هنجارآفرينىبراى تبديل يك پديده رفتارى به «هنجار» مىبايد بين آورنده هنجار و مخاطبان و اعضاى جامعه و پديده موردنظر، رابطه مثبت وجود داشته باشد. فردى كه هنجار را مىآورد، مىبايد اعضاى جامعه او را پذيرفته باشند و آنچه كه به عنوان هنجار در پيام خود دارد، مىبايد مورد نياز جامعه باشد تا اينكه از آن استقبال شود. با اين پيش فرضها، اين پديده رفتارى به سرعت تبديل به هنجار مىگردد. (11) براين اساس اگر نسبت عملى و گفتارى امام على ـ عليهالسلام ـ در مورد كار و تلاش مفيد و منظم به جامعه رسانده شود، بىشك جامعه بهطور طبيعى آنرا بهعنوان «هنجار» و «ارزش» مىپذيرد. زيرا سيره هنجارآورى همانند او كه از نظر جامعه اسوه كامل در تمام ابعاد حيات فردى، اجتماعى، دنيوى و اخروى است، بهسرعت الگو و مقياس رفتارى جامعه خواهد شد. بهشرط اينكه سيره وى آنطور كه از متون اسلامى استفاده مىشود، شفاف و بىپيرايه به مخاطبان و اعضاى جامعه، هماهنگ با نياز زمان ابلاغ گردد. به ديگر تعبير، باور و شناخت اعضاى جامعه در هر زمان نسبت به گفتار و رفتار امام على ـ عليهالسلام ـ در مورد اصل كار مفيد، انواع كار، بهرهورى كار، نظم كارى و ديگر چالشهاى فرهنگ كارى كه جامعه با آن دست به گريبان است، بهترين زمينهاى است كه اين گفتار و رفتار تبديل به هنجار و ارزش گردد؛ بهشرط اينكه روح زمان در اين سنن كارساز دميده شود و حساسيتهاى زمانه در ابلاغ اين سنن مورد غفلت پيامرسانان قرار نگيرد. اكنون سنت رفتارى و آنگاه سنت گفتارى او را در وجوه مختلف كار برمىرسيم: .1 سنت رفتارى امام على عليه السلامشيوه عملى آن حضرت اشتغال به اصل كار مفيد بود؛ بدون اين كه شكل كار براى او مطرح باشد . اينكه برخى تصور مىكنند كه اگر انسان براى خود كار كند، با موقعيت اجتماعى او سازگار است و اگر براى دستمزد باشد، جايگاه اجتماعى او حفظ نشده است. فرهنگ كار مىطلبد كه موقعيت اجتماعى افراد، كار و تلاش را اينگونه طبقهبندى نكنند؛ بلكه در نگرش جامعه، موقعيت اجتماعى بايد نسبت به انواع كار حساسيت منفى نداشته باشد و هر كار مفيد و سازندهاى عزت و احترام اجتماعى را به دنبال داشته باشد و هيچ نوع كار سازندهاى با موقعيت و جايگاه اجتماعى افراد، ناسازگار تلقى نگردد. امام على ـ عليهالسلام ـ بر طبق نص زير در بيرون مدينه اجير شد تا آب حمل كند: روزى در مدينه گرسنگى شديد بر من عارض شد. در اطراف مدينه بهدنبال كار بودم. زنى را ديدم كه مقدارى كلوخ جمع كرده و مىخواهد آنرا گل كند. با او قرار گذاشتم هر ظرف آب در ازاى يك دانه خرما. شانزده ظرف آب آوردم تا اينكه دستانم تاول زد. پس مقدارى آب نوشيدم و از زن در مقابل كار خرما خواستم؛ او هم شانزده دانه خرما به من داد. نزد پيامبر ـ صلىالله عليه وآله ـ آمدم و جريان را گفتم و با هم خرما خورديم». (12) در روز ديگر بيل بدست مىگيرد و زمين را آماده كشت مىنمايد. امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرمود: علىبن ابىطالب ـ صلواتالله عليه با بيل زمين را آماده كشت مىكرد. (13) در روايت ديگر فرمود: امام على ـ عليهالسلام ـ از خانه خارج مىشد، در حالى كه با خود بار هسته خرما حمل مىكرد. (14) بر همين اساس ابن ابىالحديد درباره آن حضرت چنين تصريح مىنمايد: او با دستان خود كار مىكرد. هماره