كاربرد عدالتعدالت با تفاوتهايى كه در كاربرد دارد هم در مورد خداى سبحان و هم درباره انسان به كار گرفته مىشود. عدل در آفرينش، عدل در قانون گذارى، عدل در مجازات از جمله كاربردهاى عدالت در مورد خداى سبحان است. عدل در خلقت يعنى خداى سبحان هر موجودى را بر اساس شايستگىها و استعدادهايش از مواهب و نعمتها بهرهمند مىسازد. و هر موجودى را به توان ظرفيت آن افاضه كمال مىنمايد: «ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى» (1) پرورش دهنده ما آن خدايى است كه به هر موجودى خلقت در خور وى را اعطا نموده و آن را رهنمون ساخته است.) عدل تشريعى يعنى خداى سبحان به توان ظرفيت و قدرت افراد آنها را مكلف مىكند و به بيش از توان، كسى را مسؤول و متعهد نمىدارد. قانون و تشريع الهى بر اساس عدل است . «لا يكلف الله نفسا الا وسعها» (2) عدل جزايى يعنى خداى سبحان هر مجرمى را بر اساس عملش كردش مستحق مجازات مىداند. مجازات الهى: «جزاء وفاقا» (3) است. معلوم است هيچ كدام از اين محورها موضوع سخن اين نوشتار نمىباشد. منظور از عدالت در اين بخش عدل اجتماعى انسانى است، كه آن هم كاربردهاى متفاوت دارد كه به تحليل برخى از آنها مفهوم عدالت اجتماعى شفافتر خواهد شد. الف ـ عدل به معناى تساوى كه مقابل آن تبعيض است. عدالت به اين مفهوم در صورتى شكل مىگيرد كه نسبت به موارد به صورت يكسان برخورد شود و مورد آن جايى است كه هيچ گونه زمينه تفاوت در ميان نباشد مانند اين كه دانش آموزان يك كلاس در آزمون شركت نمودهاند و پاسخ سوالها را همگان يكسان صحيح داده باشند. امتيازى كه معلم در نظر مىگيرد بايد يكسان باشد كه همگان را امتياز كامل بدهد. ايجاد تفاوت در اين گونه موراد تبعيض و ظلم است. ب ـ عدل به معناى رعايت استحقاقهاى متفاوت وقتى شايستگىها متفاوت است بايد امتيازها نيز بر اساس همان شايستگىها باشد. در اين صورت تفاوت عدل است در حالى كه تساوى ظلم به حساب مىرود. در همان مثال قبل اگر استحقاقها متفاوت باشد، در بين بيست نفر دانشآموز بيست نوع شايستگى باشد، بايد امتياز آنها هم متفاوت باشد. زيرا امتياز مساوى عين ظلم خواهد بود. در هر صورت در توضيح مفهوم اول و دوم مىتوان اضافه نمود كه يك معلم در مديريت كلاس تدريس نسبت به شاگردان خويش بايد يكسان تعليم دهد تا عدالت را رعايت نموده باشد و نيز در داورى و اختصاص امتياز به شاگردان بايد رعايت استحقاقها و شايستگىها را نموده باشد، تا عدالت را در كلاس مستقر كند. اگر در رسيدگى به شاگردان تحت پوشش آموزش و يا در اختصاص نمره و امتياز در اولى رعايت يك نواختى و در دومى رعايت استحقاقها نباشد . بىعدالتى خواهد بود. ج ـ مفهوم ديگرى نيز در مورد عدل مىتوان عنوان كرد و آن در جايگاه قرار گرفتن اشياء مىباشد. «العدل يضع الامور مواضعها» بر اساس عدل هر موجودى در جايگاه مناسب خود بايد قرار گيرد. در مسؤوليتهاى عمومى هر فردى به توان ظرفيتش مسؤوليت بپذيرد. اين معنا هماهنگ با مفهوم حكمت است. بر اساس اين معنا عادل بودن قرار دادن اشياء و كارها در ظرفيت و جايگاه خودش، كه همان معناى حكيم بودن است مىباشد. و اگر مسؤوليتى در ظرفيت خودش انجام نگرفت و يا به فردى كه شايستگى آن را نداشت واگذار شد، غير عادلانه و غير حكيمانه خواهد بود. در بهرهورى از امكانات عمومى كه براى همگان است اگر كسى رعايت