات و رستگاري دلالت ميكند.
3. توجّه به روايت ذيل كه از امام حسين(ع) نقل شده است اين موضوع را روشنتر ميسازد. آن حضرت در اين روايت با اشاره به فلسفة آفرينش انسان ميفرمايد: «هان اي مردم! همانا خداوند
ـ بزرگ باد ياد او ـ بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او، از بندگي هر آنچه جز خداست، بينياز شوند.
مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند».28
بنابراين، ميتوان گفت: فلسفة آفرينش انسان، رسيدن به مقام معرفت خداست. اين معرفت حاصل نميشود مگر به معرفت امام و حجّت عصر(ع)؛ زيرا امام، آينة تمام نماي حق و واسطة شناخت خداست، چنانكه امام صادق(ع) فرمود: «ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوتكنندگان به راه او هستيم. به واسطة ما خدا شناخته و پرستيده ميشود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نميشد». 29
در روايت زير كه از امام علي(ع) نقل شده، ارتباط بين معرفت امام و سعادت و رستگاري انسانها، به بيان ديگري توضيح داده شده است: «خوشبختترين مردم كسي است كه فضل و مقام ما را بشناسد و به وسيلة ما به خدا نزديك شود و در دوستي ما يكدل و مخلص باشد و به آنچه ما بدان فراخوانديم عمل كند و از آنچه ما نهي كرديم دست بردارد. چنين كسي از ماست و در سراي ماندگاري (بهشت) با ماست».30
4. توجه به مفاد دعاهايي كه خواندن آنها در عصر غيبت مورد تأكيد قرار گرفته است، نيز ما را به اهميّت موضوع شناخت حجّت خدا و نقش آن در زندگي انسان رهنمون ميسازد. بر اساس روايتي كه زرارة بن اعين از امام صادق(ع) نقل ميكند، آن حضرت پس از پيشگويي غيبت قائم(ع) در پاسخ اين پرسش زراره كه: اگر آن زمان را درك كردم، چه عملي را پيشة خود سازم؟ ميفرمايد: «اي زراره! اگر آن زمان را درك كردي پيوسته اين دعا را بخوان: بار الها! خودت را به من بشناسان؛ كه اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را نخواهم شناخت. بار الها! فرستادهات را به من بشناسان؛ كه اگر فرستادهات را به من نشناساني، حجّت تو را نخواهم شناخت. بار الها! حجّت خود را به من بشناسان؛ كه اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه ميشوم».31
اين دعا با اندك تفاوتي، در يكي از توقيعات امام عصر(ع) نيز آمده است.32
4. مفهوم معرفت امام
شيخ صدوق(ره) دربارة ضرورت معرفت امام و آنچه كه هر مسلمان بايد در مورد امام خود بداند، مينويسد: «بر ما واجب است كه پيامبر [اسلام] و امامان پس از او را كه درود خدا بر آنان باد، با نامها و ويژگيهايشان بشناسيم. اين امر، فريضة واجبي است كه بر ما لازم آمده است و خداوند عذر هيچكس را در مورد آن نميپذيرد، خواه جاهل [قاصر] باشد و خواه [جاهل] مقصّر».33 نويسندة كتاب ارزشمند «مكيالالمكارم»، مراد و مقصود از «معرفت امام» را كه در روايتها بر آنها تأكيد شده است، چنين توضيح ميدهد: «بدون ترديد، مقصود از شناختي كه امامان ما ـ درودها و سلامهاي خداوند بر ايشان باد ـ تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرمودهاند، اين است كه ما آن حضرت را چنانكه هست بشناسيم، به گونهاي كه اين شناخت سبب درامان ماندن ما از شبهههاي ملحدان و ماية نجاتمان از اعمال گمراهكنندة مدّعيان دروغين باشد. چنين شناختي جز به دو امر به دست نميآيد: شناختن شخص امام به نام و نسب و دوم، شناخت ويژگيهاي او. به دست آوردن اين دو شناخت از اهمّ واجبات است».34
