نامه یک منتظر(پرده آخر)

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم/دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد.

کم کم آن گنبد فیروزه ای را می بینم.دلم از شوق پر میکشد وهزاربار طوافش می کنم.

«کو پیک صبح تا گله های شب فراق، با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم..»

تمام راه درد دل هایم را شنیدی .ای کاش قادر بودم دردل هایت را بشنوم!

نامه ام دیگر دارد تمام می شود؛ای کاش می شد خودت آنرا از من بگیری..

در ادامه مطلب می خوانید.....

دنیایی که همه دست نیاز شده و تنها تمنای آمدن یک منجی را دارد . کسی که از سرچشمه ی مهرربانی جهان را سیراب می سازد و دنیایی وام دار نگاه عطوفت اوست و هماره با صدای گام های آمدنش جان می گیرد و جاری می شود . و اگر نه چنین بود شانه های صبرمان سنگینی بار این انتظار را بر نمی تافت و بر قامت زمین و زمان می شکست .

و جز این نیست حقیقت انسان ..

"ما از سرپرستی و رسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده و یاد شما را از صفحه ی خاطر خویش نزدوده ایم ، که اگر جز این بود موج سختیها بر شما فرود می آمدو دشمنان بدخواه و کینه توز شما را ریشه کن می ساختند ."

نمی دانم سخن گفتن از عطش انتظار آدمی در جان کلمات می گنجد یا نه ، ولی باور دارم که هیچ کلامی توان دانستن آنچه آرامش ایمان به آمدنش در جان ما می ریزد را ندارد .

آرامشی که در لحظه لحظه هایمان جاری می شود ، بر بلندای نگاه منتظرمان تجلی می یابد و بر آستان حضرتش نقش می بندد آنچنان که نمی توان بر بلندای آبی آسمان جمکران نظر کرد و در بی کرانه ی عظمت عشق گم نشد. نمی توان در معنای بودن رها شد و جز نام بقیه الله (عج) را جستجو کرد و نمی توان انتظار را و امید را یافت جز در شکنج زلف دلدار ، حتی اگر آهنگ جانت را کنند که دعای مولایمان آرامش بخش قلب پریشان پروا پیشگان خدا است .

" قلب های دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا آرامش و اطمینان یابد و آسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است . "

آری این خواب نبود.خیال نبود.از همان لحظه که قصد تو را کردم دلم جمکران شد.وتو..

آقاجان تو در تمام این راه همسفرم بودی.چرا که دلم درگیر تو بود.صدای تو در گوش دلم بود.نگاهت سایه بان سفرم.

واین گنبد فیروزه ای را نهادی تا یادم نرود که همیشه با من هستی وبرای رسیدن به تو تنها:

             باید قصد با تو بودن کرد

زیارت قبول والتماس دعا





[ چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395  ] [ 11:16 PM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (1) ]