استحقاق خويش را نمايد عدل است. مانند اين كه مواد غذايى و آب براى يك اردوگاه باندازه باشد، در بهرهورى از آن همگان بايد يكسان استفاده كنند. اگر كسى بيش از سهم خود بهره ببرد بىعدالتى است . در يك مديريت عمومى يك دولت در توزيع امكانات مانند بودجه، آب، برق، بهداست، ايجاد فضاهاى آموزشى و رسانههاى اطلاعرسانى و ارتباطات، توزيع نيروى انسانى و داير نمودن مديريتها بايد به صورت يكسان باشد. ايجاد تفاوت در اين امكانات در صورتى كه نيازها يكسان باشد، بىعدالتى و تبعيض است. اما اگر نياز منطقه و يا گروهى بيش از ديگران باشد تساوى بىعدالتى خواهد بود و نيز در بهرهورى از فنون و صاحبان فن مانند پزشك و معلم و استاد و ايجاد اشتغال همگان بايد يكسان باشد. ايجاد تفاوت تبعيض و بىعدالتى است. اگر در فراهم آوردن و بهرهورى از فضاهاى آموزشى دانشها و فنآورى باعث تراكم كار و دانش و در برخى و بروز بىكارى و فقر در برخى ديگر شود تبعيض و بىعدالتى خواهد بود. پىآمد استقرار عدالتاستقرار عدالت در جامعه باعث شكوفايى استعدادها و بهرهورى صحيح از امكانات و نعمتهاى الهى و آرامش روحى جامعه است. استقرار عدالت افراد و گروههاى جامعه را به يكديگر پيوند مىدهد و تفاهم و همگرايى برقرار مىكند. از بروز اختلافها و تبعيضهاى ناروا جلوگيرى مىكند. بين مردم و مديريت سياسى تفاهم و همدلى پديد مىآورد. استقرار عدالت از تجمع و تكاثر سرمايهها از يك سو و بروز بيكارى و فقر و ناهنجارى در قشر عظيمى از مردم مانع مىشود و استقرار عدالت موجب اعتلاى فرهنگى و بالندگى و رشد فكرى مىگردد. اختلاف نابجاى طبقاتى، بيكارى، فقر، فرهنگ منحط، تبعيض در بهداشت و درمان و فنآورى و دانش و تعليم و تربيت از بىعدالتىهاى اجتماعى نشأت مىگيرد. از هنگام اجتماعى شدن زندگى انسان بيشترين ناهنجارىها و تلخكامىها و تبعيضها و تفاوتها از بىعدالتى دامنگير جامعه شده است. دين و عدالتدين كه سامان بخش جامعه در ابعاد گوناگون است بيشترين تلاش را در جهت استقرار عدالت دارد. دين تلاش مىكند در ابعاد گوناگون اقتصادى اجتماعى و قضايى و... عدالت را مستقر سازد و برقرارى عدالت را يكى از اهداف بزرگ پيامبران عنوان مىنمايد:«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» (4) پيامبران را با كتابهاى آسمانى به همراه و وسليه سنجش فرود فرستاديم تا مردم به قسط و عدالت بپا خيزند.) از پيام اين آيه كريمه استفاده مىشود كه استقرار عدالت بدون حضور انبيا و بدون پيام وحى امكان پذير نيست. اين انبيا هستند كه با تلاش فرهنگ و ايجاد زمينه براى حكومت الهى عرصههاى استقرار عدالت را فراهم مىآورند و عرصههايى كه در جامعه جهت استقرار عدالت فراهم آمده است از بركت پيام انبيا مىباشد. انيبا و حاكمان دينى از لحاظ باور تمام نهادهاى اجتماعى، سياسى، قضايى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، را دعوت به عدالت مىكنند و خود آنها در تمام ابعاد نمونه تجسم عدالت مىباشند دين نه تنها رهبران الهى را بلكه عموم جامعه را به برپايى قسط فرا مىخواند.