شيخ صدوق(ره) دربارة ضرورت معرفت امام و آنچه كه هر مسلمان بايد در مورد امام خود بداند، مينويسد: «بر ما واجب است كه پيامبر [اسلام] و امامان پس از او را كه درود خدا بر آنان باد، با نامها و ويژگيهايشان بشناسيم. اين امر، فريضة واجبي است كه بر ما لازم آمده است و خداوند عذر هيچكس را در مورد آن نميپذيرد، خواه جاهل [قاصر] باشد و خواه [جاهل] مقصّر».33 نويسندة كتاب ارزشمند «مكيالالمكارم»، مراد و مقصود از «معرفت امام» را كه در روايتها بر آنها تأكيد شده است، چنين توضيح ميدهد: «بدون ترديد، مقصود از شناختي كه امامان ما ـ درودها و سلامهاي خداوند بر ايشان باد ـ تحصيل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرمودهاند، اين است كه ما آن حضرت را چنانكه هست بشناسيم، به گونهاي كه اين شناخت سبب درامان ماندن ما از شبهههاي ملحدان و ماية نجاتمان از اعمال گمراهكنندة مدّعيان دروغين باشد. چنين شناختي جز به دو امر به دست نميآيد: شناختن شخص امام به نام و نسب و دوم، شناخت ويژگيهاي او. به دست آوردن اين دو شناخت از اهمّ واجبات است».34
بايد دانست شناخت ويژگيهاي امام، در عصر ما از اهميّت بيشتري برخوردار است و در واقع، اين نوع شناخت ميتواند در زندگي فردي و اجتماعي منتظران منشأ اثر و تحوّل باشد؛ زيرا اگر كسي به حقيقت به صفات و ويژگيهاي امام عصر(ع) و نقش و جايگاه آن حضرت در هستي و فقر و نياز خود نسبت به او آگاه شود، هرگز از ياد و نام آن حضرت غافل نميشود.
نكتهاي كه بايد در نظر داشت، اين است كه شناخت امام زمان(ع) از شناخت ديگر امامان معصوم(ع) جدا نيست. اگر كسي به طور كلي به شأن و جايگاه ائمة هدي آگاه شد، صفات و ويژگيهاي آنها را شناخت و به مسئوليت خود در برابر آنها پي برد، به يقين، به شناختي شايسته از امام عصر(ع) نيز دست مييابد.
5. راههاي به دست آوردن معرفت
معرفت امام زمان(ع) نيز چون برخي ديگر از معرفتها از دو طريق حاصل ميشود:
الف) معرفت اكتسابي: يكي از راههاي پي بردن به مراتب و مقامات بلند امامان معصوم شيعه به طور كلي و امام عصر(ع) به طور خاص، مطالعه و تأمّل در كتابها و مقالههايي است كه در اين زمينه نگاشته شده است.35 همچنين خواندن زيارت جامعة كبيره و تأمّل و تدبّر در اوصافي كه در اين زيارت براي ائمه معصومين(ع) نقل شده، در حصول معرفت نسبت به مقام و جايگاه امام در هستي بسيار مؤثراست.36 شايد بتوان گفت شناخت نشانههاي ظهور نيز يكي از فروع شناخت امام عصر(ع) است؛ زيرا شناخت دقيق نشانههاي ظهور سبب ميشود انسان، فريب مدعيان دروغين مهدويت را نخورد و در دام شيّاداني كه ادّعاي «مهدي» بودن دارند، نيفتد.
معرفت امام زمان(ع) نيز چون برخي ديگر از معرفتها از دو طريق حاصل ميشود:
الف) معرفت اكتسابي: يكي از راههاي پي بردن به مراتب و مقامات بلند امامان معصوم شيعه به طور كلي و امام عصر(ع) به طور خاص، مطالعه و تأمّل در كتابها و مقالههايي است كه در اين زمينه نگاشته شده است.35 همچنين خواندن زيارت جامعة كبيره و تأمّل و تدبّر در اوصافي كه در اين زيارت براي ائمه معصومين(ع) نقل شده، در حصول معرفت نسبت به مقام و جايگاه امام در هستي بسيار مؤثراست.36 شايد بتوان گفت شناخت نشانههاي ظهور نيز يكي از فروع شناخت امام عصر(ع) است؛ زيرا شناخت دقيق نشانههاي ظهور سبب ميشود انسان، فريب مدعيان دروغين مهدويت را نخورد و در دام شيّاداني كه ادّعاي «مهدي» بودن دارند، نيفتد.
