كار وتلاش وجهاد اقتصادی



عدالت در اندیشه سیاسی امام علی (علیه السلام) (2)

عدالت در نظام سیاسی

وقتی در یک چشم‏انداز کلی مجموعه‏ای از انسانها را تصور کنیم که در محلی به نام شهر یا کشور گرد هم آمده و جامعه‏ای را بنیان نهاده‏اند، عدالت ایجاب می‏کند که دارای حاکمی باشند و مجموعه‏ای از قواعد و قوانین در آن جا جاری باشد، تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد. حضرت علی علیه‏السلام این گام نخست و دورنمای عدالت در یک مجموعه بشری به نام جامعه را این گونه بیان می‏فرمایند:

«حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق فرارسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند.»(23)

به عبارت دیگر، می‏توان گفت منظور امام علیه‏السلام این است که یک جامعه در درجه نخست باید دارای یک نظام سیاسی باشد تا ابتدایی‏ترین و ضروری‏ترین امور زندگی مردم سامان گیرد و عملی شود. اما در گام بعدی عدالت، هر کدام از اجزای نظام سیاسی از رهبر، والیان و کارگزاران گرفته تا اصناف، مجموعه‏ها و نهادهای مختلف اجتماعی باید دارای عدالت خاص خود باشند و براساس آن، هر کدام خدمات خاص خود را ارائه دهند. به همین دلیل، حضرت علی علیه‏السلام وقتی به اصرار مردم حکومت را پذیرفت، بر این عقیده بود که نظام سیاسی ـ اجتماعی براساس عدالت تنظیم نشده و هر چیزی در جای واقعی خودش قرار نگرفته است و تصمیم گرفت تمام این سیستم را به هم بریزد و مجموعه‏ای جدید مبتنی بر عدالت فراهم آورد. امام علیه‏السلام در یکی از خطبه‏های نخستین خود فرمودند:

«... به خدایی که او [پیامبر اسلام] را به راستی مبعوث فرمود، به هم

  • خواهید درآمیخت و چون دانه که در غربال ریزند یا دیگ‏افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زبر شود و آن که بر زبر است به زیر در شود و آنان که واپس مانده‏اند پیش برانند و آنان که پیش افتاده‏اند واپس مانند.»(24)

    بدین‏سان امام علیه‏السلام به بنای یک سازوکار سیاسی مبتنی بر عدالت پرداخت و بخوبی هم از عهده آن برآمد، اگر چه نتوانست در سطح جامعه و مردم، توفیقات زیادی به دست آورد.

    در ادامه بحث به برخی از ویژگیهای یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت از دیدگاه امام علی علیه‏السلام اشاره می‏نماییم:

    الف) عدالت در اجزای نظام سیاسی

    شکی نیست که مهمترین عنصر سیستم سیاسی که موتور محرّک و مغز آن به‏شمار می‏رود، نخبگان و مدیران این مجموعه هستند و بقیه کارگزاران به ترتیب اهمیّت در رده‏های بعدی قرار می‏گیرند. رشد، کمال، و تعالی یک جامعه در طول تاریخ، یا انحطاط و زوال آنها بستگی مستقیم به نظام سیاسی آن کشور دارد و به همین دلیل، حضرت علی علیه‏السلام تمام توان خود را بر بنیانگذاری یک نظام سیاسی قوی، سالم و کارآمد؛ یعنی همان نظام مبتنی بر عدالت متمرکز نمود و نخستین گام در این راه، اصلاح هسته مرکزی حکومت یعنی رهبران، والیان و مدیران جامعه بود. امام علی علیه‏السلام با این اعتقاد که:

    «... سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.»(25)

    ابتدا از خودش که بالاترین مقام جامعه بود، شروع کرد و یادآور شد:

    «... خلافت جز مرا نشاید که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلّه‏ام گریزان.»(26)

    البته مهمتر از این، افزار همه مردم و حتی مخالفان حضرت است که بصراحت او را شایسته‏ترین و تواناترین شخص برای حکومت و رهبری جامعه می‏دانستند.(27) سپس امام علیه‏السلام تمام حکومتهای نالایق و نظامهای معیوب و بیمار را زیر سؤال می‏برد که:

