اصول زيرساختى و راهبردى.1 عدالت اجتماعى (زمينهساز مشاركت مردم)؛ .2 تعليم و تربيت (تربيت نيروى انسانى ماهر)؛ .3 شكوفايى بخشهاى مهم اقتصادى (زراعت، صنعت و تجارت)؛ .4 اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولت .1 عدالتبىشك عدالت اجتماعى برآيند حاكميت عدالت در نهادهاى مختلف جامعه از قبيل اقتصاد، تعليم و تربيت، قضاوت و قانونگذارى است. با تحقق عدالت در اين شئون و وجوه اساسى جامعه، عدالت اجتماعى شكل مىگيرد. از اين رو امام على ـ عليهالسلام ـ عدالت را شرط ضرورى استوارى روابط مردم و حاكميت و آهنگ پيشرفت جامعه مىداند: پس خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت و آن حقها را برابر هم نهاد، و واجب شدن حقى را مقابل گزاردن حقى گذاشت وحقى بركسى واجب نبود، مگر حقى كه برابر آن است گزارده شود، و بزرگترين حقها كه خدايش واجب كرده است، حق والى بر رعيت است و حق رعيت بر والى، كه خداى سبحان آن را واجب نمود، و حق هريك را به عهده ديگرى واگذار فرمود و آنرا موجب برقرارى پيوند آنان كرد و ارجمندى دين ايشان. پس حال رعيت نيكو نگردد، جز آنگاه كه واليان نيكو رفتار باشند. پس چون رعيت حق والى را بگزارد، و والى حق رعيت را به جاى آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار بشود، و راههاى دين پديدار و نشانههاى عدالت برجا، و سنت چنانكه بايد اجرا، پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پايدارى دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته، و اگر رعيت بر والى چيره شود و يا والى بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانههاى جور آشكار و تبهكارى در دين بسيار. (30) عدالت در اين نص، همان رعايت حقوق متقابلى است كه خداوند براى تنظيم روابط و تعيين حدود و مرزهاى حاكميت و ملت، وضع نموده است. فرض بر اين است كه با اجراى اين حقوق متقابل، طبيعىترين رابطه ميان مسئولان نهاد حكومت و مردم، و در نتيجه زمينه مشاركت مردم در حوزه سياست، اقتصاد، فرهنگ، دفاع، امنيت، بهداشت، آموزش و ... فراهم مىگردد. زيرا مردم هرگز به دولت و دولتمردانى كه حقوق آنان را زير پا مىگذارند، اعتماد نخواهند كرد. و با از بين رفتن اعتماد عمومى، جامعه نسبت به اين نهاد بىاعتنا و گاه بيگانه مىگردد . منطقىترين فضاى عمومى جامعه اين است كه ملت نيازمندىهاى خود را به آسانى تمام به مسئولان گوشزد كنند، و دستاندركاران و كارگزاران هم بدون ابهام دادههاى آمارى و اطلاعرسانى را از متن جامعه دريافت نمايند، و درنتيجه زمينهسازى مشاركت و فراخوانى مردم براى رفع نيازها، توفيق مىيابد. نص و دستورالعمل زير را مىتوان نمونهاى روشن از اين روابط شفاف و بىپيرايه دانست: گروهى از حوزه مأموريت تو نزد من آمدند و چنين اظهار كردند كه اگر نهر متروك و غيرقابل استفاده آنها لايروبى و حفارى شود، بلاد آنها آباد، بر اداى خراج توانمند و درآمد مسلمين از اين جهت افزوده مىشود و از من درخواست كردند براى تو نامهاى بنگارم، كه در انجام چنين كارى آنها را جمع كنى و نيروى آنها را در حفر و عمران نهر و تأمين هزينه آن به كارگيرى. اما دوست ندارم كسى را به كارى مجبور سازى كه از آن كراهت دارد و بدان بىميل است. اگر نهر، آنچنان است كه آنها گفتند، من اجابت خواست آنها را به تو ارجاع مىدهم، هركس