انتظار

هزارون ساله که در کل عالم

نشته بی تو بر دل سوگ وماتم

هنوزم انتظار جمعه داره

عجب صبری خدا داده به عالم

همان مرد دبستان خواهد آمد

سحر با سفره نان خواهد آمد

به ما سرمش نو داده معلم

غروب جمعه باران خواهد آمد

تموم کوچه رد گریه داره

غروب آسمون اشک وستاره

امام جمعه دنیا به پا خیز

که بر ما یک رکعت بارون بباره

 





[ یک شنبه 12 دی 1389  ] [ 4:28 PM ] [ محمد معزی زاده ]
[ نظرات (0) ]