«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط» (5) مومنان بايد در برپايى عدالت بسيار پايدار باشند.) دين در استقرار فضيلتها، هم به ايجاد زمينه و انگيزهها توجه دارد و هم از خطرها و آفتهايى كه يك نهاد فضيلت را تهديد مىكند بر حذر مىدارد. به همين سبب افزون بر توصيه و دعوت به استقرار عدالت آفتهاى عدالت را به عنوان يك رهنمون زير بنايى مورد توجه قرار داده است و آفتها و خطرهايى كه اين نهاد را تهديد مىكند گوش زد مىنمايد. به دو خطر زيربنايى اشاره مىشود. آفات عدالتالف ـ گرايشها: استقرار عدالت را دو خطرعمده همواره تهديد مىكند. از آن دو مىتوان به عنوان حب و بغضها نام برد. در تمام شاخصها و محورهاى ياد شده عدالت را يك گرايش و يك گريز تهديد مىنمايد . گرايش باعث مىشود كه فرد در موارد ياد شده از محور حق خارج شود. گرايش سبب مىشود انسان در داورىيا تسهيم سهام يا شهادت و يا هر شاخص ديگر در اثر گرايش و محبت به فرزند يا پدر و مادر يا برادر يا ديگر اقربا و نيز دوستان و آشنايان يا هواداران حزب و گروه از محور عدل بيرون رود. ب ـ دشمنىها: و نيز دشمنى و بيزارى باعث مىشود كه انسان در مورد طرف مقابل به ناحق شهادت يا داورى يا توصيف نمايد و عدل را در شاخصهاى ياد شده زير پا نهد. قرآن نسبت به هر دو خطر هشدار مىدهد كه نه محبت و گرايش به اقربا شما را از مسير عدالت خارج كند، و نه عداوت و دشمنى نسبت به فرد باعث شود كه از شاخصهاى عدالت عدول كنيد. در مورد اول مىفرمايد: «و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربى» (6) سخن عادلانه بگوييد و لو سخن شما درباره اقربا باشد) كه شامل داورى، شهادت، توصيف، و گفتگوهاى معمولى نيز مىشود. خويشاوندى نبايد باعث شود در داورى يا شهادت و... از محور عدل خارج شويد. محبت و گرايش به علاقهمندان و هم چنين علاقهمندىهاى ديگر. در مورد دوم مىفرمايد:«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين الله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى» (7) كسانى كه به خدا ايمان آورديد بايد نسبت به خدا پايدارى باشيد و شما بايد گواهان بر پايى عدل نسبت به ديگران بوده و هرگز دشمنى با قومى موجب نشود كه عدالت را ناديد بگيريد . همواره عدالت را كه به تقوى نزديكتر است رعايت كنيد.) دشمنى با كسى نبايد باعث شود حق و عدالت را ناديده بگيريد. شهادت ناحق، يا داورى نابجا و يا بيان ويژگىها كاستى ايجاد كنند. و يا در واگذارى مسؤوليتها و توزيع امكانات تفاوت ايجاد نماييد. اين رهنمود آشكار قرآن در آفات عدالت است. تمام بىعدالتىها در جامعه به اين دو محور بازگشت دارد. على(ع) تبلور عدالتعلى(ع) در تمام شاخصها در مسير عدالت قرار دارد. در داورى، در شهادت، در توزيع امكانات عمومى، در مديريتها و... در هيچ موردى از محور عدالت خارج نمىشود. به خصوص در حكومت دارى شاخص عدالت است. آن چه براى رهبران دينى ارزش اجتماعى است حفظ معيارهاست نه به دست آوردن حكومت دارى يا حراست از حكومت. آنان هيچگاه ارزشى را زير پا نمىنهند تا يك ساعت بيشتر حكومتدارى كنند و اصولا حكومت دارى براى استقرار ارزشهاست و الا سياسيت مدارى خود ارزش به حساب نمىآيد. دو خطر اصلى كه استقرار عدالت را تهديد مىكند هيچ كدام در مورد على زمينه ندارند. زيرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وى از عدالت مىشود نه دشمنى وى نسبت به دشمنان خدا، وى را وادار مىكند كه حقوق انسانى آنان را ناديده گرفته در حق آنان ستم روا دارد. با بررسى مواردى از رفتار حضرت على(ع) هر دو جنبه بهتر آشكار مىگردد. 