براي ظهور منجي آخرالزّمان، نشانههاي حتمي و ترديدناپذيري شمرده شده است كه با مشاهدة آنها به حقّانيت آن منجي و اينكه او واقعاً همان امام منتظر؛ يعني امام مهدي(ع) است، ميتوان پي برد. بنابراين، بر همة منتظران لازم است كه پس از شناخت كامل امام عصر(ع)، به مطالعه و شناسايي نشانههاي ظهور نيز بپردازند.37
ب) معرفت اعطايي: در آموزههاي اسلامي بر تأثير پرهيزكاري و انجام اعمال شايسته در حصول معرفت راستين و نهادينه شدن آن در وجود آدمي بسيار تأكيد شده است. بر اساس اين آموزهها انسان ميتواند با عمل كردن به آموختههاي خود، مرزهاي دانايياش را گسترش دهد و به آنچه نميداند دست يابد. قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد: «يا أيّها الّذين آمنوا إن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً؛38 اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا داريد، براي شما [نيروي]تشخيص حق از باطل قرار ميدهد». و در جايي ديگر ميفرمايد: «إليه يصعد الكلم الطّيّب و العمل الصّالح يرفعه؛39 سخنان پاكيزه به سوي او بالا ميرود و كار شايسته به آن رفعت ميبخشد».
علّامة طباطبايي در تفسير اين آيه و بيان مراد از «كلم الطيّب؛ سخنهاي پاكيزه» چنين مينويسد: «مراد از آن صرف لفظ نيست، بلكه لفظ بدان جهت كه معنايي طيّب (پاكيزه) دارد منظور است. پس در نتيجه مراد از اين «كلم طيب» عقايد حقّي ميشود كه انسان اعتقاد به آن را زيربناي اعمال خود قرار ميدهد».40
ايشان در ادامه، به بررسي رابطة علم و عمل و تأثير عمل شايسته در رفعت علم پرداخته و مينويسد: «عمل از فروع علم و آثار آن است، آثاري كه هيچگاه از آن جدا شدني نيست. هر چه عمل مكرر شود، اعتقاد راسختر، روشنتر و در تأثيرش قويتر ميگردد».41
امام باقر(ع) نيز در زمينة نقش عمل به دانستهها در افزايش دانايي ميفرمايد: «هر كس به آنچه ميداند، عمل كند، خداوند آنچه را نميداند به او ميآموزد».42 بنابراين، كساني كه در پي امام عصر، معرفت امام عصر(ع) و راه يافتن به ولايت ايشان هستند بايد افزون بر مطالعه و تحقيق و تدبّر در ويژگيهاي امامان معصوم(ع)، در پيروي از اين بزرگواران و دوري از مخالفت آنها نيز بكوشند و خود را از همه آلودگيهايي كه پيشوايان معصوم نميپسندند، پيراسته سازند. در اين صورت است كه ميتوان اميدوار بود انوارمعرفت اين حجّتهاي الهي در قلب ما راه يابد.
در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين ميخوانيم: «اي اباخالد! به خدا سوگند بندهاي ما را دوست ندارد و از ما پيروي نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بندهاي را پاكيزه نميكند تا اينكه تسليم محض ما شده و با ما آشتي كرده باشد. پس چون با ما از در آشتي درآمد، خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز رستاخيز ايمنش سازد». 43 ناگفته نماند كه در اين راه بايد از عنايت حضرت حق نيز مدد جوييم و ـ همچنانكه در دعايي كه پيش از اين بدان اشاره كرديم، ملاحظه شد ـ از درگاه الهي نيز توفيق شناخت حجّتش را درخواست كنيم تا بدين وسيله از گمراهي و سرگرداني نجات يابيم.
ابراهیم شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره 106
پينوشتها:
1. ابن منظور، لسان العرب، ج1، صص 213 و 214.
2. ابوالقاسم حسين بن محمد، راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق: نديم مرعشلي، ص 20.
3. براي نمونه ر.ك: اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح تاج اللغـ[ و صحاح العربيه، تحقيق: احمد الغفور عطار، ج 5، ص 1865؛ احمد بن محمد الفيومي، المصباح المنير في غريب شرح الكبير، ص 23.
4. محمود حمصي رازي، المنقذ من التقليد، ج 2، ص 235.
5. سعيد ضيائيفر، جايگاه مباني كلامي در اجتهاد، ص 552.
