كار وتلاش وجهاد اقتصادی



على(ع) و استقرار عدالت

كاربرد عدالت

عدالت با تفاوت‏هايى كه در كاربرد دارد هم در مورد خداى سبحان و هم درباره انسان به كار گرفته مى‏شود. عدل در آفرينش، عدل در قانون گذارى، عدل در مجازات از جمله كاربردهاى عدالت در مورد خداى سبحان است.

عدل در خلقت يعنى خداى سبحان هر موجودى را بر اساس شايستگى‏ها و استعدادهايش از مواهب و نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازد. و هر موجودى را به توان ظرفيت آن افاضه كمال مى‏نمايد: «ربنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى» (1) پرورش دهنده ما آن خدايى است كه به هر موجودى خلقت در خور وى را اعطا نموده و آن را رهنمون ساخته است.) عدل تشريعى يعنى خداى سبحان به توان ظرفيت و قدرت افراد آنها را مكلف مى‏كند و به بيش از توان، كسى را مسؤول و متعهد نمى‏دارد. قانون و تشريع الهى بر اساس عدل است . «لا يكلف الله نفسا الا وسعها» (2) عدل جزايى يعنى خداى سبحان هر مجرمى را بر اساس عملش كردش مستحق مجازات مى‏داند. مجازات الهى: «جزاء وفاقا» (3) است. معلوم است هيچ كدام از اين محورها موضوع سخن اين نوشتار نمى‏باشد. منظور از عدالت در اين بخش عدل اجتماعى انسانى است، كه آن هم كاربردهاى متفاوت دارد كه به تحليل برخى از آنها مفهوم عدالت اجتماعى شفاف‏تر خواهد شد.

الف ـ عدل به معناى تساوى كه مقابل آن تبعيض است. عدالت به اين مفهوم در صورتى شكل مى‏گيرد كه نسبت به موارد به صورت يكسان برخورد شود و مورد آن جايى است كه هيچ گونه زمينه تفاوت در ميان نباشد مانند اين كه دانش آموزان يك كلاس در آزمون شركت نموده‏اند و پاسخ سوال‏ها را همگان يكسان صحيح داده باشند. امتيازى كه معلم در نظر مى‏گيرد بايد يكسان باشد كه همگان را امتياز كامل بدهد. ايجاد تفاوت در اين گونه موراد تبعيض و ظلم است.

ب ـ عدل به معناى رعايت استحقاق‏هاى متفاوت وقتى شايستگى‏ها متفاوت است بايد امتيازها نيز بر اساس همان شايستگى‏ها باشد. در اين صورت تفاوت عدل است در حالى كه تساوى ظلم به حساب مى‏رود. در همان مثال قبل اگر استحقاق‏ها متفاوت باشد، در بين بيست نفر دانش‏آموز بيست نوع شايستگى باشد، بايد امتياز آنها هم متفاوت باشد. زيرا امتياز مساوى عين ظلم خواهد بود. در هر صورت در توضيح مفهوم اول و دوم مى‏توان اضافه نمود كه يك معلم در مديريت كلاس تدريس نسبت به شاگردان خويش بايد يكسان تعليم دهد تا عدالت را رعايت نموده باشد و نيز در داورى و اختصاص امتياز به شاگردان بايد رعايت استحقاق‏ها و شايستگى‏ها را نموده باشد، تا عدالت را در كلاس مستقر كند. اگر در رسيدگى به شاگردان تحت پوشش آموزش و يا در اختصاص نمره و امتياز در اولى رعايت يك نواختى و در دومى رعايت استحقاق‏ها نباشد . بى‏عدالتى خواهد بود.

ج ـ مفهوم ديگرى نيز در مورد عدل مى‏توان عنوان كرد و آن در جايگاه قرار گرفتن اشياء مى‏باشد. «العدل يضع الامور مواضعها» بر اساس عدل هر موجودى در جايگاه مناسب خود بايد قرار گيرد. در مسؤوليت‏هاى عمومى هر فردى به توان ظرفيتش مسؤوليت بپذيرد. اين معنا هماهنگ با مفهوم حكمت است. بر اساس اين معنا عادل بودن قرار دادن اشياء و كارها در ظرفيت و جايگاه خودش، كه همان معناى حكيم بودن است مى‏باشد. و اگر مسؤوليتى در ظرفيت خودش انجام نگرفت و يا به فردى كه شايستگى آن را نداشت واگذار شد، غير عادلانه و غير حكيمانه خواهد بود.

