بس که رد قدم فاطمه مرمر ساز است.
آسمان ساز، ملک ساز، کبوتر ساز است
دست بر هر ملکى که بزند پر ساز است
مادرى بود که در قالب دختر آمد
چون نمیخواست بفهمند پیمبر ساز است
مولد شیرخدا بود ندادش تغییر
ورنه زهرا نظرش کعبهى دیگر ساز است
تا ببینیم که زهرا چه تدارک دیده
لیلةالقدر خداوند مقدر ساز است
کم ما را که گرفته است زیادش کرده
این کریمه کرمش چند برابر ساز است
سنگ دادیم در خانه طلایش کردند
فاطمه جاى خودش، خادمهاش زر ساز است
جنت از ردشدن فاطمه آباد شده
بسکه رد قدم فاطمه مرمر ساز است
دل بىقیمت و بىارزش ما ارزش یافت
دلسپردن به غم فاطمه گوهر ساز است
حوض کوثر گه تقسیم مقسم میخواست
کوثر عرش خودش ساقى کوثر ساز است
انبیا آرزوى خادمىاش را دارند
شاه بانوى على فضه و قنبر ساز است
حب زهرا و على لازم و ملزوم همند
حب این دو ست که سلمان و ابوذر ساز است
گر دهان باز کند صبح قیامت بدمد
آه آه جگر سوخته محشر ساز است
«علی اکبر لطیفیان»