مقدمه
با پیدایش رنسانس و تحولات فكری و رشد و شكوفایی تكنولوژی و صنعت، عصر مدرن در تاریخ مغرب زمین رقم خورد و جهان به دو بخش كاملاً متمایز، كشورهای پیشرفته و عقبمانده، تقسیم شد. همزمان با به بار نشستن شكوفههای مدرنیته، اندیشمندانی از هر دو دسته كشورها، ضمن علت كاوی رشد فكری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در مغرب زمین، مسئله عقبماندگی را از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار دادند. در این میان، عدهای موضوع فوق را از منظر فكری - فرهنگی نگریسته، خواستار قطع رابطة كامل با باورهای گذشته شدهاند.
مطابق این دیدگاه، جوامع سنتی نمیتوانند مدرن و متحول شوند مگر این كه نهادها، باورها و ارزشهای سنتی خود را متناسب بانیازهای توسعه تغییر دهند. در این تفكر، هیچ پیوند واقعی بین عناصر سنتی و جدید وجود ندارد و اصلاً نمیتواند وجود داشته باشد.1
بنابراین، كنار زدن نهادهای سنتی، پیش شرط توسعه محسوب میشود؛ توسعه در واقع نتیجه تحول در فكر و اندیشه و دست یافتن به خرد دموكراتیك و تكنولوژیك است، به طوری كه تحول در اندیشه، توسعه تكنیكی، اقتصادی و سیاسی مورد نیاز خود را به همراه میآورد.2
معتقدین چنین تفكری با بیان علل و عوامل توسعه غرب مدعیاند عامل اصلی عقبماندگی و توسعه نیافتگی كشورهای اسلامی از جمله ایران، حاكمیت یك سری آموزههای دینی - فرهنگی است كه با توسعه اقتصادی در تضاد و تنافیاند. دراین مقاله با ارائه تعریفی از توسعه اقتصادی و بررسی عوامل فكری و فرهنگی توسعه اقتصادی غرب، از زبان متفكرین یاد شده، به تبیین تضاد و تنافی آموزههای دینی با توسعه اقتصادی میپردازیم، سپس با بهرهگیری از دیدگاههای متفكران اسلامی به نقد و بررسی آنها مینشینیم.
تعریف توسعه اقتصادی
در یك تعریف، توسعة اقتصادی به معنای تحولی ژرف در ساخت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظم حاكم بر تولید، توزیع و مصرف جامعه است. و در تعریف دیگر، توسعة اقتصادی تركیبی از تغییرات روحی و اجتماعی جمعیت یا ملتی دانسته شده است كه در نتیجه آن تغییرات روحی و اجتماعی، بتواند محصول حقیقی ناشی از تولید اقتصادش را به طور جمعی، پیوسته و مداوم افزایش دهد.
توسعة اقتصادی امری است نسبی و عوامل بسیاری در تكوین و تحقق آن مؤثرند كه از آن جمله است: سرمایهگذاری صنعتی و تولیدی، اشاعة تخصص فنی، تربیت نیروی انسانی متخصص، پیشرفت تكنولوژی و ابداع و ابتكار و تجربیات فنی و اعمال روشهای جدید كه در بالا بردن سطح تولید و بهرهوری و بازده موثر است، سازمانهای معتبر مالی و پولی و منابع طبیعی و از همه مهمتر روحیه و طرز تفكر ملتها و فرهنگ و عوامل اجتماعی در پذیرش تحولات جدید.3