در بهره‏ورى از امكانات عمومى كه براى همگان است اگر كسى رعايت استحقاق خويش را نمايد عدل است. مانند اين كه مواد غذايى و آب براى يك اردوگاه باندازه باشد، در بهره‏ورى از آن همگان بايد يكسان استفاده كنند. اگر كسى بيش از سهم خود بهره ببرد بى‏عدالتى است .

در يك مديريت عمومى يك دولت در توزيع امكانات مانند بودجه، آب، برق، بهداست، ايجاد فضاهاى آموزشى و رسانه‏هاى اطلاع‏رسانى و ارتباطات، توزيع نيروى انسانى و داير نمودن مديريت‏ها بايد به صورت يكسان باشد. ايجاد تفاوت در اين امكانات در صورتى كه نيازها يكسان باشد، بى‏عدالتى و تبعيض است. اما اگر نياز منطقه و يا گروهى بيش از ديگران باشد تساوى بى‏عدالتى خواهد بود و نيز در بهره‏ورى از فنون و صاحبان فن مانند پزشك و معلم و استاد و ايجاد اشتغال همگان بايد يكسان باشد. ايجاد تفاوت تبعيض و بى‏عدالتى است. اگر در فراهم آوردن و بهره‏ورى از فضاهاى آموزشى دانش‏ها و فن‏آورى باعث تراكم كار و دانش و در برخى و بروز بى‏كارى و فقر در برخى ديگر شود تبعيض و بى‏عدالتى خواهد بود.

پى‏آمد استقرار عدالت

استقرار عدالت در جامعه باعث شكوفايى استعدادها و بهره‏ورى صحيح از امكانات و نعمت‏هاى الهى و آرامش روحى جامعه است. استقرار عدالت افراد و گروه‏هاى جامعه را به يكديگر پيوند مى‏دهد و تفاهم و همگرايى برقرار مى‏كند. از بروز اختلاف‏ها و تبعيض‏هاى ناروا جلوگيرى مى‏كند. بين مردم و مديريت سياسى تفاهم و همدلى پديد مى‏آورد. استقرار عدالت از تجمع و تكاثر سرمايه‏ها از يك سو و بروز بيكارى و فقر و ناهنجارى در قشر عظيمى از مردم مانع مى‏شود و استقرار عدالت موجب اعتلاى فرهنگى و بالندگى و رشد فكرى مى‏گردد.

اختلاف نابجاى طبقاتى، بيكارى، فقر، فرهنگ منحط، تبعيض در بهداشت و درمان و فن‏آورى و دانش و تعليم و تربيت از بى‏عدالتى‏هاى اجتماعى نشأت مى‏گيرد. از هنگام اجتماعى شدن زندگى انسان بيشترين ناهنجارى‏ها و تلخ‏كامى‏ها و تبعيض‏ها و تفاوت‏ها از بى‏عدالتى دامن‏گير جامعه شده است.

دين و عدالت

دين كه سامان بخش جامعه در ابعاد گوناگون است بيشترين تلاش را در جهت استقرار عدالت دارد. دين تلاش مى‏كند در ابعاد گوناگون اقتصادى اجتماعى و قضايى و... عدالت را مستقر سازد و برقرارى عدالت را يكى از اهداف بزرگ پيامبران عنوان مى‏نمايد:«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» (4) پيامبران را با كتاب‏هاى آسمانى به همراه و وسليه سنجش فرود فرستاديم تا مردم به قسط و عدالت بپا خيزند.)

از پيام اين آيه كريمه استفاده مى‏شود كه استقرار عدالت بدون حضور انبيا و بدون پيام وحى امكان پذير نيست. اين انبيا هستند كه با تلاش فرهنگ و ايجاد زمينه براى حكومت الهى عرصه‏هاى استقرار عدالت را فراهم مى‏آورند و عرصه‏هايى كه در جامعه جهت استقرار عدالت فراهم آمده است از بركت پيام انبيا مى‏باشد.

