همه سربازیهای دنیا هم تلخ نیست!
از زمانی که یادم میاد اوضاع همینجوری بود. تا میای یه ذره از زندگی لذت ببری و جوونی کنی یه چیزی محکم مث پتک میخوره تو سرت که آهای شازده حواست باشه مهلتت داره تموم میشه ها ... هنوز درست و حسابی استراحت نکردی و خستگی کنکور و استرس اعلام نتایج از تنت بیرون نرفته که باید بیای دانشگاه و دوباره کلاس درس و امتحان میانترم و پایان ترم و کوییز و ... ولش کن اصلا، بگذریم، خون خودتو کثیف نکن.
در ادامه مطلب می خوانید...............
وقتی هم که درست تموم میشه تازه باید عازم خدمت شریف سربازی بشی حالا هی درس بخون و مدرک پشت مدرک که چی؟ که یه ریزه دیرتر عازم شی؟! آخه بچه خوب این شتریه که در خونه همه میخوابه... سربازیو میگم بابا!
میدون تیر و تفنگ و کلاه و لباس و پوتین و ... اووووووووه از همه مهتر بندهای پوتینو بگو که بستنشون کابوس شبای تازه! کی میخواد بره دوره آموزشی؟ من که اینجا مردی نمیبینم...
کی میخواد دراز و نشست بره؟ سینه خیز، بشین پاشو، هی خدا به خیر بگذرونه!
چند ماهی درگیر همین فکرها بودم که یه دوست قدیمی خورد به پستم. البته از من خیلی بزرگتر بود ولی نشستم و باهاش درد و دل کردم. حرفاش قلمبه سلمبه بود ولی با این اوصاف ازش خوشم میومد خیلی مرد بود.
میگفت:"همه سربازیهای دنیا هم تلخ نیست. قدر دوره آموزشتیت رو خیلی بدون! یه کم سختی داره ولی همین که چند متر خاکی رو رد کردی، بقیه کسیر جاده آسفالته و بدون دست اتداز ...."
میگفت: " سعی کن تو دوره آموزشی خودتو بالا بکشی منظورشو نمیفهمیدم اما سوالم نمیپرسیدم تا خودش برام توضیح بده.
میگفت: " لباستو بپوش و اسلحهات رو بردار و یک یا علی بگو و بزن به خاکریز دشمن، اما دشمنی نه از جنس آمریکا و اسرائیل و انگلیس! بلکه دشمنی از جنس کوچه پس کوچههای نفس سرکش.
بهم میگفت: " هر روز صبح با نیروی ایمان و توکل و غیرت خشاب اسلحهات رو پر کن و ماشه رو بکش و گناهات رو به تیر بار ببند. گرچه اول راه حتما دست و دلت میلرزه و توان کشتن همشونو نداری ولی اگع تو نشونه گیریت یه ذره دقت کنی میتونی کم جونشون کنی. برای شروع خیلی هم خوبه.
" گاهی گوش بچه بازیگوش نفست رو بپیچون و بهش چند باره گوشزد کن که انجام دادن این کارها تو دوره آموزشی قدغنه و اگه بفهمند که حتما میفهمند از خدمت معاف میکنن، ولی اگر زیر بار نرفت چند تا سینه خیز مشتی به نفست بده که دیگه جرات نکنه زیر آبی بره."
کم کم داشتم میرفتم تو یه حال و هوای دیگه داشتم به جور دیگه به قضیه نگاه میکردم.
میگفت:" اگه این جوری تو دوره آموزشی تمرین کنی و کمی به خودت بها بدی و مرتب مواظب خودت باشی و هی نفستو ببری تو میدون تیر و ازش امتحان بگیری میشی جزء سربازهای آقایی که تمام دنیا آرزوی سربازیشو دارن. وقتی مافوقت امام زمانت باشن اصلا سربازی رفتن تلخ نیست؟! آخه مافوقت خیلی مرده به مولا.
این حرف آخرش خیلی بهم چسبید.
میگفت: " اصلا لازم نیست همون اول کاری قلههای صعبالعبور نفست رو فتح کنی از همین کوهپایههای زیر پات شروع کن، چون ما اغلب همین اول راه پامون گیر میکنه به یه چیز جزئی و با مغز میخوریم زمین و قهر میکنیم و دیگهام به فکر بلند شدن نیستیم."
حالا گوش کن اینو من دارم بهت میگم برای هر کی جنمشو داره: اگه اوصاف این سربازی و مرام مافوقت بهت مزه کرده بسم الله...
لباس مقدست رو به تن کن ... شاید با یک لبخند به چهره پدر و مادرت... پوتینهات رو بپوش شاید با نماز صبح اول وقتت... اسلحهات رو بردار شاید با خوش رفتاری با دوستان و هم کیشانت...
به گمونم کم کم داری مهیای سربازی امیرت میشی...
خدا به همراهت رزمنده.