كه دوست دارد در اين عمران مشاركت كند، از او بخواه كه تلاش كند. در نتيجه، نهر از آن كسانى است كه كار كردهاند، نه افرادى كه نسبت به آن، رغبتى نشان ندادند، و اگر دست به عمران نهر زدند و وضعيت مالى آنها تقويت شد، از نظر من بهتر است تا اينكه در ضعف درآمد مالى باقى بمانند. (31) نكاتى كه از اين سخنان نغز و راهگشا مىتوان دريافت، بدين قرارند: .1 امام على ـ عليهالسلام ـ تأكيد و اصرار دارند كه مشاركت مردم، با خواست و رضايت آنان باشد، نه به تحميل و اجبار. .2 عمران و آبادانى، خواست امام على ـ عليهالسلام ـ است. او به مسئول مربوط دستور مىدهد كه اگر چنين عمران و توليدى بهدست مردم صورت گيرد، خواست و مطلوب او نيز انجام پذيرفته است. .3 مسئولان وظيفه دارند چنين عمرانى را تسهيل و زمينه اشتغال مردم را فراهم نمايند. .4 بعد از عمران و آبادانى، عدالت نيز مورد توجه قرار گيرد: آنانكه دست به كار اين عمران شدهاند در آن سهم دارند، نه آنانكه هيچگونه كار سازندهاى به عهده نگرفتهاند . .2 تعليم و تربيت (استصلاح مردم)تعليم و تربيت يكى از وظايف مهمى است كه حاكميت عموما و امامت خصوصا بهعهده دارد. همچنانكه اشاره شد امام على ـ عليهالسلام ـ در منشور حكومتش (عهدنامه مالك اشتر) يكى از اهداف حاكميت خود را استصلاح مردم (تعليم و تربيت) مىداند و در مورد ديگر، يكى از حقوق مردم را تعليم و تربيت آنها بيان مىفرمايد: شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد. (32) سخن زير نيز بر همين واقعيت دلالت دارد: امام على ـ عليهالسلام ـ آنگاه كه از جهاد فارغ مىگشت، به تعليم مردم و قضاوت ميان آنها مىپرداخت. (33) بديهى است كه رويكرد تعليم و تربيت در عصر امام على ـ عليهالسلام ـ به آموزههاى تربيتى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى است و در آن عصر، مبارزه با جهل، كوتهبينى، ظاهرنگرى، سطحىنگرى و سادهلوحى اجتماعى كه زمينه آسيبپذيرى جامعه را فراهم مىآورد، مسأله حياتى و سرنوشتساز بوده است. واژه «استصلاح» نيز ناظر به همين ضلع از آموزش است. اداره حكيمانه جامعه آن روز كه در آن سطح از روابط اجتماعى ـ اقتصادى بودند، همين نوع تعليم و تربيت را مىطلبيد؛ ولى در عصر حاضر، نهاد تعليم و تربيت بايد جهت «استصلاح» و پيشرفت فرهنگى مردم ـ افزون بر رشد فرهنگ عمومى و تقويت وفاق اجتماعى و محو آسيبهاى گوناگون اجتماعى ـ به آموزش و فرادهى مهارت و فن نيز بپردازد. يكى از زير ساختهاى مهم و سرنوشتساز اشتغال و توليد، تربيت نيروى انسانى كارآفرين است. هر مقدار كه نظام تعليم و تربيت پيشرفتهتر باشد، استعدادهاى مختلف افراد جامعه شكوفاتر، و درنهايت كارآفرينى و ايجاد شغلهاى كيفى و جديد بيشتر خواهد بود. به ديگر سخن، محرك اساسى توسعه جامع و همه جانبه در جامعه، توسعه نيروى انسانى آن جامعه است و بار سنگين اين توسعه بر دوش نظام تعليم و تربيت است كه در جاى مناسب خود مىبايد مورد بحث قرار گيرد. آنچه كه در اينجا مهم است و بايد بدان توجه شود، اين است كه در منشور حكومت امام على ـ عليهالسلام ـ به اين اصل كه هر كارى را بايد به كسى دارد كه داراى تجربه لازم آن است، تصريح شده است. در واقع همان توان و مهارت كارى مورد توجه و توصيه آن حضرت بوده است: و عاملانى اين چنين را در ميان كسانى جو، كه تجربت دارند و حيا، از