انيبا و حاكمان دينى از لحاظ باور تمام نهادهاى اجتماعى، سياسى، قضايى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى، را دعوت به عدالت مى‏كنند و خود آنها در تمام ابعاد نمونه تجسم عدالت مى‏باشند دين نه تنها رهبران الهى را بلكه عموم جامعه را به برپايى قسط فرا مى‏خواند.«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط» (5) مومنان بايد در برپايى عدالت بسيار پايدار باشند.)

دين در استقرار فضيلت‏ها، هم به ايجاد زمينه و انگيزه‏ها توجه دارد و هم از خطرها و آفت‏هايى كه يك نهاد فضيلت را تهديد مى‏كند بر حذر مى‏دارد. به همين سبب افزون بر توصيه و دعوت به استقرار عدالت آفت‏هاى عدالت را به عنوان يك رهنمون زير بنايى مورد توجه قرار داده است و آفت‏ها و خطرهايى كه اين نهاد را تهديد مى‏كند گوش زد مى‏نمايد. به دو خطر زيربنايى اشاره مى‏شود.

آفات عدالت

الف ـ گرايش‏ها:

استقرار عدالت را دو خطرعمده همواره تهديد مى‏كند. از آن دو مى‏توان به عنوان حب و بغض‏ها نام برد. در تمام شاخص‏ها و محورهاى ياد شده عدالت را يك گرايش و يك گريز تهديد مى‏نمايد . گرايش باعث مى‏شود كه فرد در موارد ياد شده از محور حق خارج شود. گرايش سبب مى‏شود انسان در داورى‏يا تسهيم سهام يا شهادت و يا هر شاخص ديگر در اثر گرايش و محبت به فرزند يا پدر و مادر يا برادر يا ديگر اقربا و نيز دوستان و آشنايان يا هواداران حزب و گروه از محور عدل بيرون رود.

ب ـ دشمنى‏ها:

و نيز دشمنى و بيزارى باعث مى‏شود كه انسان در مورد طرف مقابل به ناحق شهادت يا داورى يا توصيف نمايد و عدل را در شاخص‏هاى ياد شده زير پا نهد. قرآن نسبت به هر دو خطر هشدار مى‏دهد كه نه محبت و گرايش به اقربا شما را از مسير عدالت خارج كند، و نه عداوت و دشمنى نسبت به فرد باعث شود كه از شاخص‏هاى عدالت عدول كنيد. در مورد اول مى‏فرمايد: «و اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربى» (6) سخن عادلانه بگوييد و لو سخن شما درباره اقربا باشد) كه شامل داورى، شهادت، توصيف، و گفتگوهاى معمولى نيز مى‏شود. خويشاوندى نبايد باعث شود در داورى يا شهادت و... از محور عدل خارج شويد. محبت و گرايش به علاقه‏مندان و هم چنين علاقه‏مندى‏هاى ديگر.

در مورد دوم مى‏فرمايد:«يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين الله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى» (7) كسانى كه به خدا ايمان آورديد بايد نسبت به خدا پايدارى باشيد و شما بايد گواهان بر پايى عدل نسبت به ديگران بوده و هرگز دشمنى با قومى موجب نشود كه عدالت را ناديد بگيريد . همواره عدالت را كه به تقوى نزديك‏تر است رعايت كنيد.)

دشمنى با كسى نبايد باعث شود حق و عدالت را ناديده بگيريد. شهادت ناحق، يا داورى نابجا و يا بيان ويژگى‏ها كاستى ايجاد كنند. و يا در واگذارى مسؤوليت‏ها و توزيع امكانات تفاوت ايجاد نماييد. اين رهنمود آشكار قرآن در آفات عدالت است. تمام بى‏عدالتى‏ها در جامعه به اين دو محور بازگشت دارد.