1ـ نوع افرادى كه به حكومتدارى مىرسند خويشاوندان و دوستان وى از موقعيت آن، كمال بهرهورى را مىنمايند. فرد حكومتدار زمينه رفتار ناروا براى وى كاملا فراهم مىشود و در عرصه سازى براى بستگان خويش دچار ناهنجارىها مىگردد. در زمان حكومتدارى على برادرش عقيل از يك سو به لحاظ عيالوارى و از سوى ديگر به لحاظ نابينا بودنش در كمال تنگدستى به سر مىبرد. وى براى جلب توجه برادر و تحريك عواطف فرزندان ژوليده و پريشان خويش را كه فقر تاريكى را بر آنها تحميل كرده بود به همراه خويش به حضور برادر مىآورد و مكرر رفت و آمد مىكند از وى مىخواهد كه به حال وى ترحم نموده و سهم بيشترى از بيت المال براى وى قرار دهد. وى ازسه اهرام براى جلب توجه برادر بهره مىبرد خويشاوندى، فقر، سهيم بودن در بيت المال. به گمان اين كه على دين خود را به دنياى ديگران مىفروشد . على به خواستههاى برادر خوب گوش مىدهد و چون راه مشروع براى برآوردن نياز برادر از بيت المال وجود ندارد براى اين كه حقيقت و عاقبت كار برادر را كاملا به وى تفهيم كند آهنى را مىگدازد نزديك بدن برادر مىآورد.. عقيل با احساس حرارت خود را عقب مىكشد . آنگاه روى سخن با او نموده مىفرمايد: عقيل! چگونه از آتشى كه بنده خدا افروخته در هراسى اما برادر خويش را به آتش فرا مىخوانى كه خداى جبار آن را افروخته است. «يا عقيل أتئن من حديدة احماها انسانها و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه.» (8) فرد نيازمند برادر است كه نزديكترين خويشاوندى را با على(ع) دارد و در كمال فقر و تهىدستى به سر مىبرد اما پاسخ على اين است كه شنيديد. اين همان على عطوف و مهربان است كه در برابر يتيم و بىنوا زانويش خم برمىدارد ليكن عطوفت وى در برابر بىعدالتى شكفته نمىشود . ولو نيازمند، برادرش باشد و فرزندان خاك آلوده و ژوليدهاش را در منظر وى قرار داده باشد. 2ـ عبدالله بن زمعه از شيعيان و علاقمندان على(ع) است. درخواستى مشابه درخواست عقيل را از بيت المال مسلمانان دارد. على در پاسخ وى مىفرمايد: اين اموال بيت المال ملسمانان است و در نتيجه جهاد و شمشير آنان مىباشد. اگر تو هم در جنگ شركت داشتهاى همانند آنان سهم خواهى داشد و الا دست رنج آنان نصيب كام ديگران نمىشود. «و الا فجناة ايديهم لا تكون لغير افواههم. (9) جواب همان جواب است كه به عقيل داده بود. گرچه درخواست كننده از دوستان و شيعيان حضرت است. 3ـ اشعث (10) فردى است كه در زمان على(ع) از هيچ اقدامى عليه امام فروگذار نكرده است. از چهرههاى دوگانه و معروف و حيلهگر جامعه است. همانند وى در زمان على و هر زمان فراوان هستند كه از راه رشوه براى جلب توجه حكومتدارى بهره مىبرند. وى براى جلب نظر على از راه ارتشاء وارد مىشود. وى حلواى لذيذى را فراهم آورده و شبانه در خانه على را مىكوبد . امام از وى مىپرسد آيا اين صله (هديه براى صله رحم) يا زكات و يا صدقه است، هر كدام باشد، براى ما اهلبيت حرام است، زيرا اولا امام خويشاوند نسبت به وى نبود و صدقه و زكات هم براى حضرت حرام است. اشعث جواب داد هيچ كدام اينها نيست بلكه هديه است. امام كه حقيقت هديه وى، براى او آشكار بود فرمود: آيا مىخواهى با خدعه مرا از دين بيرون كنى و يا قاطى كردهاى و يا ديوانه شدهاى و يا هذيان مىگويى؟ به خدا قسم اگر تمام دنيا را در اختيار من قرار دهند و از من بخواهند كه پوست جوى را از دهان مورچهاى به ستم بگيرم من چنين نخواهم كرد. آنگاه حقيقت هديه اشعث را آشكار مىكند كه اين معجون را در حقيقت با آب دهان يا استفراغ مار سمى آميختهاى؟ «معجونة شنئتها كانما عجنت بريق حية او قيئها .» آنگاه امام مىافزايد: اگر سرزمينها را در اختيار من گذارند و در برابر آن از من بخواهند كه پوست جوى را به ستم از دهان مورچهاى بستانم اين كار را انجام نخواهم داد . (11) آرى حقيقت رشوه را على(ع) اين گونه آشكار مىكند. گرچه ظاهر آن همانند غذاى شيرين و لذيذ است. ليكن حقيقت آن سم قتال است. كدام انسان عاقل تمايل دارد كه چنين سمى را فرو برد؟ هرگز هيچ عاقلى نزديك چنين غذايى نمىرود ولو با عنوان هديه باشد، كه البته حكومت داران و كارگزاران حكومت همواره بيش از ديگران در معرض اين خطرها قرار دارند. بخشى از هداياى پيشنهادى ارباب رجوع در واقع رشوه است كه مىخواهند توقع بيجاى خويش را بر آورده كنند و جام سم كشدنده را به جان كارگزار بنوشانند. 4ـ برخى خودخواه و افزون طلب وقتى مىديدند حضرت آنان را با ديگران برابر مىبيند از عدالت مىرنجيدند و به وى اعتراض مىكردند كه چرا ما را با ديگران برابر مىبينى و امام را تهديد مىنمودند كه اين برخوردها سبب مىشود حمايت ماها را از دست بدهى. و عده زيادى از اينان از على بريدند و به معاويه ملحق شدند كه چرا عرب را با عجم و صاحبان مكنت را با ديگران برابر مىبيند. امام در پاسخ اينان مىفرمايد آيا انتظارداريد من آقايى و رياست خود را با ستم به چنگ آورم و با ظلم از آن حراست كنم؟ نه هرگزتادنيا پا برجاست و تا ستارهاى در آسمان مىدرخشد على چنين انتظارى را برآورده نخواهد كرد. اگر مال از خود من بود مساوى تقسيم مىكردم و تبعيض ناروا ايجاد نمىكردم تا چه رسد مالى را كه از خدا و بيت المال مسلمانان است «لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله» (12) 5ـ دو زن يكى عرب و ديگرى غير عرب به حضور على(ع) رسيدند و از وى درخواست كمك نمودند . امام(ع) به آنها مساوى طعام و درهم داد. زن عرب برآشفت و اعتراض نموده و گفت مرا با غيرعرب مساوى مىبينى؟ امام در جواب وى فرمود من بين فرزندان اسماعيل و فرزندان اسحاق تفاوتى در تقسيم بيت المال مشاهده نمىكنم. (13) 6ـ طلحه و زبير در مورد على(ع) گفتند چيزى (مال) در نزد وى نيست.امام هنگامى كه بيت المال مملو از مال بود آنان را فرا خواند و فرمود اينها همه اموال، ليكن كسى به ناحق چيزى از اين نصيبش نخواهد شد. (14) 7ـ على در بيت المال مشغول كار است. عمرو عاص براى كار شخصى بر حضرت وارد مىشود. امام براى گفتگو با عمرو عاص چراغ بيت المال را خاموش مىنمايد در روشنايى ماه با عمرو عاس به گفتگو مىنشيند. (15) 8ـ اموالى كه در زمان على(ع) به بيت المال مىرسيد امام(ع) در اسرع وقت در بين افراد كه سهمى از آنها داشتند تقسيم مىنمود. بگونهاى كه در پايان هفته چيزى در خزانه بيت المال باقى نمىماند. و بيت المال را جارو نموده و دو ركعت نماز مىخواند و به منزل بازمىگشت. «و كان على(ع) يكنس بيت المال كل جمعة و يصلى فيه ركعتين.» (16) 9ـ در هنگام غروب به بيت المال اموالى رسيد. امام فرمود هم اكنون اموال را بين نيازمندان تقسيم كنيد. كارگزاران گفتند اكنون شب فرا مىرسد و ما اموال را در بيت المال قرار دادهايم تا فردا مهلت بدهيد. امام راضى نشدند،شمع روشن