اشكالی كه به ورود تغییرات روحی و اجتماعی در تعریف توسعة اقتصادی متوجه میشود این است كه این اصطلاح، با توسعة فرهنگی مخلوط شده است. البته از آن جا كه توسعه فرهنگی بنابر برخی نظریات، مقدمه و پیش زمینة توسعه اقتصادی است، فرهنگ را جهت تضمین استمرار توسعه اقتصادی، در این تعریف وارد كردهاند. علاوه بر آن، تفاوت میان رشد و توسعه اقتصادی نیز اهمیت ورود این جنبه را در تعریف توسعه اقتصادی ضروری میسازد؛ زیرا بدون تغییرات روحی و اجتماعی یك ملت و درونزا نمودن دستاوردهای مدرن علمی - فنی و تأكید صرف بر ظرفیتهای تولیدی یك جامعه، تنها رشد اقتصادی حاصل میشود و نه توسعه اقتصادی. بنابراین، رشد اقتصادی فقط شامل افزایش كمی در شاخصهای اقتصادی كلان میباشد؛ در حالی كه توسعة اقتصادی نه تنها افزایش كمی پدیدههایی چون تولید ناخالص ملی را در بر میگیرد، بلكه شامل تغییرات كیفی جامعه نیز میگردد. به عبارت دیگر، رشد جزئی از توسعه است و نه كل آن.4
زمینهها و مراحل پیدایش توسعة اقتصادی در غرب
1. رویكرد علمی به طبیعت
از اوایل قرن شانزدهم، نهضت علمی و ادبی (رنسانس) در اروپا گسترش پیدا كرد و انقلاب فكری به وجود آمد. در اثر این انقلاب، مردم این قاره به جای تعلیل و تبیین امور مادی به وسیله مفاهیم انتزاعی و توسل به فلسفه ماورأ الطبیعه و جبر و تقدیر، عقل و منطق را در مطالعة این امور به كار بردند. «فرانسیس بیكن» انگلیسی ثابت كرد كه برای پی بردن به اسرار و رموز طبیعت و مكنونات عالم هستی، بهتر است كه به جای توسل به جبر و تقدیر و خیالبافی و اوهام و خرافات، ابتدائاً به مشاهده و معاینه و تجربه و آزمایش پرداخت.5
مهمترین تفاوت انسان نوین با انسان سنتی، دیدگاه او نسبت به انسان در رابطه با محیطش است. در جامعة سنتی، انسان محیط طبیعی و اجتماعیاش را به عنوان یك واقعیت طبیعی میپذیرد. هر چیزی كه هست هم چنان كه بوده خواهد بود و باید باشد؛ زیرا خدا چنین خواسته است. هر كوششی در جهت دگرگونی سامان ازلی و دگرگونیناپذیر جهان و جامعه، نه تنها كفرآمیز، بلكه امكانناپذیر است. نوین شدگی زمانی آغاز میگردد كه انسانها در خودشان احساس توانایی كنند و این اندیشه را در سر بپرورانند كه میتوانند طبیعت و جامعه را درك كنند و به این نتیجه برسند كه میتوانند طبیعت و جامعه را برای دستیابی به مقاصدشان تحت نظارت گیرند.6
2. فردگرایی
دفاع از حقوق فرد در غرب، دو مرحلة كاملاً متمایز داشت:
الف) دفاع از حقوق فردی در مقابل كلیسا: این مرحله را «ماكس وبر» چنین توصیف میكند: مذهب كاتولیك به خاطر گناه اولیه و هبوط آدم از بهشت، انسان را محكوم شرارت میداند. انسان گناهی كرده است كه از آن رهایی ندارد؛ هر چند به تدریج كلیسای كاتولیك با دستیابی به قدرت سیاسی، در این مسئله تجدید نظر كرده، معتقد میشود كه گرچه انسان طبعاً گناهكار است اما وسایلی برای رفع این گناه وجود دارد و انسان میتواند توبه كرده، به شفاعت شافعین متوسل شود. در این بین، روحانیون طماع، جواز كتبی رستگاری صادر میكردند.
در واقع، مذهب پروتستان بازگشت به اصول اولیه مذهب مسیحیت است. انسان ذاتاً گناهكار است؛ پس باید وجدان معذبی داشته باشد؛ توبه و توسل فایدهای ندارد. بنابر این هر مؤمنی، روحانی خودش نیز هست و احتیاج به كلیسا ندارد.