على(ع) تبلور عدالت

على(ع) در تمام شاخص‏ها در مسير عدالت قرار دارد. در داورى، در شهادت، در توزيع امكانات عمومى، در مديريت‏ها و... در هيچ موردى از محور عدالت خارج نمى‏شود. به خصوص در حكومت دارى شاخص عدالت است. آن چه براى رهبران دينى ارزش اجتماعى است حفظ معيارهاست نه به دست آوردن حكومت دارى يا حراست از حكومت. آنان هيچگاه ارزشى را زير پا نمى‏نهند تا يك ساعت بيشتر حكومت‏دارى كنند و اصولا حكومت دارى براى استقرار ارزشهاست و الا سياسيت مدارى خود ارزش به حساب نمى‏آيد. دو خطر اصلى كه استقرار عدالت را تهديد مى‏كند هيچ كدام در مورد على زمينه ندارند. زيرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وى از عدالت مى‏شود نه دشمنى وى نسبت به دشمنان خدا، وى را وادار مى‏كند كه حقوق انسانى آنان را ناديده گرفته در حق آنان ستم روا دارد. با بررسى مواردى از رفتار حضرت على(ع) هر دو جنبه بهتر آشكار مى‏گردد.

1ـ نوع افرادى كه به حكومت‏دارى مى‏رسند خويشاوندان و دوستان وى از موقعيت آن، كمال بهره‏ورى را مى‏نمايند. فرد حكومت‏دار زمينه رفتار ناروا براى وى كاملا فراهم مى‏شود و در عرصه سازى براى بستگان خويش دچار ناهنجارى‏ها مى‏گردد. در زمان حكومت‏دارى على برادرش عقيل از يك سو به لحاظ عيال‏وارى و از سوى ديگر به لحاظ نابينا بودنش در كمال تنگدستى به سر مى‏برد. وى براى جلب توجه برادر و تحريك عواطف فرزندان ژوليده و پريشان خويش را كه فقر تاريكى را بر آنها تحميل كرده بود به همراه خويش به حضور برادر مى‏آورد و مكرر رفت و آمد مى‏كند از وى مى‏خواهد كه به حال وى ترحم نموده و سهم بيشترى از بيت المال براى وى قرار دهد. وى ازسه اهرام براى جلب توجه برادر بهره مى‏برد خويشاوندى، فقر، سهيم بودن در بيت المال. به گمان اين كه على دين خود را به دنياى ديگران مى‏فروشد . على به خواسته‏هاى برادر خوب گوش مى‏دهد و چون راه مشروع براى برآوردن نياز برادر از بيت المال وجود ندارد براى اين كه حقيقت و عاقبت كار برادر را كاملا به وى تفهيم كند آهنى را مى‏گدازد نزديك بدن برادر مى‏آورد.. عقيل با احساس حرارت خود را عقب مى‏كشد . آنگاه روى سخن با او نموده مى‏فرمايد: عقيل! چگونه از آتشى كه بنده خدا افروخته در هراسى اما برادر خويش را به آتش فرا مى‏خوانى كه خداى جبار آن را افروخته است. «يا عقيل أتئن من حديدة احماها انسانها و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه.» (8)

فرد نيازمند برادر است كه نزديكترين خويشاوندى را با على(ع) دارد و در كمال فقر و تهى‏دستى به سر مى‏برد اما پاسخ على اين است كه شنيديد. اين همان على عطوف و مهربان است كه در برابر يتيم و بى‏نوا زانويش خم برمى‏دارد ليكن عطوفت وى در برابر بى‏عدالتى شكفته نمى‏شود . ولو نيازمند، برادرش باشد و فرزندان خاك آلوده و ژوليده‏اش را در منظر وى قرار داده باشد.

2ـ عبدالله بن زمعه از شيعيان و علاقمندان على(ع) است. درخواستى مشابه درخواست عقيل را از بيت المال مسلمانان دارد. على در پاسخ وى مى‏فرمايد: اين اموال بيت المال ملسمانان است و در نتيجه جهاد و شمشير آنان مى‏باشد. اگر تو هم در جنگ شركت داشته‏اى همانند آنان سهم خواهى داشد و الا دست رنج آنان نصيب كام ديگران نمى‏شود. «و الا فجناة ايديهم لا تكون لغير افواههم. (9) جواب همان جواب است كه به عقيل داده بود. گرچه درخواست كننده از دوستان و شيعيان حضرت است.