6. گاهي امام به معناي پيشوا و رهبر، بدون اشاره به خصوصيات آن ميباشد؛ مثل آيه: «يوم ندعو كلّ أُناس بإمامهم» (سورة اسراء (17) آية 71) و گاهي به چيزي اطلاق ميشودكه در پيش روي انسان قرار دارد؛ مثل آية: «و إنّهما لبإمامٍ مبينٍ» (سورة حجر (15) آية 79) و گاهي به معناي رهبري به سوي حق يا رهبري به سوي باطل است.
7. سورة انبياء (21)، آية 73.
8. سورة قصص (28)، آية 41.
9. سورة توبه (9)، آية 12.
10. براي مطالعة بيشتر در اين زمينه ر.ك: جايگاه مباني كلامي در اجتهاد، صص 553 ـ 555.
11. الكافي، ج 1، باب نادر جامع في فضل الإمام و صفاته،
صص 198ـ200، ح 1.
12. شيخ مفيد، النكت الاعتقاديـة، مندرج در: سلسله مصنفات الشيخ المفيد، ج 10، ص 39.
13. خواجه نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل نقد المحصل، ص 425.
14. همان، ص 426؛ وي در ادامه، اين تعريف را كاملتر از ساير تعريفها و غير قابل اعتراض ميداند؛ زيرا ميتوان معناي اصطلاحي را به گونهاي كه در موارد استعمالش اطراد و رواج داشته باشد، به كار برد.
15. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: جايگاه مباني كلامي در اجتهاد، صص 564 ـ 565.
16. «تواتر» [در لغت] يعني يكي پس از ديگري و همراه با فاصله... و در اصطلاح، حديث «متواتر»، خبر جماعتي است كه سلسله روّات آن تا به معصوم در هر طبقه به حدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب به طور عادي محال باشد و موجب علم گردد.» سيدرضا مؤدب، علمالحديث: پژوهشي در مصطلح الحديث يا علم الدرايـة، ص 23، ر.ك: كاظم مدير شانهچي، علمالحديث و درايـ[ الحديث، ج 2، ص 33. خبر متواتر به لفظي، معنوي و اجمالي تقسيم شده است. «متواتر لفظي، خبري است كه همة ناقلين، مضمون آن را يكسان و با الفاظ واحد ذكر نمايند و با هم تطابق لفظي دارند... متواتر معنوي، خبري است كه همة ناقلين مضمون واحدي را با عبارات مختلف نقل مينمايند» علمالحديث: پژوهشي در مصطلح الحديث يا علم الدرايـة،
ص 27. «متواتر اجمالي و آن علم اجمالي به صحّت يكي از چند حديثي است كه در يك موضوع وارد شده» علمالحديث و درايـ[الحديث، ص 37.
17. ر.ك: الكافي، ج 1، ص 376، ح 2، ص 377، ح 3 و ج 2،
ص 21، ح 9؛ الغيبـة، 1كتاب الغيبة نعماني، ص130، ح 6؛ كمال الدين و تمام النعمـة، ج 2، ص 409، ح 9؛ بحار الأنوار، ج 8 ،
ص 368، ج 32، صص 321 و 331، ج 51، ص 160 و ج 68،
ص 339؛ سليمان بن ابراهيم القندوزي، ينابيع المودّة، ج 3،
ص 372؛ براي مطالعه بيشتر در زمينه جايگاه اين روايت در متون روايي شيعه و اهل سنت، ر.ك: مهدي فقيه ايماني، شناخت امام يا راه رهايي از مرگ جاهلي، او خواهد آمد، صص 93ـ115.
18. الكافي، ج 1، ص 371، ح 5.
19. همان، ص 377، ح 3.
20. همان، ص 200، ح 1؛ كمال الدين و تمام النعمـة، ج 2، ص 676.
21. الكافي، ج 2، ص 19، ح 5.
22. ر.ك: همان، ج 1، ص 376، ح 1.
23. ر.ك: همان، ح 2.
24. ر.ك: محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج 2، ص 185،
ح1699.
25. ر.ك: محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد، الإختصاص، تصحيح و تعليق: علياكبر غفاري، صص 268و269.