زمين را كشت و آبيارى، و هسته خرما را غرس مىنمود و در عين حال بعد از آباد كردن، مزارع را وقف فقرا مىنمود. (15) بنابراين سنت عملى حضرت عليه السلام اشتغال به كار مفيد و سازنده بوده است. در نظر او مكانت و موقعيت ممتاز اجتماعى او هيچگاه تنافى با اصل كار كردن و يا كار براى ديگران نداشت. مهم در رفتار و سيره عملى آن حضرت، كار مثبت و سازنده بود و از اين جهت مىتواند اسوه و الگوى كامل كار مفيد براى جامعه اسلامى باشد. .2 سنت گفتارى امام على عليه السلامرواياتى كه از امام على ـ عليهالسلام ـ درباره كار و تلاش نقل شده است، از جهت هنجارى بودن و ارزشى بودن مفاد آنها، بهرهورى كار، نظم كارى، به چند دسته تقسيم مىشود: الف. هنجار بودن كار و ناهنجار بودن تنبلى:امام على عليه السلام مىفرمايد: مبغوض مىدارم كسى را كه نسبت به كار حيات مادىاش تنبل و بىاعتنا است؛ زيرا كسى كه نسبت به زندگى دنيايش چنين است، در مورد آخرتش تنبلتر و بىاعتناتر است. (16) و در روايت ديگر فرمود: هرچند كار و تلاش همراه با زحمت و رنج است، بيكارى پيوسته منشأ فساد و تباهى است. (17) ب. ارزشى بودن كار: هر پديده اعم از رفتار و كالا كه براى رفع نياز انسان به كار مىآيد، ارزش پيدا مىكند. مثلا گرسنگى يك نياز است و ماده غذايى كه اين نياز اساسى را اشباع مىنمايد، ارزش و مطلوبيت ابزارى پيدا مىكند. كار و اشتغال نيز چون وسيله و طريق تأمين نيازهاى گوناگون مادى انسان است، ارزش ابزارى دارد؛ همچنانكه بيكارى بهطور طبيعى منشأ فقر و تنگدستى و ناكام ماندن خواستههاى انسان مىگردد و درنتيجه ارزش ابزارى منفى به خود مىگيرد. امام على ـ عليهالسلام ـ در اين باره مىفرمايد: آنگاه كه پديدهها با يكديگر جفت و جور شدند، تنبلى و ناتوانى نيز در كنار هم قرار گرفتند، فقر و تنگدستى را پديد آوردند . (18) در اين روايت فقر كه پديدهاى منفى، و بيكارى عامل و منشأ آن است، ارزش ابزارى منفى پيدا مىكند. در مقابل كار و تلاش، ارزش ابزارى مثبت دارد. همچنانكه در روايت زير كارهاى مختلف، سبب و طريق معيشت تلقى شده است: ان معايش الخلق خمسة: الامارة والعمارة والتجارة والاجارة والصدقات واما وجه العمارة فقوله تعالى هو انشأكم من الارض واستعمركم فيها (19) فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعمارة ليكون ذالك سببا لمعايشهم لمايخرج من الارض من الحب والثمرات ومما جعله الله معايش للخلق. (20) اين روايت در وسيله بودن كارهاى مختلف جهت تأمين معيشت انسان صراحت دارد. در ديگر نظامهاى اجتماعى نيز عنصر كار ارزش ابزارى دارد و چون انسان در حيات طبيعىاش به دنبال تأمين نيازهاى معيشتى خود مىباشد و كار براى رفع اين نوع نيازها است و در نتيجه نقش ارزش ابزارى مىيابد، بر همين اساس در تئورىهاى علم اقتصاد در مورد نيروى كار در جانب عرضه، متغير اصلى را دستمزد به حساب مىآورند. از منظر اين تئورىها انسان اقتصادى، انسان طبيعى است كه نگرش، منش و رفتار او تأمين نيازهاى طبيعى فردى ـ اجتماعى خود است. در واقع اين نيازهاى طبيعى است كه انگيزههاى متفاوت را به عامل مؤثر در پيدايش پديده كار، تبديل مىكنند. انسان طبيعى بر پايه اين انگيزهها، دست به كار و تلاش مىزند و بىشك تا آنجا كه اين انگيزهها برد و كشش دارند، عامل كار (نيروى انسانى) تلاش