نموده و شبانه اموال را تقسيم نمودند . (17) 10ـ على نه تنها عدالت را در هنگام تصدى مسؤوليت و رهبرى مستقر ساخت و يك مورد ستم بر كسى روا مداشت بلكه نسبت به بىعدالتىهاى پيش از خو نيز برخورد نمود. حتى اين موضع گيرى پىآمدهاى ناگوار به همراه داشت زيرا بسيارى از استقرار عدالت مىرنجيدند و نه تنها از هوادارى على كنار مىكشيدند بلكه در صف مخالفين وى قرار مىگرفتند. به تعبير ديگر اين موضع گيرى امام باعث دشمن تراشى بر عليه وى مىشد. ليكن امام تنها حق را ملاحظه مىنمود. هيچ عاملى على را از محور حق بيرون نمىسازد. زيرا براى على حكومتدارى هدف نيست استقرار ارزشها ملاك است. اگر موضعگيرى حق است بايد انجام گيرد ولو باعث نارضايتى نابحق برخى مىگردد. در زمان خلفا بويژه عثمان بىعدالتىهاى فراوان رخ داده بود و اموال و قطايع و مستغلات فروان بيجا نصيب برخى شده بود. هم آنان كه با چشم پر توقع برحضور على(ع) مىرسيدند. ليكن امام نه تنها آنان را از موضع گيرى نابجاى زمان خويش مأيوس كرد بلكه املاك و مستغلاتى را كه به ناحق از بيت المال مسلمانان به خود اختصاص داده و لو مهريه همسرانشان قرار داده و يا با بيت المال براى خويش كنيز خريدارى نموده بودند به بيت المال بازگرداند .«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. (18) از لحاظ سياسى و اجتماعى اين موضع گيرى پىآمدهاى ناگوار فراوان داد و باعث تنگناهايى براى زمامدارى خواهد شد. ليكن اين سخنان در نزد سياست مداران معمولى قابل بررسى است . اما از ديدگاه امام همام ارزشى ندارند. براى وى حفظ معيار مهم است. به همين جهت در هيچ شرايطى از معيارها عدول نمىكند. آنگاه امام نكته ارزشمند ديگرى را توجه مىدهد؛ كه در هر شرايط عدل بايد مستقر شود ولو خوشايند برخى نباشد. زيرا كسى كه از عدل مىرنجد از ستم بيشتر خواهد رنجيد. چون در عدل گشايش است. در استقرار عدالت به حق خودش رسيده است افزون طلبى مىكند از عدل مىرنجد كه در حقيقت رنجش آن كاذب است و اگر بر چنين فردى ستم شود و حق وى از او گرفته شود البته كه رنجش وى بيشتر خواهد بود. على در مورد «بيت المال» مسلمانان آن مقدار اهتمام ورزيد حتى در سختترين شرايط مانند جنگ از بيت المال ارتزاق ننمود. در جنگ جمل از زمان حركت تا پايان جنگ حضرت براى خود آذوقه از اموال شخصى خود از مدينه به همراه آورده بود و روزى هم كه خواست از بصره برود در حضور مردم اعلان كرد من در اين مدت از بيت المال ارتزاق نكردم و اكنون هم چيزى به همراه نمىبرم. (19) پىنوشتها: 1)طه، 50 2)بقره، .286 3)نباء، .26 4)حديد، .25 5)نساء، .135 6)انعام، .152 7)مائده، .8 8)نهج البلاغه، خ 225، ص .347 9)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 223، ص .160 10)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 215، ص .144 ابن ابىالحديد، ج 3، ص 81، صبحى الصالح، ص .347 11)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 124، ص .557 12)بحار، ج 41، ص .137 13)همان ص .125 14)همان ص .116 15)همان ص .136 16)همان ص .107 17)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 14، ص 195، صبحى الصالح، خ 15 ص .57 18)الجمل، ص .422 19) امام على(ع) الگوى زندگى ص 117 |
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 توسط رضا کرمی | نظرات (0) |