ب) دفاع از حقوق فردی در مقابل دولتهای مطلقه: باشناسایی حق مالكیت برای افراد در نظریات اندیشمندان اولیه لیبرالیسم، ضرورت مییافت از جانب قدرت مركزی مزاحمتی برای آن پیدا نشود، بدین ترتیب هویت بخشی به فرد و اعطای حقوق اساسی به وی، مستلزم تضعیف و تحدید قدرتهای مركزی بود.7
3. كار و فعالیت اقتصادی (دنیاگرایی)
حسابگری و سختكوشی تجار غربی با بسط اخلاق پروتستان مورد تشویق قرار گرفت. محور اساسی دكترین بنیانگذاران پروتستانیسم بر این اعتقاد است كه: اگرچه در لوح ازلی آفرینش، خداوند كسانی را رستگار در نظر گرفته و كسانی دیگر را دوزخی، اما هیچكس از محتویات آن دفتر با خبر نیست بنابراین، هیچكس هم نباید ناامید باشد. یك راه برای این كه حدس بزنیم از جمله رستگاران خواهیم بود، تلاش برای كسب موفقیت و آباد كردن دنیا است؛ زیرا موفقیت نشانهای از برگزیده بودن، و در مقابل، هرگونه سستی، تن آسایی یا قصور، نشانهای از لعنت ابدی است.8
4. انباشت سرمایه و عدم انفاق
متعاقب اندیشه فوق، هر مؤمنی باید خودش تلاش كند تا از جملة رستگاران گردد. بنابراین، كمك كردن به بینوایان ظلم است. باید بگذاریم خودشان تلاش كنند تا فكر كنند جزء رستگاران هستند. مؤمن باید هر چه بیشتر جمع كرده و هر چه كمتر خرج كند. در واقع روح یهودیت در داخل مذهب مسیحیت دمیده شد.9
5. عقلانیت
برای ماكس وبر آن چه مهم است ظهور سرمایه داری نیست - زیرا سرمایه داری را میتوان در تمام جوامع تاریخی پیدا كرد - بلكه جنبههای ویژه جدید سرمایه داری است كه باید مورد بررسی واقع شود. این جنبه را میتوان بر حسب گسترش خردگرایی تا حدودی به عنوان یك روند غیر دینی (دنیایی) و نیز به عنوان نتیجة پیش بینی شده دگرگونی دكترینهای مذهبی تبیین كرد.
وی سرمایهداری را به معنای جهتگیری به سوی فعالیت اقتصادی كه ویژگی آن تعقیب عقلایی - یعنی منظم و قابل محاسبه بودن - سود اقتصادی از طریق وسایل صرفاً اقتصادی است، تعریف كرده است.10
در این مفهوم، عقلایی شدن فعالیتهای انسان به معنای انضباط پذیری و ترسیم رابطهای روشن میان وسایل و اهداف و همچنین گسترش حوزه انتخاب در مقابل حوزههای از پیش تعیین شده در جوامع سنتی و در نتیجه افزایش آگاهی از وجود شقوق و راههای مختلف در زندگی است.
به این ترتیب، این گونه دلواپسیهای مذهبی كه همه پروتستانها در سراسر اروپای غربی در آن سهیم بودند، به نوعی به اخلاق كاری مبدل شد كه با روحیة سرمایهداری نیز سازگار بود و سرانجام به توسعه جامعه سرمایهداری جدید منجر شد.11
سازگاری یا ناسازگاری آموزههای اسلامی با توسعه اقتصادی
برخی افراد با معكوس سازی عوامل پیدایش توسعه اقتصادی در غرب، تعالیم اسلام را مهمترین عامل عقب ماندگی جوامع مسلمان دانستهاند كه اهم آنها عبارتاند از:
1. تقدیر گرایی
الف) كلمه اسلام: اسلام به معنای تسلیم در مقابل قدرت مطلق پروردگار و آزادی كامل اوست. علو دست نیافتنی خداوند، دریافت ناپذیری گزینشهایی كه او به عمل میآورد و ارادة آزاد او، عناصر اصلی این نظر را تشكیل میدهد. بدینسان انسان به عنوان یك عامل ناچیز نمایان میشود كه به قبول یك تلقی تسلیم (اسلام) ناگزیر است و باید خود را به ارادة خداوند كه از ارادة او بزرگتر است، بی قید و شرط واگذار كند (توكل). چگونه ممكن است كه ارادة خداوند از پیش شامل همه اعمال بشری و نتایج و كیفر آنها نشده و آنها تعیین نشده باشند؟ این تاكید، بی گمان در ژرفای آگاهی همگان فرو رفته است كه وقتی انسانی انسان دیگری را میكشد، مقدر است! یعنی تقدیر الهی به آن تعلق گرفته است. مردم خواهند گفت مكتوب است! در لوح محفوظ نوشته شده است.12
ب) طول عمر:13 تمام مواردی كه تحت عنوان اجل مسما و اجل محتوم در قرآن آمده است، مثِبت این معناست كه برای انسان، امكان هیچگونه دخل و تصرفی در تقدیم و تأخیر آن وجود ندارد.14 با پذیرش این امر، تلاش برای بهبود شرایط زیستی و افزایش خدمات بهداشتی كاملاً بی معنا خواهد بود.