مىنمايد . اين انگيزهها بهطور فشرده عبارتند از: انگيزههاى بيرونى مانند نيازهاى اقتصادى، ميل به پيوستگى به ديگران، كسب عزت و احترام در جامعه، و انگيزههاى درونى همچون تمايل به تحرك و فعاليت، تجربه و شناسايى موقعيت و خوديابى. (21) اين انگيزههاى بيرونى و درونى هرچند از اين جهت كه عامل كار براساس انگيزه بيرونى وسيله هدف ديگرى قرار مىگيرد، و براساس انگيزه درونى، خود هدف مىشود نه وسيله، باهم تفاوت دارند، ولى در هر دو فرض كار در راستاى تأمين نيازهاى طبيعى انسان قرار مىگيرد. انسان طبيعى خواستههاى طبيعى دارد كه كار و تلاش يا يكى از اين خواستهها است (ارزش غايى طبيعى) يا وسيلهاى است براى تأمين نيازهاى ديگر (ارزش طبيعى ابزارى). از روايتى هم كه كار را در زمينه عمارت و آبادانى يكى از عوامل و اسباب معيشت معرفى مىكند، مىتوان ارزش طبيعى ابزارى كار را استفاده كرد. نكته اساسى كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه انسان طبيعى، نيازهاى طبيعى دارد و عنصر كار را وسيله اين نيازهاى طبيعى قرار مىدهد . از اين جهت كار داراى ارزش ابزارى است؛ ولى اگر همين انگيزههاى طبيعى را بهگونهاى به حيات انسانى ـ نه طبيعى ـ ارتباط بدهيم، كار نيز ارزش غايى مىيابد. براساس آموزههاى دينى، اگر كسى به انگيزه دستمزد گرفتن و تأمين معيشت و رفاه خود و خانواده خود، كار و تلاش كند، يك درجه از تقوا را تحصيل كرده است و براساس اين انگيزه كار ارزش غايى پيدا مىكند، نه ارزش ابزارى؛ زيرا چنين كارى در واقع يك نوع انجام وظيفه دينى است. امام على ـ عليهالسلام ـ در دو روايت زير، همين نوع ارزش را مىشناسانند : هيچ تلاش صبح هنگامى در راه خدا به فضيلت كار صبح هنگام، در جهت رفاه و آسايش فرزند و خانواده نمىرسد. (22) كسى كه از سر دلسوزى بر پدر يا فرزند يا همسر به دنبال امر دنيايش باشد، چهره او در قيامت همانند ماه شب چهارده است. (23) در واقع اين نوع روايات، در قوىترين انگيزه انسان طبيعى براى كار و تلاش و تحصيل درآمد، خدشه نمىكنند؛ بلكه همين انگيزه طبيعى را جهت مىدهند. به اين صورت كه تلاش و تحصيل درآمد براى معيشت خود و خانواده را يكى از وظايف و مسئوليتهاى دينى او مىشمرند. با اين جهت جديد، ارتباط انگيزه طبيعى از حوزه حيات طبيعى قطع، و وابسته به حيات انسانى مىشود و در سايه همين جهتيابى انگيزه ماهيت كار و تلاش بهعلاوه ماهيت فيزيكى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى، جوهره ارزشى نيز پيدا مىكند. اگر اين جهتيابى انگيزه طبيعى كار نبود، ويژگىهاى فيزيكى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى را داشت، ولى ماهيت ارزشى نداشت؛ همچنانكه از روايت زير همين واقعيت را مىتوان استفاده كرد: مردى به امام صادق ـ عليهالسلام ـ گفت: دنبال دنيا هستم و رسيدن به آن را دوست دارم. امام پرسيد: براى چه رسيدن به دنيا را دوست دارى؟ جواب داد: براى اينكه نيازهاى خود و خانوادهام را برآورده و با آن به صله رحم، صدقه، حج و عمره بپردازم. امام فرمود: «اين طلب دنيا نيست، بلكه طلب آخرت است . (24) انسان طبيعى مىكوشد نيازهاى مادىاش را با درآمد حلال پاسخ گويد. اما همين انسان طبيعى مىتواند جهت ديگرى به انگيزه طبيعى خود بدهد: به اين صورت كه درآمد خود را در راه اداى وظايف و مسئوليتهاى مختلف دينىاش به كار اندازد. در اين صورت همان انگيزه با اين جهتيابى، جوهره فعاليت اقتصادى را تغيير مىدهد و واقعيت ارزشى بدان مىبخشد. بنابراين كار و تلاش مىتواند درجهاى از فضيلت را بيافريند و ارزشى غايى ـ ذاتى داشته باشد. اين شيوه، بخشى از رويكرد ارزشى كار است. به همين جهت تعبير مىشود كه درجهاى از تقوا و ارزش را مىتواند داشته باشد، بخش ديگر اين رويكرد را مىتوان عميقتر مطرح نمود و در سايه آن مىبايد تلاش و كار علىبن ابىطالب ـ عليهالسلام ـ را بهمثابه الگو و هنجار اجتماعى جامعه انسانى در هر زمانى تفسير كرد. اين رويكرد را كه در واقع يكى از چالشهاى اجتماعى جامعه ما است با نام تقواى اجتماعى كار برخواهيم رسيد. بهرهورى كارپديده بيكارى يكى از مشكلات جدى جوامع امروزى، و مهمتر از آن بيكارى پنهان است كه در واقع روى ديگر سكه كاهش بهرهورى كار به حساب مىآيد. جامعه ما نيز در كنار بيكارى حاد و فراگير، مشكل كاهش بهرهورى را نيز رنج دارد. (25) اين كاهش بهرهورى عوامل گوناگون دارد كه بايد در جاى مناسب خود بررسى علمى شود. آنچه در اينجا بايد بدان توجه شود، اين است كه امام على ـ عليهالسلام ـ سفارش مىفرمايد كه هر كارى را بايد با علم و مهارت لازم پيش برد. كار با دانش و مهارت همانند گام برداشتن در طريق روشن است. (26) ارزش هر فردى به اندازه حسن و درستكارى او است. (27) طبيعى است كه با كاربردى كردن دو عنصر مهارت و درستكارى مىتوان بهرهورى كار را افزايش و در نتيجه بيكارى پنهان جامعه را كاهش داد. تقواى اجتماعى كاردر نظامهاى اجتماعى، انگيزه كار در قشرهاى متوسط، تحصيل درآمد است، و در قشر مرفه، كسب موقعيت اجتماعى؛ زيرا برخى مشاغل مىتواند موقعيت اجتماعى ويژه در پى داشته باشد . معمولا در نظامهاى اجتماعى قدرتسالار، هر شغلى كه به رأس هرم قدرت، بيشترين ارتباط و تعامل را داشته باشد، موقعيت اجتماعى مهمترى را فراهم مىسازد. بر همين اساس تنها انگيزه كار، هميشه تحصيل درآمد نيست، بلكه گاه كسب موقعيت اجتماعى است. (28) در اين گونه نظامها ممكن است فردى توان لازم كارى يا امانت و درستكارى شغلى را نداشته باشد ولى مسئوليت آن كار را بهعهده گيرد و اين پديده معمولى و متعارفى است كه نياز به بحث ندارد. در نظامهاى اجتماعى شايستهسالار، شايستگى شغلى و مهارت، عامل تعيينكننده است. كسى كه شغلى را عهدهدار مىشود، توان همهجانبه آن كار را بايد داشته باشد؛ بدون اين توان، شايستگى معنا ندارد. اكنون مفهوم تقواى اجتماعى كار، معطوف به شايستگى كار به معناى غنى آن است. ممكن است از واژه «تقوا» و «شايستگى كارى» چنين فهميده شود كه مراد رعايت حدود شرعى و قانونى كار است؛ يعنى هركس تا آنجا كه براى او مقدور است، اين حدود را مورد توجه قرار دهد و در ميدان كار آنها را زيرپا نگذارد؛ ولى چنين تفسيرى نمىتواند حدود توان و قدرت كارى را هم پوشش دهد. مثلا اگر پزشكى حدود شرعى و قانونى كار خود را رعايت كند و دست به كار طبابت شود، هرچند توان متعارف اين شغل را نداشته باشد، بر اساس اين تعريف بايد بتوان گفت كه تقواى پزشكى را رعايت كرده است؛ اما اگر توان و مهارت كارى را در مفهوم تقواى كارى وارد كنيم، اين مفهوم در نهان خود دو عنصر را به يك نسبت شامل مىشود: يكى امانت