خاندانهايى پارسا كه در مسلمانى قدمى پيشتر دارند. (34) در واقع كارگزارانى مىتوانند مسئوليت مديريت را بهعهده گيرند كه هم تجربه كارى دارند وهم صداقت و درستكارى. .3 شكوفايى بخشهاى مهم اقتصادىالف. كشاورزى: بخش كشاورزى از نظر امام على ـ عليهالسلام ـ جايگاه ويژهاى دارد؛ بهگونهاى كه صلاح و نفع و خير مردم به وضعيت طبقه كشاورز وابسته است. بر همين اساس هماره مدارا كردن با دهقانان را توصيه مىفرمود و به فرماندهان نظامى نيز دستور مىداد كه از جانب آنان به كشاورز ظلم و ستم نشود. (35) بر همين اساس سياست مالى و جمعآورى «خراج» را بهگونهاى تعيين مىفرمايد كه جانب عدالت و انصاف مراعات گردد: پس داد مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجتهاى آنان شكيبايى ورزيد، كه شما رعيت را خزانهدارانيد و امت را وكيلان و امامان را سفيران. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب او است بازمداريد. (36) بىشك بخش كشاورزى در آن زمان با در اختيار داشتن زمين و آب و نيروى حيوانى، به شكوفايى و بهرهدهى دست مىيافت، ولى در عصر كنونى، برآوردن نياز و حاجت كشاورزان به اين نيست كه فقط سه عامل فوق را در اختيار داشته باشند، بلكه زنجيره نيازهاى متفاوت آنان بايد بهطور منطقى برآورده شود تا اينكه زمينه شكوفايى كشاورزى فراهم گردد؛ زنجيرهاى كه از كشت و داشت و برداشت شروع مىشود و تا تثبيت قيمت محصولات و بيمه كردن آنها و بازاريابى و صادرات به بازارهاى رقابتى جهان ادامه مىيابد. اين زنجيره اگر يك حلقه مفقوده داشته باشد ـ مثلا قيمت محصولات دچار نوسان چشمگير باشد ـ براى ناكامى سياستهاى اقتصادى اين بخش كافى است. ب. صنعت و تجارت: جامعه از طبقات مختلفى تشكيل شده است كه عبارتند از: نظاميان، كشاورزان، قضات، كاتبان خاص و عام (هيئت وزرا و معاونان) كارمندان، بازرگانان، صاحبان صنعت و محرومان و ناتوانان. بىشك سرنوشت اين طبقات در عينيت جامعه و حيات اجتماعى به يكديگر وابسته است. منشأ اين وابستگى در عبارات زير بهطور فشرده بيان شده است: و كار اين جمله (سپاهيان، كشاورزان، قضات، عاملان و نويسندگان) استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران كه فراهم مىشوند و با سودى كه بهدست مىآرند، بازارها را برپا مىدارند، و كار مردم را كفايت مىكنند، در آنچه كه ديگران مانند آن نتوانند. (37) اثر وجودى صنعتگران اين است كه كفايت مىكنند كار مردم را زيرا با كمك گرفتن از فكر و بازوى خود، مصنوعاتى از كالاهاى سرمايهاى و مصرفى مىسازند كه ديگران توان ساخت آن را ندارند و فلسفه وجودى بازرگانان اين است كه اين مصنوعات را به بازارهاى مصرف مىرسانند و درنتيجه چرخه توليد را به گردش در مىآورند. اگر مصنوعات صاحبان صنعت از رهگذر تجارت به بازارهاى مصرف روانه نگردد، ادامه توليد و رونق صنايع دچار مشكل مىشود و در نتيجه طبقاتى مانند كشاورزان، نظاميان، قضات و كارمندان به اين نوع كالاهاى ابزارى و مصرفى دست پيدا نمىكنند. بر همين اساس فرمود قوام و استوارى ديگر طبقات به دو طبقه بازرگان و صنعتگر است. به ديگر سخن، در هر دوره از تاريخ حيات اجتماعى انسان، طبقه كشاورز نيازمند به صنايع و ابزارآلات كشت؛ نظاميان و سپاهيان نيازمند ساز و برگ نظامى، قضات و ديگر كارگزاران دولت وابسته به درآمد ماليات (خراج)اند كه