    «شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم می‏شود؟»(28)

    طبیعی است که اگر در پستهای

  • مدیریت و اداره جامعه، ملاکهای دوستی و رفیق‏بازی و معادلات خویشاوندی و طبقاتی از بین بروند، تنها یک معیار باقی می‏ماند و آن، توان و شایستگی واقعی افراد است و حاکمیت این معیار در تمام اجزای نظام سیاسی مهمترین هدفی بود که حضرت علی علیه‏السلام برای ایجاد یک نظام مبتنی بر عدالت آن را دنبال می‏کردند. حضرت علی علیه‏السلام با اعتقاد به این اصل که:

    «کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمی‏یابد.»(29)

    و با قبول این دو مقدمه که:

    «کارها به وسیله کارکنان راست و درست می‏شود.» و «آفت کارها ناتوانی کارکنان است.»(30) به این نتیجه رسید که بر طبق اصل عدالت و حاکم کردن معیار لیاقت و شایستگی در نظام سیاسی، «کارها را به دست افراد متخصص و خبره»(31) بسپارد.

    امام علی علیه‏السلام در نامه خود به استاندارش نیز بارها یادآوری فرمود که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و براساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونه‏ای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد.(32) خود حضرت نیز به خاطر شدت پایبندی به عدالت، مقید بود که هر کدام از افراد لایق و شایسته خود در نظام سیاسی را دقیقاً در جای مناسب خودشان قرار دهد. بنابراین، محمدبن ابوبکر یار لایق و باوفای خود را که حاکم مصر بود عزل کرد، تا مالک اشتر را که از او قویتر و برای حکومت مصر مناسبتر بود، به جای او برگزیند و چون شنید محمد از عزل خود دلتنگ شده است، خطاب به وی نوشت:

    «اما بعد، خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دلتنگ شده‏ای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کندکار شمردم یا انتظار کوشش بیشتری بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است و حکمرانی‏ات بر آن تو را خوشتر.»(33)

    طلحه و زبیر که دو تن از اصحاب بزرگ پیامبر بودند و حتی در آن زمان برای رهبری جامعه مطرح بودند، نزد امام آمده، حکومت بصره و کوفه را درخواست کردند. حضرت پاسخ منفی داده، فرمود: من بر سلامت نفس و امانتداری شما مطمئن نیستم.

  • آن دو دست به توطئه زده و در نهایت، جنگ بزرگ جمل را در مقابل امام علیه‏السلام به راه انداختند،(34) ولی امام علیه‏السلام هیچ گاه برخلاف عدالت قدمی در نظام سیاسی برنداشت. در مورد معاویه والی شام نیز حضرت علی علیه‏السلام حاضر نشد حتی برای چند روز و تا محکم شدن پایه‏های حکومتش او را ابقا نماید(35) و در نهایت، معاویه جنگ صفین را در مقابل امام علیه‏السلام تدارک دید و مسائل پیچیده بعدی پیش آمد. در حالی که امام علیه‏السلام می‏توانست با انجام چند معامله سیاسی و مصلحت‏بینی جزئی با انجام چند معامله سیاسی و مصلحت‏بینی جزئی با کمی عدول از دایره عدالت، طلحه و زبیر را برای چند ماه حاکم بصره و کوفه نماید و معاویه را برای شاید کمتر از یک ماه در منصب خود ابقا کند، اما حقیقت برای امام علیه‏السلام بالاتر از هر مصلحتی بود.

    پس از آن که هر یک از اجزا و عناصر (مدیران) نظام براساس عدالت دقیقاً در جای خود قرار گرفتند ـ به گونه‏ای که در آن زمان و با توجه به آن شرایط و امکانات، بهتر از آن ممکن نباشد ـ نوبت به کار ویژه‏ها و نحوه کار اجزای نظام می‏رسد که آن نیز باید براساس عدالت باشد. در این مرحله، نظام سیاسی باید دارای سه ویژگی باشد:

    ویژگی اول این که حدود و ثغور وظایف هر کدام از اجزا و عناصر دقیقاً روشن باشد، تا نقاط ضعف و قوت و پرکاری و قصور هر فردی به طور شفاف روشن شود. اما علیه‏السلام خطاب به فرزندش فرمود:

    «و هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذار و آن را بدان کار بگمار، تا هر یک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد.»(36)

    ویژگی دوم این است که باید هر یک از اجزای نظام به وظیفه خود پایبند باشد و آن را بخوبی به انجام برساند:

    «اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را به عهده دارد و عهده‏دار شدن وی کاری را که دیگری باید گزارد، ناتوانیی است آشکار و اندیشه‏ای تباه و نابکار.»(37)

    ویژگی سوم این است که کار هر کدام از مدیران و کارگزاران باید دقیقاً ارزیابی شود و به هیچ وجه تلاش با کم‏کاری، کیفیت عالی با متوسط و ضعیف و افراد قوی و کارآمد با افراد ضعیف و متوسط، برابر نباشند. حضرت علی علیه‏السلام مهمترین آفت نظام سیاسی را برابر دانستن افراد لایق، پرکار و خلاّق با افراد ضعیف و نالایق می‏دانند و اصرار دارند که زحمت و رنج هر کسی به خود او متعلق باشد و بزرگی فردی

  • نباید موجب شود که کار کوچک او مهم جلوه داده شود، یا کار بزرگ و مهم یک فرد معمولی، هیچ انگاشته شود. بنابراین، یک نظام سیاسی عادلانه برطبق نظر امام علیه‏السلام این‏گونه است:

    «مبادا نکوکار و بدکار در دیده‏ات برابر آید که آن، رغبت نکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید... و رنج کسانی را که کوششی کرده‏اند بر زبان آر که فراوان کار نیکوی آنان را یاد کردن، دلیر را برانگیزاند و ترسان بد دل را به کوشش مایل گرداند ان‏شاءاللّه‏ نیز مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده، تقصیر میار و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود کوشش وی را خوار به حساب آری.»(38)

    ب) اهداف نظام سیاسی در جهت تحقق عدالت

    پس از آن که ساختار نظام سیاسی بر مبنای عدالت شکل گرفت باید اهداف و جهت حرکت این نظام نیز در راستای تحقق عدالت در زمینه‏های مختلف سیاسی اجتماعی باشد. اگر هدف نخبگان سیاسی از پذیرش حکومت چیزی بجز پیاده کردن عدالت باشد، آنان ستمگرند و یک نظام مبتنی بر عدالت نمتواند آنها را تحمل کند. حضرت علی علیه‏السلام یکی از اهداف خود برای قبول حکومت را فرمان خداوند به علما و دانایان می‏داند که «ستمکارِ شکبماره را برنتابند و به یاری گرسنگانِ ستمدیده بشتابند.»(39) بنابراین، نخستین هدف، از بین بردن شکاف طبقاتی و ظلم در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی است. در همین راستا بود که امام علیه‏السلام فرمود:

    «خور نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم.»(40)

    بنابراین، احقاق حق و اجرای دقیق قانون، نخستین شرط لازم برای یک نظام سیاسی عادل است و حضرت توانست آن را در نظام سیاسی خود به اجرا گذارد:

    «... چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان فرموده

  • نگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نهاده است و بر پی آن رفتم.»(41)

    همچنان که ظلم و ستم آثار و نتایجی چون: اختلاف و تشتت، دشمنی، ناامنی، بدبختی، نارضایتی و گسیختگی اجتماعی در پی دارد، عدالت آثار شیرین و لذبتبخشی چون: اصلاح، آبادنی، امنیت، برابری، احقاق حقوق و اجرا شدن قانون را به ارمغان می‏آورد. یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و در رأس آن نخبگان سیاسی عادل باید تمام همّشان ریشه‏کن ساختن ستم و هدفشان اجرای عدالت باشد، چنان که حضرت علی علیه‏السلام این‏گونه بودند:

    «خدایا تو می‏دانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه می‏خواستیم نشانه‏های دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده‏ات را ایمنی فراهم آید و حدودِ ضایع مانده‏ات اجرا گردد.»(42)