دارى كه همان رعايت حدود شرعى و قانونى كار است، و ديگرى توان و مهارت كارى. تقواى كارى در روابط اجتماعى مىطلبد كه نسبت به آن كار هم درستكار و امين بود و هم توانمند و ماهر، و به طور طبيعى هر مقدار كه مهارت بيشترى باشد، خدمت بيشترى مىتوان بهجامعه ارائه داد و هر مقدار كه بتوان خدمت بيشتر و حساسترى ارائه داد، فضيلت وتقواى بيشترى را كسب كردهايم. در اين صورت موقعيت اجتماعى مهمترى را در نظام شايستهسالار تحصيل كردهايم. ولى اين موقعيت اجتماعى دقيقا در گرو كيفيت بهتر كار ـ هم از جهت مهارت و هم از جهت درستكارى ـ است. با اين رويكرد در درك مفهوم تقوا و جامعيت آن، بايد شيوه امام على ـ عليهالسلام ـ را در مورد كار و تلاش تفسير كرد، و آنرا الگو و هنجار كارى جامعه قرار داد؛ چه اينكه كار و تلاش آن حضرت، نمادى از مهارت و درستكارى و اخلاص است. گفتار سوم: رويكرد اقتصادى به كار، اشتغال و توليدنامه امام على ـ عليهالسلام ـ به والى شايسته خود، مالك اشتر را مىتوان منشور حكومت و تبيين ديدگاههاى آن حضرت در مسائل گوناگون حياتى جامعه دانست. در ابتداى اين منشور، اهداف كلى آن و آنگاه راهكارهاى تحقق آنها را بيان فرمودهاند. اين اهداف عبارتند از: جباية خراجها، وجهاد عدوها، واستصلاح اهلها، وعمارة بلادها. (29) فرايند «عمارت بلاد» بدون «استصلاح مردم» و تربيت و تعليم افراد جامعه ممكن نيست؛ همچنانكه تربيت و تعليم در جامعه بدون تأمين امنيت (جهاد عدو) و تأمين مخارج اين اهداف (جباية خراج) امكان ندارد. جا دارد ارتباط منطقى و واقعى و نظامدار بين هريك از اين اهداف را با يكديگر از يك طرف، و ارتباط آنها را با راهكارهاى آنها از طرف ديگر، مورد توجه قرار داد؛ زيرا در يك ساختار و چينش خاص، اين اهداف و راهكارها زمينه پيدايش و ظهور دارند؛ مثلا آبادانى شهرها، در هر مرحله تاريخى يك پديده اجتماعى است كه در سايه اشتغال تحقق مىيابد. اشتغال يعنى تأمين تقاضاى كار از طريق نيروى انسانى كه در جانب عرضه، جوياى كار است. در صورتى كه توليد كالا و خدمت در سطح جامعه پويايى لازم را نداشته باشد، تقاضاى مؤثر براى عامل كار شكل نمىگيرد و درنتيجه جامعه با پديده بيكارى مواجه مىگردد. همچنين اگر توليدكننده، نيروى كار مورد نياز خود را نتواند تأمين كند، بهطور طبيعى ـ تا آنجا كه توليد وابسته به نيروى كار است ـ مواجه با ركود مىگردد و درنتيجه نه اشتغال تحقق مىيابد، نه عمارت و آبادانى. بنابراين «عمارت بلاد» اشتغال را مىطلبد و اشتغال در سايه تعادل دو عنصر اساسى زير شكل مىگيرد: .1 توليد (تقاضاى كار)؛ .2 نيروى انسانى مناسب توليد (عرضه كار). بىشك هم توليد و هم تأمين نيروى انسانى مناسب، دو پديده اجتماعى است كه مناسبات و شرايط اجتماعى هماهنگ را مىطلبد. چرخه توليد كالا و خدمت و تأمين نيروى انسانى ماهر و كارآزموده، نه در خلأ اجتماعى شكل مىگيرد و نه در سايه روابط ناهنجار اجتماعى. از اين رو مىكوشيم ساختار كلى و اصول و شرايط ضرورى اشتغال و توليد، به عنوان زيرساخت اجتماعى ـ اقتصادى «عمارت بلاد» از ديدگاه امام على ـ عليهالسلام ـ به تصوير كشيده شود. طبيعى است كه با پيدايش اين اصول كلى و اساسى، مسير اشتغال ـ توليد، در جامعه هموار مىگردد. |
دوشنبه 22 فروردین 1390 توسط رضا کرمی | نظرات (0) |