اگر صاحبان صنعت نيازهاى آنان را فراهم و توليد نكنند و بازرگانان آنها را به بازارهاى مصرف نرسانند، بىشك روابط اجتماعى دچار اختلال مىگردد. همچنانكه صاحبان صنعت و كشاورزان، براى برخوردارى از امنيت، وفاق، نظم اجتماعى، زمينهسازى قراردادها، و اجراى آنها به نظاميان، قضات و كارگزاران دولتى نيازمندند. در فراز ديگرى نيز به همين اثر وجودى بازرگانان و صنعتگران تصريح، و با تأكيد فراوان مىفرمايند: ديگر اينكه نيكى به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير، و سفارش كردن به نيكويى درباره آنان را به عهده گير. چه كسى كه بر جاى بود و چه آن كه با مال خود از اين سو بدان سو رود و با دسترنج خود كسب كند كه آنان مايه منفعتند و پديدآورندگان وسيلتهاى موردنياز و آسايش و آورنده آن از جاهاى دوردست و دشوار، در بيابان و دريا و دشت و كوهسار، جايى كه مردم در آنجا گرد نيايند و در رفتن بدانجا دليرى ننمايند . اين بازرگانان مردمى آرامند و نمىستيزند، و آشتىاند، و فتنهاى نمىانگيزند. (38) .4 اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولترابطه اقتصادى حاكميت با مردم را از دو منظر متفاوت مىتوان بر رسيد: در يك نگاه دولت نسبت به اداى وظايفى مسئوليت دارد. تأمين امنيت، كالاهاى عمومى كه بخش خصوصى دست به كار توليد آنها نمىشود، و زمينهسازى فرايند توسعه و رشد، بر عهده دولت است و طبعا هزينه اين امور را بايد از محل مالياتها تأمين كند. اين نگاه مىطلبد كه دولت درآمدهاى خود را با سياستهاى مختلف اعتبارى مالى افزايش دهد تا اينكه با قدرت هرچه بيشتر بتواند به وظايف خود عمل كند و درنتيجه درآمد دولت نسبت به درآمد مردم اولويت پيدا مىكند. نگاه ديگر اين است كه دولت يكى از وظايف مهم خود را افزايش درآمد مردم تلقى نمايد. باور مسئولان و مديران ميانى و پايين اين است كه اگر درآمد مردم هرچه بيشتر باشد، درآمد دولت نيز به همان نسبت افزايش مىيابد، هرقدر ملت فقيرتر باشد، به همان نسبت بخش عمومى دچار فقر خواهد بود. با اين نگاه سعى تمام دولتمردان و كارمندان بر اين خواهد بود كه زمينه كاهش فقر عمومى فراهم شود و در نتيجه مديران نهتنها موانع حركت توليد كالا و خدمت را برمىدارند، بلكه خود دست به كار شتاب بخشيدن به اين حركت مىشوند. امام على ـ عليهالسلام ـ بر اين سياست تأكيد ويژه دارد: و آنچه بدان بار آنان را سبك گردانى بر تو گران نيايد، چه آن اندوختهاى بود كه به تو بازش دهند، با آبادانى كه در شهرهايت كنند و آرايشى كه به ولايتها دهند؛ نيز ستايش آنان را به خود كشاندهاى و شادمانى كه عدالت را ميانشان گستراندهاى، حالى كه تكيه بر فزونى قوت آنان خواهى داشت بدانچه نزدشان اندوختهاى. از آسايشى كه برايشان اندوختهاى و اطمينانشان كه با عدالت خود بهدست آورده و مدارايى كه كردهاى و بسا كه درآينده كارى پديد آيد كه چون آن را به عهده آنان گذارى با خاطر خوش بپذيرند. (39) با توجه به مفاد اين دستورالعمل اولا درآمد مردم از جهت اقتصادى ذخيره خزانه دولت به حساب مىآيد، ثانيا رابطه عدالتگونه مردم با دولت مستحكمتر مىگردد و اعتماد مردم برانگيخته مىشود. اين دستورالعمل و نگاه كه درآمد مردم و قدرت توليد آنها را درآمد خزانه دولت به حساب مىآورد، در روابط اقتصادى جامعه، ساختار متناسب را مىطلبد. كتابنامه.1 قرآن