    این که چه نظامی می‏تواند این گونه نسبت به قدرت بی‏رغبت باشد و تمام توان خود را بر اجرای حدود و احقاق حقوق متمرکز کند، بستگی به میزان عدالت در اجزای نظام سیاسی دارد و این که چه افرادی و با چه ویژگیهایی در سطوح مختلف مدیریت قرار گرفته باشند. از نظر امام علی علیه‏السلام :

    «فرمان خدا را برپا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد.»(43)

    حضرت علی علیه‏السلام هنگام عزیمت به بصره در ذوقار فرود آمدند. ابن عباس گوید: خدمت حضرت رفتم، دیدم نعلین خود را وصله مزند.

    گفتم: نیاز ما به شما برای سروسامان دادن امور بیشتر از این کاری است که انجام می‏دهی.

    حضرت پس از اتمام کار فرمود: این یک جفت نعلین چقدر ارزش دارد؟

    گفتم: ارزشی ندارد.

    فرمود:

    «به خدا این را از حکومت بر شما دوست‏تر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.»(44)

    بنابراین، مهمترین هدف یک نظام سیای مبتنی بر عدالت، احقاق حق و امحاء باطل است و نظام سیاسی باید در این امر مصمم باشد و به هیچ قیمتی حتی از بین رفتن اصل حکومت، از آن عدول

  • ننماید، زیرا اگر به منظور حفظ اصل حکومت از حقی چشم بپوشد یا عدالتی را زیر پا نهد، نقض غرض خواهد بود و با هدف نخستین نظام عادل سازگاری ندارد، چون هدف چنین نظامی از ابتدا بر اریکه قدرت تکیه‏زدن نبود، بلکه هدف احقاق حق و اجرای عدالت بود. چنین نظام عادلانه‏ای نه به سبب مصلحت‏جویی و عافیت‏طلبی و هراس از سقوط و نابودی و مرگ از صحنه بیرون می‏رود ـ چنان که دیدیم امام علیه‏السلام چند جنگ بزرگ و تضعیف کننده را به جان خرید، ولی ذره‏ای از عدالت عدول نفرمود ـ و نه در دام تجملات دنیوی و رفاه مادی گرفتار می‏آید. امام علیه‏السلام قضیه فردی را که برایش رشوه آورده بود، چنین نقل می‏فرمایند:

    «... و شگفت‏تر از آن این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد... درونش حلوایی ـ سرشته ـ با روغن و قند آغشته ـ چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم؛ صله است یا زکات یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟

    گفت: نه این است و نه آن، بلکه ارمغان [هدیه] است.

    گفتم: مادر بر تو بگرید، آمده‏ای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفته‏ای یا دیو گرفته یا به بیهوده سخن می‏رانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچه‏ای بناروا بربایم، چنین نخواهم کرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را مخاید و طعمه خود می‏نماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.»(45)

    به طور طبیعی، دادن هرگونه هدیه، میهمانی، امتیاز نابجا، پورسانت و... در نظام سیاسی، اهداف و اغراض پوشیده، ناگفته و نانوشته‏ای ـ و شاید هم تصریح‏شده‏ای ـ را دنبال می‏کند که برآوردن آن انتظارات قطعاً خارج شدن از عدالت است و خواه‏ناخواه طرف دیگر معادله را پایمال شدن حقی تشکیل می‏دهد. حال اگر یک نظام سیاسی حاضر باشد نه تنها قدرت و حکومت، بلکه حتی هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست، از دست بدهد، ولی ستمی را مرتکب نشود و حقی را در جامعه‏اش پایمال نکند، چنین

  • نظامی نظام عدل است که حضرت علی علیه‏السلام آن را پایه‏گذاری نمود و برای تکامل آن کوشید، تا بالاخره جان خود را نیز در راه عدالت فدا کرد. امام علی علیه‏السلام نه تنها خود کوچکترین حقی پایمال نکرد و هیچ ظلمی مرتکب نمی‏شد، بلکه تحمل نمی‏کرد که در مجموعه نظام سیاسی و کشور اسلامی حقی پایمال شود یا کاری برخلاف عدالت صورت پذیرد. حضرت هر گاه به بی لیاقتی یا تخلّف هر کدام از والیان یا مأمورانش مطمئن می‏شد، بی‏درنگ او را عزل کرده، خطاب به وی می‏نوشت:

    «همانا موعظه‏ای از جانب پروردگارتان آمد، پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم نگذارید و در زمین تباهی در حالی که مفسد باشید، باقی گذاشته خدا از برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. (هود 86/85) هر گاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.

    سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته می‏فرمود: بارالها! تو می‏دانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان نداده‏ام.»(46)

    ج) عدالت در اجرای حدود و قوانین

    در حکومت حضرت علی علیه‏السلام همه در مقابل قانون برابر بودند و هیچ گونه تفاوت و برتری میان اشخاص، گروهها و طبقات اجتماعی وجود نداشت. امام علیه‏السلام صریحاً به استاندار مصر دستور می‏دهند:

    «... بپرهیز از مقدم داشتن خود، در اموری که مردم در آن مساویند.»(47)

    نیز در نامه‏ای به یکی دیگر از استاندارانش تأکید می‏فرمایند:

    «پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.»(48)

    در این جا امام علی علیه‏السلام قبل از دیگران، ابتدا خودش به این اصل عدالت عمل می‏کرد؛ اگرچه به ضررش تمام می‏شد. زمانی که حضرت رهبر کشور اسلامی و در اوج قدرت بود، زره خود را نزد یک مسیحی (یا یهودی) یافت و برای گرفت آن نزد قاضی شکایت برد. مسیحی از دادن زره امتناع کرد. شریح قاضی به امام علیه‏السلام گفت: آیا گواهی داری؟ حضرت فرمود: نه، شریح به نفع مسیحی حکم کرد و از محکمه خارج شدند. پس از اندکی

     

  • مسیحی برگشت و گفت: زره از آنِ حضرت علی علیه‏السلام است که در راه صفین از پشت شترش بر زمین افتاد و من برداشتم. پس فرد مسیحی مسلمان شده و گفت: این حکم و قضاوت پیامبران است(49) که رهبر یک کشور در نزد قاضی خود حاضر می‏شود و قاضی به نفع یک اقلیت مذهبی تحت ذمه رأی می‏دهد. الگوی حکومتی و نظام قضایی مبتنی بر عدالت که امام علیه‏السلام در پی پیاده کردن آن بود، نظامی است که ضعیفترین افراد جامعه بدون لکنت‏زبان، حقشان را از اقویا و زورمندان می‏گیرند. حضرت خطاب به مالک می‏فرمایند:

    «... من از رسول خدا بارها شنیدم که می‏فرمود: (هرگز امتی را پاک ـ از گناه ـ نخوانند که در آن امت حق ضعیف از قوی بدون ـ ترس و ـ لکنت‏زبان گرفته نشود.)»(50)

    حضرت علی علیه‏السلام بدون توجه به طبقه، لباس، شخصیت، خدمات افراد و... برای همه قانون را اجرا می‏فرمود. نجاشی از یاران حضرت علی علیه‏السلام و از بزرگان و شعرای زمان بود که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بود و گاهی نامه‏های معاویه را به شعر پاسخ می‏داد. وی در یکی از روزهای ماه رمضان به اصرار «ابی‏سمال» مرتکب روزه‏خواری و شرابخواری شد. به امام علیه‏السلام خبر رسید و حضرت دستور دستگیری او را صادر کرد و سپس هشتاد ضربه شلاق حد شرابخواری و بیست ضربه حد روزه‏خواری بر او جاری نمود.