ج) رزق و روزی:15 در قرآن موارد فراوانی وجود دارد كه رزق و روزی را در انحصار خداوند دانسته است، نه نتیجة تلاش آدمی16 و از سوی دیگر، قبض و بسط آن را نیز طبق مشیت الهی میداند.17
2. سركوبی شخص اقتصادی
برخلاف محوریت فرد اقتصادی در غرب، اسلام شخص اقتصادی را مستقیماً مورد هدف قرار میدهد. تمامی نیروهای محركه او زیر عناوینی از قبیل مذمت، غرور و خودخواهی و طمع، حرص و زیادهخواهی، به شدت مورد حمله قرار میگیرد.18
دسته دیگر از اخلاقیات نیز وجود دارد كه شخص اقتصادی را از تلاش در دنیا باز میدارد؛ مثل كلیه سرفصلهایی كه تحت عناوین محاسبة نفس، یاد مرگ، سخن گور با مرده، توصیف زمین محشر و اهل محشر، كیفیت پرسش در روز قیامت و ... قرار میگیرند.19
3. آخرت گرایی
ماكس وبر بر این عقیده است كه مذاهب بنابر راهحلهای مختلفی كه در مقام تعارض میان علایق دنیوی و اخروی طرح كردهاند، به سه گروه اساسی تقسیم میشوند:
الف) مذاهب جهان گریز: مسئله اصلی برای انسان، رستگاری اخروی است و از این جهان بایستی پرواز روحانی كرد. انسان نباید وقتش را به نحوی در این جهان صرف كند كه توجهش به مسئله اصلی كم شود بلكه به مسائل دنیوی میباید در حد ضرورت توجه كند. مذاهبی مانند بودا، برهمایی و گرایشهای متصوفانه و ریاضتكشانه از این قبیل است.
ب) مذاهب جهانپذیر: ما در یك حیات دو بُعدی زندگی میكنیم، لذا به هر دو دنیا باید توجه كرد اما اصالت با آخرت است. از نعمتهای الهی باید استفاده كرد. بدین منظور باید در طبیعت تغییرات لازم داده شود اما صرفاً فرایض مذهبی و عبادات موجب رستگاری است. تمامی ادیان بزرگ از جمله یهودیت، مسیحیت كاتولیك و اسلام در این گروه قرار میگیرند.
ج) مذاهبی كه در آنها راه حلی برای تنش ارائه نشده است: در این مذاهب میان علایق مادی و معنوی تضاد اساسی وجود دارد و انسان قادر به انجام كاری نیست. البته انسان باید به تقویت وجه اهورایی روح بپردازد و در مقابل، وجهة اهریمنی را تضعیف كند، ولی به طور كامل نمیتوان خود را از شر و بدی رهانید. چنین آموزههایی در مذهب زرتشت وجود دارد. مذهب پروتستان مفهوم اصالت دنیا و آخرت را كنار گذاشته و نوعی ریاضتكشی دنیوی و وسیلة آخرت قرار دادن دنیا را مطرح كرده است. باید توجه داشت كه این مسئله با این اعتقاد اسلامی كه «الدنیا مزرعة الاخرة» تفاوت فاحشی دارد. مسلماً كسی كه در دنیا به فكر آخرت خود میباشد، باید مقدمات آمرزش اخروی خود را با طاعات و عبادات مهیا كند، ولی پروتستانها معتقدند كه آباد كردن این جهان و جمع آوری ثروت و خودداری از خرج كردن، راه رستگاری است.20
ضمن آن كه در اسلام آیات و روایات فراوانی در نكوهش دنیا، حقیقت و ماهیت دنیا، نكوهش مال و كراهت مال دوستی، رهایی از مفاسد مال، ستایش قناعت و قطع امید از مال، نكوهش توانگری و ستایش تنگدستی، نكوهش شهرتطلبی و فضیلت گمنامی، نكوهش آرزوی بلند و فضیلت بی آرزویی برای دنیا وجود دارد، كه خود نشان از تلقین روح خمودی در میان مسلمانان است.21
4. مخالفت با انباشت سرمایه و سرمایهداران
آیاتی از قبیل «اعلَمُوا أَ نَّمَا الحَیَاةُ الدُّنیَا لَعِبٌ وَلَهوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَكُم وَتَكَاثُرٌ فِی الأَموَالِ وَالأَولاَدِ»22 نشان از این است كه ثروت امری مزموم است. از سوی دیگر، در قرآن به طور مكرر ثروتمندان نكوهش شده و مخالفین عمدة انبیای الهی شمرده شدهاند؛ مانند: «وَكَذلَِ مَا أَرسَلنَا مِن قَبلَِ فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ اًِلاَّ قَالَ مُترَفُوهَا اًِنَّا وَجَدنَا آبَأَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَاًِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقتَدُونَ».23
5. سفارش به انفاق
مطابق آیه شریفه «وَالَّذِینَ یَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشٍّرهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»24 نه تنها انفاق سفارش شده است، بلكه اندوختن طلا و نقره، عذاب دردناك را در آخرت به همراه دارد.