26. ر.ك: ابن حجر هيثمي، مجمع الزوائد، ج 5، ص 223
27. علي بن حسام الدين المتقي البرهان الفوري، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، ق، ج 1، ص 103، ح 263.
28. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) (ترجمه موسوعـة الكلمات الإمام الحسين (ع) صص 604 و 605 .
29. بحار الأنوار، ج26، ص260، ح38. همچنين ر.ك: همان، ص247، ح14.
30. شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج2، ص 461، ح 3297؛ محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه همراه با ترجمه فارسي، ترجمه: حميدرضا شيخي، ج5، ص 2480، ح 8584.
31. كمال الدين و تمام النعمـة، ج 2، باب 33، صص 342 و 343، ح 24.
32. ر.ك: همان، باب 45، ص 512، ح 43.
33. محمد بن علي بن حسين شيخ صدوق، الهدايـة [في الاصول و الفروع]، صص 28 و 29.
34. مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم، ج 2، ص 107.
35. از جمله آنها به كتابهاي زير ميتوان اشاره كرد: الكافي، ج1، كتاب الحجـة، صص 168 ـ 438؛ الهدايـة، صص 30 ـ 50؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمي، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد(ع) ، لطفاللّه صافي گلپايگاني، معرفت حجت خدا شرح دعاي أللّهمّ عرّفني نفسك، سيدمحمد بنيهاشمي، معرفت امام عصر(ع)؛ سيد حسن ميرجهاني طباطبايي، ولايت كليّه، تحقيق و تصحيح: سيدمحمد لولاكي؛ «جايگاه امام معصوم(ع) درنسبت با كل هستي»؛گفتوگوبا آيتاللّهمحمدعليگرامي، موعود، سال اول، ش2، خرداد و تير1376 و ش13، مرداد و شهريور 1376؛ سيدمحمد مهدي ميرباقري، «معرفت الله، معرفت ولي خداست»، موعود، سال پانزدهم، ش70، آذر 1385؛ «معرفت امام عصر(عج): اقتراح با حضور حجج الاسلام و المسلمين محمدباقر تحريري، سيد محمدمهدي ميرباقري و دكتر ابراهيم شفيعي سروستاني»، موعود، سال دوازدهم، ش 86 و 87 ، فروردين و ارديبهشت 1386.
36. برخي از شرحهاي زيارت جامعه كبيره كه علاقهمندان را در درك مفاهيم بلند مطرح شده در اين زيارت ياري ميكند، به شرح زير است: سيدحسين همداني درود آبادي، الشموس الطالعـة في شرح الزيارة الجامعـة، احمد زمرديان، مقام ولايت در شرح زيارت جامعه كبيره، عبدالعلي گويا، علي و زيارت جامعة كبيره؛ عبدالله جوادي آملي، ادب فناي مقربان: شرح زيارت جامعه كبيره، تحقيق و تنظيم محمد صفايي؛ محمدباقر تحريري، جلوههاي لاهوتي: شرح زيارت جامعة كبيره، 3 ج.
37. براي آشنايي با نشانههاي ظهور ميتوان به كتابهاي زير مراجعه كرد: سيدحسن ميرجهاني، نوائب الدهور في علايم الظهور، دو جلد در چهار مجلد؛ علي كوراني، عصر ظهور، ترجمه كتاب عصر الظهور، ترجمه: عباس جلالي؛ كامل سليمان، روزگار رهايي يومالخلاص، ترجمه: علياكبر مهديپور، ج 2، صص 817 ـ 887؛ محمد خادمي شيرازي، نشانههاي ظهور او.
براي آشنايي بيشتر با منابع مطالعاتي موضوع نشانههاي ظهور، ر.ك: ابراهيم شفيعي سروستاني، «آخرالزمانشناسي در آثار اسلامي» مندرج در كتاب پيشگوييها و آخرالزمان مجموعه مقالات.
38. سوره انفال (8)، آية 29؛ ر.ك: سورة طلاق (65)، آية 2 و 3.
39. سورة فاطر (35)، آية 10.
40. سيد محمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر موسوي همداني، ج 17، ص29.
41. همان.
42. بحار الأنوار، ج 75، ص 189، ح 44.
43. الكافي، ج 1، ص 194، ح 1.
[ یک شنبه 29 آذر 1388 ] [ 7:10 PM ] [ محمد معزی زاده ]