    جمعی از طایفه یمامه و از جمله طارق بن عبداللّه‏ با خشم پیش امام علیه‏السلام آمدند. طارق گفت: گمان نمی‏کردیم نزد فرمانروایان عاقل و با فضیلت، مجازات افراد سرکش و طاغی با افراد فرمانبر و خودی یکسان باشد. با کاری که تو با نجاشی کردی، دلمان را آتش زدی و ما را به راهی کشانده‏ای که به جهنم منتهی می‏شود.(51)

    حضرت آیه «از خدا به صبر و نماز یاری خواهید و این کاری بس دشوار است مگر بر خداپرستان»(52) را تلاوت کرد و فرمود: ای برادر بنی‏نهد! آیا نجاشی جز فردی از مسلمانان بود که یکی از پرده‏های الهی را دریده بود. حد، کفاره گناه است و... همانا خدا می‏فرماید: «ملامت قومی موجب نگردد که به عدالت رفتار نکنید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»(53)

    در زمان خلافت عمر، روزی حضرت علی علیه‏السلام و شاکی او در محکمه حضور داشتند. عمر امام علیه‏السلام را با کنیه «ابوالحسن» خطاب کرد. حضرت ناراحت شده، اعتراض کرد که چرا مدعی او را با اسم و او را با کنیه صدا زده است،(54) زیرا عدالت ایجاب می‏کند خطابِ قاضی هم برابر باشد. به عقیده حضرت علی علیه‏السلام هر نظام سیاسی اگر به عدالت عمل نماید، همه چیز را به دست آورده است و اگر به غیر آن عمل کند، همه چیز را از دست داده است. امام علیه‏السلام روزی به عمر فرمود:

  • «سه چیز است که اگر آنها را حفظ کرده و بدانها عمل نمودی تو را از چیزهای دیگر کفایت می‏کند و اگر آنها را رها کنی، هیچ چیز دیگری تو را سود ندهد. عمر پرسید آنها کدامند؟

    فرمود: جاری کردن حد بر خویش و بیگانه، حکم کردن براساس کتاب خدا در خشنودی و خشم و بخشش کردن عادلانه بین سرخ و سیاه.»(55)

    عدالت حضرت علی علیه‏السلام تا بدان حد رسید که با قاتل خود براساس آن رفتار کرد. حضرت پس از ضربت خوردن و هنگامی که در بستر بود، در مورد قاتل خود فرمود:

    «با این مردی که در بند شماست مدارا کنید و از همان شیری که من می‏نوشم به او بنوشانید. اگر جان بدر بدرم خودم می‏دانم با او چه کنم و اگر از شمشیر او به عالم دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربه شمشیر بکشید، مبادا او را مثله کنید... ای فرزندان عبدالمطلب! از تعدّی به جان و مال مردم دوری کنید، نبینم شما پس از مرگ من به نام این که امیرالمؤمنین را کشته‏اند، دست به خون مردم بیالایید و کسانی را به نام محرک و معاون جرم به قتل برسانید.»(56)

    د) عدالت در امور مالی و توزیع ثروت

    ثروت به عنوان یکی از شاخصیهای بسیار مهم نفوذ و تأثیر در کنار قدرت، همیشه مطرح بوده است و حتی برخی از اندیشمندان، ثروت را منشأ قدرت می‏دانند. به هر حال، آنچه مسلم است، نقش بسزای ثروت در تحکیم و تداوم قدرت می‏باشد که دشمنان و رقبای امام علی علیه‏السلام براحتی از آن استفاده می‏کردند. امام علیه‏السلام پس از به قدرت رسیدن با پایبندی کامل به عدالت، سیاستهای قاطع و سرسختانه‏ای در امور مالی در پیش گرفت و این سیاست به ویژه برای سران قریش و رؤسال قبایل که از ثروتهای زمان عثمان بهره‏مند شده بودند، بسیار سنگین بود. حضرت در دومین روز حکومت خود چنین اعلام کرد:

  • «ای مردم، من یکی از شمایم، با هر یک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کارم همان سنت پیامبرتان بوده و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید زمینهایی که عثمان به تیول بستگان خود درآورده و اموالی که بناحق به این و آن بخشیده است، همه به بیت‏المال بازگردانده خواهد شد. بدرستی که حق را هیچ چیز باطل نمی‏کند، به خدا اگر چیزی از آن اموال بیابم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را برمی‏گردانم. همانا در عدل گشایشی است و آن که عدل بر او سخت باشد، ستم را سخت‏تر یابد.»(57)

    امام علیه‏السلام تمام اموال و املاکی را که عثمان از بیت‏المال به یاران و خویشانش بخشیده بود، به بیت‏المال بازگرداند.