6. فقدان عقلانیت
بنابر نظریة وبر، عمل اجتماعی به چهار دسته تقسیم میشود: عقلایی و حسابگرانه، عقلایی ارزشی، عاطفی، و سنتی.
عمل عقلایی و حسابگرانه عملی است كه عامل آن، از وسایل منطقی و عقلایی برای نیل به هدفهای مورد محاسبة عقلایی خود، بهره میجوید. در حالی كه عمل عقلایی ارزشی، از نظر به كار بردن وسایل منطقی برای نیل به هدف عقلایی است ولكن هدف نهایی عامل، عمل اجتماعی شامل آرمانها و ارزشهای مطلق است كه هرگز تغییر نمیكند.25
واضح است كه عمل بر طبق اسلام، به جهت نظام ارزشی خاص خود، از دستة دوم محسوب میگردد.
نقد و بررسی ایرادات و شبهات
1. نقد ایراد تقدیرگرایی
به تمام مواردی كه در اسلام موهم تقدیرگرایی هستند به طور اجمالی و تفصیلی پاسخ داده شده است.
الف) پاسخ اجمالی: در زبان دین، اصطلاحی تحت عنوان سنت الهی وجود دارد26 كه مطابق آیه 43 سوره فاطر، هرگز قابل تغییر نیست. برای نمونه، در آیه 11 سوره رعد رمز پیشرفت و عقب ماندگی ملتها بدین صورت بیان شده است كه هیچ مردمی از بدبختی به خوشبختی نمیرسند مگر این كه عوامل بدبختی را از خود دور سازند و بالعكس، یك ملت خوشبخت را خدا بدبخت نمیكند مگر آن كه خودشان موجبات بدبختی را فراهم آورند. بنابراین، پدیدههای جهان محكوم یك سلسله قوانین ثابت و سنتهای لایتغیر الهی میباشند. به تعبیر دیگر، خدا در جهان شیوههای معینی دارد كه گردش كارها را هرگز بیرون از آن شیوهها انجام نمیدهد.27
با توجه به این كه تقدیر الهی به معنای قانون داشتن و سنت داشتن جهان است، اشكال جبر از ناحیه اعتقاد به قضا و قدر نیز حل میگردد. این اشكال از این ناحیه پیدا شده كه گروهی پنداشتهاند معنای تقدیر الهی این است كه خدا مستقیماً و بیرون از قانون جهان هر پدیدهای را اراده كرده است. در حالی كه همانطوری كه هیچ حادثه طبیعی بدون علت طبیعی رخ نمیدهد، افعال اختیاری انسانها نیز بدون اراده و اختیار انسان رخ نمیدهد. قانون خدا در مورد انسان این است كه آدمی دارای اراده، قدرت و اختیار باشد و كارهای نیك یا بد را خود انتخاب كند. اختیار و انتخاب مقوم وجودی انسان است. انسان غیر مختار محال است، یعنی این كه فرض انسان غیر مختار، فقط فرض است و نه حقیقت.28
در روایت آمده است: حضرت علی7 در كنار دیواری نشسته بود. متوجه شد كه دیوار شكسته است و ممكن است فرو ریزد، فوراً برخاست و از آنجا دور شد. مردی اعتراض كرد كه از قضای الهی میگریزی؟ یعنی اگر بنا باشد تو بمیری، خواه از كنار دیوار خراب فرار كنی خواه در كنار آن بمانی، خواهی مرد و اگر بنا نباشد به تو صدمهای متوجه گردد باز هم در هر صورت محفوظ خواهی بود. حضرت در پاسخ فرمود: «افر من قضأا الی قدره؛ از قضای الهی به سوی قدر الهی فرار میكنم». معنای این جمله این است كه هر حادثهای در جهان مورد قضا و تقدیر الهی است. اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند، قضای خدا و قانون خدا است و اگر از خطر بگریزد، آن هم قانون خدا و تقدیر اوست.29
