مقدمههر نظام اقتصادى كه يكى از وظايف مهم خود را ايجاد زمينه كار، اشتغال و افزايش توليد بداند، بهطور طبيعى نخست شرايط مناسب بينشى، رفتارى، ارزشى و فرهنگى كار، اشتغال و توليد را فراهم مىكند. آنگاه مكانيزمهاى اقتصادى را هماهنگ و سازگار با عناصر فرهنگى بهكار مىگيرد. بىشك كاستى باور و بينش در مورد كار مثبت و ضعف ارزشى تلاش و پشتكار در سطح جامعه، رفتارهاى متناسب با شكوفايى توليد و اشتغال را بهشدت تحتتأثير قرار مىدهد و درنهايت مكانيزم عرضه و تقاضاى كار را بىكشش مىسازد. در چنين وضعيتى نه متغير دستمزد در جانب عرضه كارساز است و نه متغير سود و درآمد در جانب تقاضا مىتواند نقش چشمگيرى داشته باشد. از اين رو ابتدا، جايگاه نيروى انسانى عامل كار را از جهت بينشى و فلسفى در تدبير جهان، و آنگاه بعد جامعهشناختى اين عامل و در نهايت اصول و شرايط اقتصادى كار، اشتغال و توليد را از ديدگاه امام على ـ عليهالسلام ـ برمىرسيم. گفتار اول: جايگاه فلسفى نيروى انسانى در رابطه با طبيعتدر تدبير تكوينى و اداره واقعى جهان ماده، انسان جايگاه فعال و اثرگذار خود را دارد . به طبيعت اينگونه نبايد نگاه كرد كه نسبت بهنيازهاى انسان بيگانه است؛ همچنانكه نبايد انسان را بهگونهاى نگريست كه گويى طبيعت در مقابل او مانند دژى تسخيرناپذير و مقاوم خلق شده است. هم طبيعت آنچنان خلق وتدبير شده است كه منافع ونيازهاى انسان را در دل خود جاى داده و هم انسان آنگونه است كه مىتواند برطبيعت سلطه متناسب خود را پيدا كند. امام على ـ عليهالسلام ـ در فراز زير به همين قدرت انسان بر استخدام و تسخير طبيعت اشاره مىفرمايد: بدانيد زمينى كه شما را بر پشت خود مىبرد، و آسمانى كه بر شما سايه مىگسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و بركت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است و نه بهخاطر جستن نزديكى و نه به اميد خيرى است كه از شما دارند، بلكه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما برپاشان داشتند، و ايستادند. (1) انسان بدينگونه آفريده نشده است كه بر قسمتى از طبيعت تسلط پيدا كند و قسمتى ديگر از قلمرو بهرهبردارىهاى او خارج بماند. و اهل زمين را از نهانگاه زمين برآورد و آنانرا با همه وسائل زندگى در روى زمين قرار داد. سپس خداوند سبحان سطوح بىآب و علف زمين را كه آبهاى چشمهسارها به بلندىهاى آن سطوح نمىرسيد و جويبارهاى رودخانهها وسيلهاى براى رسيدن به آن سطوح پيدا نمىكردند، رها نفرمود و ابر نمودار براى آن سطوح مرتفع كه مردههاى آنها را احيا كند و گياهش را بروياند، خلق كرد. (2) اين تسخير بدان جهت انجام مىپذيرد كه انسان برخى از نيازهاى اساسى را مىبايد از دل اين طبيعت استخراج كند. در تدبير جهان، اين رمز و راز مورد توجه مدبر آن بوده است كه آنرا عقيم و نازا نسبت به برخى از خواستههاى طبيعى انسان وانگذارد. انسان روى زمين نيازمند آب و غذا است و طبيعت مادى نيز اين آب و غذاى مورد نياز را در نهان