    فضیل بن جعد، نقل می‏کند که مهمترین عاملی که سبب شد عرب از حمایت علی علیه‏السلام دست بردارد، مسائل مالی بود، زیرا امام علیه‏السلام رؤسا و بزرگان را بر مردم عادی، و عرب را بر عجم برتری نمی‏داد. با رؤسا و بزرگان قبایل همانند پادشاهان و دیگر حاکمان رفتار نمی‏کرد و نمی‏کوشید از هر طریقی آنها را به خود مایل سازد، ولی معاویه برعکس این عمل می‏کرد و به همین دلیل، مردم علی علیه‏السلام را رها کرده، به سوی معاویه می‏رفتند.(58)

    روزی بزرگان بنی‏امیه فردی را نزد حضرت علی علیه‏السلام فرستادند و پیام دادند: «یا ابوالحسن تو با همه ما به ستم رفتار کردی... اگر آنچه را که در زمان عثمان به دست آورده‏ایم به ما واگذاری با تو بیعت خواهیم کرد.»(59) ولی امام علیه‏السلام این کار را نکرد و همینها در مقابل امام علیه‏السلام دست به شمشیر بردند و با او جنگیدند.

    شدت عدالت علی علیه‏السلام در مسائل مالی، و رشوه دادنهای بی‏حد و حساب معاویه و در نتیجه گرایش سران قبایل به سوی معاویه به اندازه‏ای بالا گرفت که گروهی از یاران نزدیک امام علیه‏السلام به او گفتند: یا امیرالمؤمنین! اشراف عرب و قریش را بر مولی و عرب برتری بده و از این اموال به آنان و کسانی که بیم مخالفت و گریز به سوی معاویه می‏رود عطا کن، چرا که اصل حکومت در خطر است.

    حضرت در پاسخ فرمودند:

  • «مرا فرمان می‏دهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید و ستاره‏ای در آسمان پی ستاره‏ای برآید. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می‏داشتم ـ که چنین تقسیم سزاست ـ تا چه رسد که مال، مال خداست.»(60)

    حضرت علی علیه‏السلام در تقسیم بیت‏المال نیز ذره‏ای از عدالت عدول نمی‏کرد. حضرت چند روز پس از خلافت فرمود:

    «مردم!... از آدم ابوالبشر فرزندی به عنوان غلام یا کنیز متولد نگردید. تمام فرزندان او از روز نخست آزاده بودند، لکن امروز به خاطر جهات و مقتضیاتی... جمعی بنده و مملوک شما قرار گرفته‏اند، قدری از اموال که مربوط به مسلمین است نزد من جمع شده، باید در میان شما از سیاه‏پوست و سفیدپوست، بردگان و آزادگان، به طور مساوی تقسیم شود.»(61)

    سپس امام علیه‏السلام به هر نفر سه دینار داد. مردی از انصار اعتراض کرده، گفت: یا علی، این غلام را من دیروز آزاد کرده‏ام. آیا سهم مرا با او به یک اندازه می‏دهی؟

    حضرت پاسخ دا من در کتاب خدا دقت کردم؛ تفاوتی بین فرزندان اسماعیل که کنیززاده بودند و فرزندان اسحاق که آزاد بودند، ندیدم.(62)

    روزی طلحه و زبیر اعتراض کردند که عمر در تقسیم بیت‏المال با ما این‏گونه رفتار نمی‏کرد.

    حضرت فرمود: آیا پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیت‏المال را مساوی تقسیم نمی‏کرد؟

    گفتند: بلی.

    فرمود: شیوه پیامبر سزاوارتر به پیروی است یا شیوه عمر؟

    گفتند: شیوه رسول‏اللّه‏، ولی ما دارای سوابق هستیم و در راه اسلام رنج و مشقت فراوانی تحمل کرده‏ایم و از نزدیکان پیامبریم.

    حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر است یا من؟

    گفتند: سابقه تو یا علی.

    حضرت فرمود: آیا شما بیشتر در راه اسلام رنج بردید یا من؟

    گفتند: تو یا علی.

    حضرت فرمود: آیا نزدیکی شما به پیامبر بیشتر است یا نزدیکی من؟

    گفتن تو یا علی.

