هفت سین مهدوی!
لحظات شورانگیزیست پایان فراق و آغاز وصال! روزهایی که همه پا به پای طبیعت در حال تغییرند!
و در پی زدودن کهنگی ها از در و دیوار خانه تن و جانند … انگار تو در این هیاهو ها گم شده ای…
یادمان رفته پیوند طبع خویش و طبیعت را…
حواسمان نیست ،صحنه آرایی دل را برای محبوب!
در ادامه مطلب می خوانید....
بهار تمثیلی برای توست و ما غرق تمثیلیم…!!
اسفند که می شود انتظار تجلی می کند!
جوانه ای کوچک دل خاک را شکافته و سر از برف بیرون می آورد تا تلنگری بر پیکره عالم کبیر و صغیر زند،
که بهاری هست آماده باید شد!
مادربزرگ درس انتظار را خوب بلد است،
او تنها کوچه را آب و جارو نمی زند بلکه با هر کلامش،غبار غفلت از دلهای اهل خانه می زداید…
موهای سپیدش را گرد انتظار گرفته وگرنه قلب بلورینش در هر تیک تاک به امید تو جوانتر می شود!
مثل همیشه سین های سفره اش را سبز و نو می چیند!
همه منتظریم تا رونمایی سین های امسال او!!
هنوز هم هیچ عیدی جذاب تر از پولهایی که از لابلای صفحات قرآن بیرون می آید مرا مست نمی کند!
مادربزرگ بوسه بر قرآن قدیمی لب طاقچه می زند و سین اول را بر زبانش جاری می شود:
سلام بر مهدی (سلام الله علیه) راه ورود به کتاب خدا…
پول ها را یک به یک می کشد بیرون و سین دوم را رمزگشایی می کند:
سلام بر او که به یمن وجودش روزی می گیریم…
صدای شلیک توپ همه را به وجد آورده سین سوم پرده گشایی می شود،
سلام بر تو که~ حول~ وجود توست…
~حول حالنا~ مولانا،صاحبنا…
ماهی قرمز می رقصد،انگار آب تازه حیاتش داده که سین چهارم را تصویر می کند:
سلام بر ماء معین …
آب گوارایی که در عمق زمین رفته ،منتظر اذن خداست…
شور و شوقی برپاست بوسه هایی که بر غنچه لب ها شکوفا شده
سین پنجم را شاهد مدعاست:
سلام بر محبوبی که حبیبش محبوب خداست…
دست ها به دعا بالا می رود، دل ها در سینه آرام ندارد،سین ششم را پاگشا کردیم،
سلام بر قنوت آسمانی ،آسمان ترین…
عکس سنبل در قاب آینه یاد مادر آورد سین هفتم را،
سلام بر ربیع الانام و نضره الايام…
بهار دل ها تویی آقا…
~اللهم عجل لولیک الفرج~