معمولاً خیال میكنند عامل اساسی محدودیت انسان قضای و قدر الهی است، ولی ما برعكس، از قضا و قدر الهی به عنوان عاملی برای محدود كردن آزادی انسان نام نمیبریم؛ چرا كه قضای الهی عبارت است از حكم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث و قدر الهی عبارت است از اندازهگیری پدیدهها و حوادث. از نظر علوم الهی مسلم است كه قضای الهی به هیچ حادثهای مستقیماً و بلاواسطه تعلق نمیگیرد، بلكه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب میكند. قضای الهی ایجاب میكند كه نظام جهان، نظامِ اسباب و مسببات باشد. انسان هر اندازه آزادی از ناحیة عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت كه از ناحیة عوامل مورثی و محیطی و تاریخی دارد، به حكم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است.
بنابراین، خود قضای الهی یك عامل محدودیت انسان به شمار نمیرود. محدودیتی كه به حكم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است، نه محدودیت دیگر؛ هم چنان كه آزادیی هم كه نصیب انسان شده است به حكم قضای الهی است.30
ب) پاسخ تفصیلی: اسلام بدین معناست كه كسی یا چیزی در برابر كسی دیگر حالتی داشته باشد كه هرگز او را نافرمانی نكند. اسلام انسان نسبت به خدا، وصف پذیرش قوانین تكوینی و تشریعی است.31 از این انسان، با عنوان انسان كامل یاد میشود. انسان كامل آن انسانی است كه همه ارزشهای انسانیاش با هم رشد بكنند؛ از یك سو هیچ یك از آن ارزشها رشد نكرده باقی نماند و از سوی دیگر، همه به طور هماهنگ و در حد اعلی رشد كنند. قرآن از این انسان به امام تعبیر میكند: «وَاًِذِ ابتَلَی اًِبرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ اًِنٍّی جَاعِلَُ لِلنَّاسِ اًِمَاماً».32 براساس این آیه شریفه، حضرت ابراهیم7 پس از پیروزی در همه امتحانها و رشد همه ارزشهای انسانی در حد اعلی، به مقام امامت دست یافت.33 بدینسان، روشن میشود كه این معنا از اسلام هیچ ربطی به آن برداشت ناصواب از تقدیرگرایی ندارد.
- طول عمر: اجل دو گونه است: اجل مبهم و اجل مسماً یا محتوم «ثُمَّ قَضَی اَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمیً عِندَهُ».34 نسبت میان این دو، نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق؛ به این معنا كه ممكن است اجل غیر مسما به خاطر تحقق نیافتن شرطی كه اجل، معلق بر آن شده، تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد ولكن اجل محتوم و مطلق، راهی برای عدم تغییر آن نیست.
تركیب خاصی كه ساختمان بدن انسان را تشكیل میدهد اقتضا میكند كه عمر طبیعی خود را بكند (اجل محتوم) لیكن به خاطر تأثیر و تأثرات تمامی اجزای هستی ممكن است موانعی اجل انسان را زودتر از موعد برساند (مبهم - معلق).35
از نظر جهان بینی مادی، عوامل موثر در اجل، روزی، سلامت، سعادت و خوشبختی، منحصراً مادی است. تنها عوامل مادی است كه اجل را دور یا نزدیك میكند، روزی را توسعه میدهد یا تنگ میكند، به تن سلامت میدهد یا میگیرد، خوشبختی و سعادت را تأمین یا نابود میكند. اما از نظر جهانبینی الهی، عوامل دیگری كه عوامل روحی و معنوی نامیده میشوند نیز همدوش عوامل مادی در كار اجل و روزی و سلامت و سعادت و امثال اینها مؤثرند. از نظر جهان بینی الهی، جهان یك واحد زنده و با شعور است، اعمال و افعال بشر حساب و عكسالعمل دارد، خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست، اعمال خوب یا بد انسان مواجه میشود با عكسالعملهایی از جهان كه احیاناً در دورة حیات و زندگی خود فرد به او میرسد.36
با توضیحات فوق، كاملاً روشن میگردد كه ورود پارهای عوامل معنوی در مسئلهای نظیر طول عمر، به معنای نفی عوامل مادی دخیل در ازدیاد و كاهش آن نیست.