خود نهفته دارد. خداوند سبحان با اين [خلقت عظيم] توشه [مادى و معنوى] براى مردم و روزى براى جانوران عنايت فرمود ... او حضرت آدم را پس از توبه بر زمين فرود آورد تا با نسل خود زمين را آباد نمايد. (3) در اين نظام هستى زمين را با همه استعدادهاى بىشمارش مهد و گاهواره انسان و با همه گستردگىاش فراش و زيرپاى او قرار داد. پس آنرا براى آفريدگان خويش همچون گاهواره كرد، و چون بستر برايشان بگسترد. (4) توجه به جايگاه فلسفى و بينشى انسان در رابطه با طبيعت، از آن رو در خور امعان نظر است كه اولا انسان در چرخه توليد عاملى اساسى است، و حتى در بهدست آوردن تكنولوژى و بهكارگيرى فن توليد مىبايد برنيروى انسانى بهعنوان عامل سرنوشتساز، توجه درخور جايگاه فلسفى و واقعى او شود؛ ثانيا اين طبيعت هرچند مقهور انسان و بهرهرسان مىشود، همه دادههاى خود را بدون زحمت و رنج علمى حساب شده در اختيار انسان مىگذارد و انسان نيز بدون تلاش و آگاهى از راز و رمز گسترده و پيچيده طبيعت نمىتواند آنرا مهد پيشرفت خود قرار دهد؛ ثالثا در وابستگى عينى طبقات جامعه به يكديگر و تأثيرگذارى هر طبقه بر سرنوشت ديگر طبقات، موقعيت ممتاز سهطبقه توليدكننده كالا و خدمت (صاحبان صنعت، كشاورزان و بازرگانان) آنگونه كه در كلام امام على ـ عليهالسلام ـ انعكاس يافته، تبيين شود. (5) گفتار دوم: ساحت جامعهشناختى كار، اشتغال و توليدبررسى ابعاد گوناگون جامعهشناختى كار، اشتغال و توليد، مىطلبد كه مفاهيم هنجار، ارزش و فرهنگ بهطور فشرده تبيين شود تا اينكه هريك از روايات، گفتمانها و رفتارهاى امام على ـ عليهالسلام ـ در جايگاه متناسب و منطقى خود مورد استشهاد و استدلال قرار گيرد و اگر دستورى به عنوان هنجار يا روايتى در بعد ارزشى كار يا رفتارى بهعنوان تجلى فرهنگ كار به ما رسيده است، بهطور صحيح و منطقى بدانها استناد شود. الف. هنجاررفتارها در سطح جامعه بدون «شيوه» انجام نمىپذيرند. بنابراين هنجار يعنى مقياس و قاعده رفتار كه نه فقط افراد براى انجام كارها از آن پيروى مىكنند، بلكه در عين حال رفتار انسانها نيز با آن سنجيده مىشود. (6) اين قواعد رفتارى براساس ميزان مقبوليت آنها نزد افراد جامعه، بهطور طبيعى و متعارف و يا براساس دستور مافوق، به هنجارهاى درونى (7) و بيرونى (8) تقسيم پذيرند. ب. ارزشارزش، عبارت است از يك نوع درجهبندى و امتيازبندى پديدهها ـ اعم از رفتار و اشيا از جهت خوبى و بدى، مثبت و منفى. اهميت ارزش از آن جهت است كه ارزيابى ما نسبت به اشيا و رفتارهاى خود و ديگران مبنا و ملاك قرار مىگيرد. از اين رو ارزش موجب مىشود كه جهت رفتارها مشخص شود و درنتيجه جهتگيرى ارزشى شكل گيرد. (9) نكته اساسى كه بايد بدان توجه داشت و در بحث ارزش كار مىتوان از آن استفاده كرد، اين است كه نيازهاى انسانها بدون وسيله و واسطه ارضا نمىشوند؛ مثلا براى تأمين نياز به همسر پول و براى تحصيل پول، كار و تلاش ضرورى است. از اين رو تأمين نياز به همسر، ارزشى است كه زنجيره