كريم. .2 نهجالبلاغه، محمد دشتى ـ كاظم محمدى، مؤسسة النشر الاسلامى. .3 آناتومى جامعه، فرامرز رفيعپور، شركت سهامى انتشار، تهران / .1378 .4 اصول كافى، كلينى، محمدبن يعقوب، دارالكتب الاسلامى، تهران/ .1367 .5 الارشاد، شيخ مفيد. .6 الحياة، محمدرضا الحكيمى، محمد الحكيمى، على الحكيمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران / .1367 .7 بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت. .8 جامعهشناسى نظم، مسعود چلپى، نشر نى، تهران/ 1375 .9 درآمدى بر جامعهشناسى، بروس كوئن، ترجمه محسن ثلاثى، فرهنگ معاصر، تهران/ .1370 .10 شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد. .11 مستدرك نهجالبلاغة. .12 مطالعات آمادهسازى تدوين برنامه سوم توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، جلد سوم، نيروى انسانى بازاركار، اشتغال، ص32، سازمان برنامه و بودجه، تهران / .1379 .13 موسوعة الامام علىبن ابىطالب. .14 نهجالسعادة، الجزء الرابع، ص15، الشيخ محمدباقر المحمودى، مؤسسة المضامين الفكرى، بيروت / 1968 ميلادى. .15 وسائل الشيعه. پىنوشتها:5) تفصيل اين بحث در گفتار سوم خواهد آمد. 6) فرامرز رفيعپور، آناتومى جامعه، شركت سهامى انتشار، 1378، ص .181 «~ Internalized ( 7 ~» 8) آناتومى جامعه، ص219ـ . 220 «~ onientation ـ Value ( 9 ~» 10) بروسكوئن، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، فرهنگ معاصر، ص 37؛ آناتومى جامعه، ص .297 11) آناتومى جامعه، ص .504 12) محمدرضا، محمد و على حكيمى، الحياة، ج 5، ص 323، به نقل از كشف الغمه، ج 1، ص 175ـ .176 بحارالانوار، ج 41، ص .33 13) كافى، ج5، ص .74 14) همان، ص .75 15) شرح نهجالبلاغه، ج15، ص147؛ موسوعة علىبن ابىطالب، ج4، ص .170 16) موسوعة علىبن ابيطالب، ج4، ص .169 17) شيخ مفيد، الارشاد، ص .158 18) كافى، ج5، ص .86 19) هود، آيه .61 20) وسائل الشيعه، ج13، ص195؛ بحارالانوار، ج93، ص .47 21) مسعود چلپى، جامعهشناسى نظم، ص265 ـ .266 22) موسوعة الامام علىبن ابىطالبج4، ص .169 23) همان، ص .170 24) كافى، ج5، ص .72 25) از مقايسه بهرهورى نيروى كار در انتهاى دوره بيست ساله (1375ـ1355) با ابتداى آن، كاهشى در حدود 5/27 درصد را مىتوان بهدست آورديعنى بهرهورى نيروى كار در سال 1375 تنها 5/72 درصد بهرهورى نيروى كار در سال 1355 است. به عبارتى با فرض ثبات بهرهورى نيروى كار در طى اين دوره ارزش افزوده كل بخشها در سال 1375 با 10566 هزار نفر شاغل استحصال مىشد؛ در حالى كه به علت كاهش بهرهورى نيروى كار، اين به عنوان ارزش افزوده توسط 14572 نفر شاغل بهدست آمده است. به ديگر تعبير حدود 4006 هزار نفر از شاغلين در سال 1375 نسبت به سال 1355 دچار بيكارى پنهان بودهاند. ر.ك: مطالعات آمادهسازى تدوين برنامه سوم توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، جلد سوم، نيروى انسانى بازاركار، اشتغال، ص32، تهران، سازمان برنامه و بودجه، .1379 27) همان، حكمت .1122 28) مسعود چلپى، جامعهشناسى نظم، ص .270 31) مستدرك نهجالبلاغة، ج5، ص .359 33) الحياة، ج5، ص .323 34) نهجالبلاغه، نامه 53 (نامه به مالك اشتر). 35) البحار، ج103، ص172؛ موسوعة الامام على عليه السلام، ج4، ص .172
|
دوشنبه 22 فروردین 1390 توسط رضا کرمی | نظرات (0) |