- رزق و روزی: مطابق آیة شریفة «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذكُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیكُم هَل من خَالِقٍ غَیرُ اللَّهِ یَرزُقُكُم مِنَ السَّمأِ وَالأَرضِ»37 بیان صفت رازقیت در مقام یادآوری نعمت الهی و زدودن غفلت از آن است؛ چرا كه در تمامی مواردی كه قرآن رازقیت الهی را مطرح میكند، قبل یا بعد از آن، اندیشة استقلال انسان در كسب رزق و روزی مطرح شده است و خداوند در صدد نفی استقلال انسان است و نه نفی اختیار وی. ضمن آن كه مطابق آیة 37 سورة روم، بیان رزاقیت الهی، حركت آفرین (در مقابل خوشحالی مفرط و بازدارنده) و امید بخش (در مقابل نومیدی ناشی از شكست) است.38 در نهایت، اگر اعتقاد به قضا و قدر در مذهب پروتستان میتواند انگیزة پیشرفت شود، چرا در اسلام نتواند؟ آیا به حكم این كه موحد هستیم و خدا را روزی آفرین و روزی رسان میدانیم و از سوی دیگر، با علم به این كه رزق و روزیای كه خداوند آن را به عهده گرفته، عبارت است از سهم و نصیبی كه باید برای حفظ بقا به مخلوقات برسد، لزومی ندارد كه ما در بارة مسائلی كه مربوط به ارزاق و سهمیهها و نصیبهای مردم است و مربوط به خدا است فكر كرده و دخالت در كار خدا كنیم؟
اگر ما خدا را آن طور كه شایستة قدوسیت و كبریایی اوست، بشناسیم، آن وقت میفهمیم كه رزاقیت او و تكفل روزی بندگان منافاتی ندارد با این كه ما مكلف باشیم دربارة حقوق و تكالیف خودمان و دربارة این كه مقتضای عدالت چیست، فكر كنیم. طبق آیه شریفه «وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرضِ اًِلا َ عَلَی اللَّهِ رِزقُهَا»39 رزق هر جنبندهای بر عهده «ا» است. باید متوجه باشیم كه آن كه به عهده گرفته، ا است ونه یك مخلوق. ا یعنی آن كسی كه آفریننده این نظامات و مخلوقات است. پس تعهد او فرق دارد با تعهد مخلوقی كه جزئی از همین نظام و تحت تأثیر موجودات این نظام است. پس باید ببینیم كه نظامات كلی جهان بر چه اصولی و چگونه است؟ شناختن فعل خدا و رزاقیت او، شناختن نظامات عالم است.
ما خودمان جزء این عالم و این نظام هستیم و مانند سایر اجزای عالم وظیفهای داریم، وظایفی هم كه ما در این عالم دربارة ارزاق و حقوق داریم و قوانین خلقت و شریعت ما را موظف به آن وظایف كرده، از شئون رزاقیت خداوند است. قوة جذب و تغذی كه در گیاهان هست، جهازات تغذیه كه گیاه و حیوان و انسان از آن برخوردارند، میلها و غریزهها كه در جاندارها وجود دارد و آنها را به سوی مواد غذایی میكشاند، همه از شئون رزاقیت خداوند میباشند.
عقل و ارادة انسان و این احساس كه خودش باید حق خود را حفظ كند، تكالیفی كه به وسیلة شریعت دربارة استیفا و حفظ حقوق خود و احترام به حقوق دیگران وجود دارد، همه از شئون رزاقیت خداوند هستند.
بدین ترتیب، فكر، اندیشه و تلاش ما برای كسب روزی نه تنها دخالت در كار خداوند نیست بلكه از این طریق، ما مجری و مطیع مشیت او هستیم. اگر ما فكر و تلاش نكنیم و حالت ركود و سكون به خود بگیریم، بیشتر از اطاعت فرمان خدا دور هستیم.40
|