تحصيل پول و كار در راستاى آن قرار مىگيرد. هم دسترسى به همسر ارزش مىشود و هم تحصيل پول از راه كار. بر همين اساس مىتوان ارزش را به صورت زير تقسيم كرد: .1 ارزش غايى آنچه كه بالذات و به خودى خود براى انسان ارزشمند است، ارزش غايى ناميده مىشود. .2 ارزش ابزارى آنچه كه خود ارزش ندارد، بلكه وسيلهاى است براى دستيابى به امر ديگرى، ارزش ابزارى دارد. در واقع چون در جهت رسيدن به مطلوب واقعى قرار گرفته است، ارزشمند شده است. اين تقسيمبندى از آن رو است كه همه رفتارهاى ارزشى، ارزش بالذات ندارند؛ همچنانكه همه آنها ارزش ابزارى تلقى نمىگردند. ج. فرهنگمجموع ويژگىهاى رفتارى و عقيدتى اكتسابى اعضاى جامعه را مىتوان فرهنگ آن جامعه دانست . (10) عنصر تعيينكننده در اين تعريف، «اكتساب» است كه از يك طرف فرهنگ را از پديدهها و رفتارهايى كه نتيجه وراثت و زيستشناختى است، متمايز مىسازد، و از طرف ديگر موجب مىشود كه همه بخشهاى زندگى انسانها را شامل شود. با توجه به اينكه ويژگى اساسى و قوام و ماهيت فرهنگ به عنصر اكتسابى بودن آن است، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه قواعد و نرمهاى اجتماعى كه براى تأمين نيازها و ارزشهاى جامعهاند، بخشى از فرهنگ آن جامعه را پديد مىآورند. رفتار كارى در جامعه قاعده و نرم دارد. اگر اين قاعده و نرم كار مفيد باشد، يا كار مفيد شيوه تأمين نيازهاى مختلف جسمى، روحى و اجتماعى در سطح جامعه تلقى شود، فرهنگ كار و تلاش بهطور مثبت شكل گرفته است. در مقابل اگر از روش بيكارى يا كار غيرمفيد، يا كارهاى زيانآور، تأمين نياز شد، فرهنگ مناسب كار شكل نگرفته است. به ديگر سخن، قاعده و نظم كارى جامعه هرگاه براساس كار سازنده همراه با دقت و پشتكار انجام پذيرد ـ بهگونهاى كه كار با مشخصات فوق جايگاه هنجارى داشته باشد و تخلف از آن ناهنجارى به حساب آيد ـ و يا اينكه كار با ويژگىهاى مثبت آن، تأمينكننده موقعيت، احترام و عزت نفس در سطح روابط اجتماعى تلقى شود، عنوان ارزش اجتماعى به خود مىگيرد، و در اين صورت كار مفيد همراه با دقت و ابتكار، وارد حوزه «فرهنگ» مىشود و طبعا فرهنگ مناسب كار و بهرهورى كار، شكل مىگيرد. بنابراين در صورتى كه كار مفيد با بهرهورى بالا اولا در سطح وسيع در بين اكثر افراد جامعه گسترش يابد و در واقع به «هنجار» تبديل شود. ثانيا يك ارزش تلقى شود، كار مثبت و سازنده، هم «هنجار» مىشود و هم «ارزش» و بهطور طبيعى فرهنگ مناسب و كارساز كار تحقق يافته و كاركرد مثبت خود را در زمينه تأمين نيازهاى اساسى جامعه از قبيل علم، تكنولوژى آموزش، بهداشت، معمارى، كشاورزى، امور دفاعى، ارتباطات، قضاوت، اقتصاد، ورزش و... ارائه مىدهد؛ زيرا «هنجار» و «ارزش» دو عنصر اساسى فرهنگ به حساب مىآيند. اما چگونه مىتوان پديده رفتارى همانند كار مفيد و سازنده را در سطح جامعه تبديل به «هنجار» و «ارزش» نمود تا اينكه وارد قلمرو فرهنگ جامعه شود؟ |
دوشنبه 22 فروردین 1390 توسط رضا کرمی | نظرات (0) |