    امام علیه‏السلام فرمود: به خدا قسم من و این اجیرم، مساوی هستیم.(63)

  • اگر چه ما فقط به چند نمونه از رفتارهای عادلانه حضرت علی علیه‏السلام در امور مالی اشاره کردیم، ولی مشابه این‏گونه رفتارها در سیره امام علیه‏السلام بوفور دیده می‏شود.(64) آنچه مسلم است هیچ گاه امام علیه‏السلام بیت‏المال و اموال شخصی خود را برای تحکیم پایه‏های قدرتش به کار نبرد و هیچ گاه به خاطر جذب افراد به سوی خود، مالی به آنان نبخشید و در تمام رفتارهای خود فقط به آنچه عدالت ایجاب می‏کرد، عمل می‏نمود.

    در پایان این بحث، اگر چه قصد ورود به دیدگاههای اقتصادی امام علی علیه‏السلام را نداریم، ولی به طور گذرا به دیدگاه آن حضرت در مورد شکاف طبقاتی در جامعه اشاره می‏کنیم.

    حضرت علی علیه‏السلام معتقد بودند وجود شکاف طبقاتی در جامعه و پیدا شدن دو گروه فقیر و غنی، نتیجه مهجور ماندن عدالت و وجود ظلم و ستم است. فرقی نمی‏کند که این ستم مستقیم و بی‏واسطه باشد ـ که کمتر اتفاق می‏افتد ـ یا غیرمستقیم و با واسطه باشد که به سبب پیچیده شدن نظامهای اقتصادی و تجاری جامعه صورت می‏پذیرد. امام علیه‏السلام این اصل را به صورت یک معادله بیان می‏فرمایند:

    «هیچ ثروت انبوهی ندیدم مگر آن که در کنار آن، حقی ضایع شده بود.»(65)

    حضرت در جای دیگر می‏فرمایند:

    «خدای سبحان روزی درویشان [فقرا] را در مالهای توانگران واجب داشته، پس درویشی گرسنه نماند جز که توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.»(66)

    احتمالاً کلمه «واجب» در این عبارت، واجب فقهی نیست که خود فرد موظف باشد به آن عمل کند؛ چرا که توانگری حق دیگری را پایمال نموده و در نتیجه بی‏عدالتی و ستمی صورت گرفته است، و مهمترین هدف حکومت از دیدگاه امام علی علیه‏السلام احقاق حق، اجرای عدالت و از بین بردن ستم است. همچنین امام علیه‏السلام بصراحت انگیزه خود را از قبول حکومت را عهد و پیمانی می‏داند که خدا از علما و دانایان گرفته است که سیری ظالم و گرسنگی مظلوم را برنتابند.(67) در نتیجه بر حکومت اسلامی، علما و دانایان جامعه و هر کس دیگری که توان دارد، لازم است که احقاق حق کرده، بی‏عدالتی را از بین ببرند و حقوق پایمال شده مردم مظلوم را به آنان برگردانند. این فرمایش امام علی علیه‏السلام ، یکی از مصادیق احقاق حق

     
  • است.

 



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)





عدالت
جهاد اقتصادی
عدالت اقتصادی
ريشه کني «ربا»
عدالت امام علی(ع)
نفی سرمایه سالاری
جهاد براي رشد اقتصادي
مبارزه با مفاسد اقتصادی
موانع تحقق جهاد اقتصادی
آموزه های اقتصادی اسلام
مفهوم­شناسی جهاد اقتصادی
جهاد اقتصادي با محوريت بازرگاني خارجي
آرایش جهادی اقتصاد كشور
اخلاق‌گرايي و بي‌توجهي به علم اقتصاد
دانلودکتاب مفید اقتصادی
مفهوم و الزامات جهاد اقتصادی

رضا کرمی

كل بازديدها : 578609
كل مطالب : 745

تعداد كل نظرات : 30

تاريخ ايجاد وبلاگ : چهارشنبه 10 فروردین 1390 

آخرين بروزرساني : شنبه 28 اردیبهشت 1392 

RSS 2.0 این صفحه را به اشتراک بگذارید