چه کنیم در غم فراق....
سلام
سلام مولای من
سلامی با دلی شکسته با چشمی اشک بار....
سلامی با تمام وجود خسته ام....
سلامی با هزاران آه با هزاران حرف نگفته با هزاران ظلمی که دیده ام و نذاشته اند چیزی بگویم....
مولای من....
تا چند ماه پیش معنی واقعی ظلم را از نزدیک نچشیده بودم.... روایات مختلفی از ظلم شنیده بودم ولی هیچ گاه با تمام وجودم لمسش نمی کردم
امام من.... خودتان بهتر از من آگاهی دارید ولی برای تسکین دل بی تابم قلم به دست گرفته ام و خواهان درد و دل شده ام....
مولای من سرور من... این ایام حس واقعی انتظار را در من شکوفا کرد... اکنون فهمیدم فریاد مظلومان برای دادخواهی و عدالت یعنی چه... اکنون در اینجا در انقلاب اسلامی ای که با خون هزاران هزار انسان (به معنای واقعی کلمه) جان گرفته بود... اینجا... ایران.... در اینجا فهمیدم که آخرالزمان یعنی چه
مولای من.... میلاد شما نزدیک است.... باید خوشحال باشم ولی نمیتوانم... نمیتوانم این ظلم را ببینم و سکوت کنم... نمی توانم بی تفاوت باشم.... نمی توانم چون از نسل جد شما... از نسل سیدالشهدا امام حسین(ع) هستم و نمی توانم بی عدالتی را نادیده بگیرم....
نمی توانم شاد باشم....
امام من.... نمی دانم چرا ... چرا چنین شد.... چرا انقلاب اسلامی ایران با وجود رهنمود های ائمه ی اطهار(ع) و نمونه ی رهبری عارف و شیعه ی واقعی -امام خمینی (ره)-.. نمی دانم چرا این شد... آن انقلابی که انتظارش را داشتیم ... آن انقلابی که خون بهترین ها برایش ریخته شد... چه دلها که داغ دار نشد ... چه همسران و پدران و فرزندانی که جامه ی عزای عزیز از دست داده ی خود را بر تن نکردند....
چرا....
مولای من.... با تمام وجودم با تمام اشک هایی که تا کنون ریخته ام.... عاجزانه... ملتمسانه... عاشقانه....
می خواهم
که
بیایید
بیایید و
اسلام ناب محمدی (ص) را به نمایش گذارید
بیایید و ظالمان زمان را که جامه ی حق بر خود پوشانده اند به سزای اعمال خود برسانید...
اللهم عجل لولیک الفرج