3ـ اشعث (10) فردى است كه در زمان على(ع) از هيچ اقدامى عليه امام فروگذار نكرده است. از چهره‏هاى دوگانه و معروف و حيله‏گر جامعه است. همانند وى در زمان على و هر زمان فراوان هستند كه از راه رشوه براى جلب توجه حكومت‏دارى بهره مى‏برند. وى براى جلب نظر على از راه ارتشاء وارد مى‏شود. وى حلواى لذيذى را فراهم آورده و شبانه در خانه على را مى‏كوبد . امام از وى مى‏پرسد آيا اين صله (هديه براى صله رحم) يا زكات و يا صدقه است، هر كدام باشد، براى ما اهلبيت حرام است، زيرا اولا امام خويشاوند نسبت به وى نبود و صدقه و زكات هم براى حضرت حرام است. اشعث جواب داد هيچ كدام اينها نيست بلكه هديه است. امام كه حقيقت هديه وى، براى او آشكار بود فرمود: آيا مى‏خواهى با خدعه مرا از دين بيرون كنى و يا قاطى كرده‏اى و يا ديوانه شده‏اى و يا هذيان مى‏گويى؟ به خدا قسم اگر تمام دنيا را در اختيار من قرار دهند و از من بخواهند كه پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ستم بگيرم من چنين نخواهم كرد. آنگاه حقيقت هديه اشعث را آشكار مى‏كند كه اين معجون را در حقيقت با آب دهان يا استفراغ مار سمى آميخته‏اى؟ «معجونة شنئتها كانما عجنت بريق حية او قيئها .» آنگاه امام مى‏افزايد: اگر سرزمين‏ها را در اختيار من گذارند و در برابر آن از من بخواهند كه پوست جوى را به ستم از دهان مورچه‏اى بستانم اين كار را انجام نخواهم داد . (11)

آرى حقيقت رشوه را على(ع) اين گونه آشكار مى‏كند. گرچه ظاهر آن همانند غذاى شيرين و لذيذ است. ليكن حقيقت آن سم قتال است. كدام انسان عاقل تمايل دارد كه چنين سمى را فرو برد؟ هرگز هيچ عاقلى نزديك چنين غذايى نمى‏رود ولو با عنوان هديه باشد، كه البته حكومت داران و كارگزاران حكومت همواره بيش از ديگران در معرض اين خطرها قرار دارند. بخشى از هداياى پيشنهادى ارباب رجوع در واقع رشوه است كه مى‏خواهند توقع بيجاى خويش را بر آورده كنند و جام سم كشدنده را به جان كارگزار بنوشانند.

4ـ برخى خودخواه و افزون طلب وقتى مى‏ديدند حضرت آنان را با ديگران برابر مى‏بيند از عدالت مى‏رنجيدند و به وى اعتراض مى‏كردند كه چرا ما را با ديگران برابر مى‏بينى و امام را تهديد مى‏نمودند كه اين برخوردها سبب مى‏شود حمايت ماها را از دست بدهى. و عده زيادى از اينان از على بريدند و به معاويه ملحق شدند كه چرا عرب را با عجم و صاحبان مكنت را با ديگران برابر مى‏بيند.

امام در پاسخ اينان مى‏فرمايد آيا انتظارداريد من آقايى و رياست خود را با ستم به چنگ آورم و با ظلم از آن حراست كنم؟ نه هرگزتادنيا پا برجاست و تا ستاره‏اى در آسمان مى‏درخشد على چنين انتظارى را برآورده نخواهد كرد. اگر مال از خود من بود مساوى تقسيم مى‏كردم و تبعيض ناروا ايجاد نمى‏كردم تا چه رسد مالى را كه از خدا و بيت المال مسلمانان است «لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله» (12)

5ـ دو زن يكى عرب و ديگرى غير عرب به حضور على(ع) رسيدند و از وى درخواست كمك نمودند . امام(ع) به آنها مساوى طعام و درهم داد. زن عرب برآشفت و اعتراض نموده و گفت مرا با غيرعرب مساوى مى‏بينى؟ امام در جواب وى فرمود من بين فرزندان اسماعيل و فرزندان اسحاق تفاوتى در تقسيم بيت المال مشاهده نمى‏كنم. (13)

6ـ طلحه و زبير در مورد على(ع) گفتند چيزى (مال) در نزد وى نيست.امام هنگامى كه بيت المال مملو از مال بود آنان را فرا خواند و فرمود اين‏ها همه اموال، ليكن كسى به ناحق چيزى از اين نصيبش نخواهد شد. (14)

7ـ على در بيت المال مشغول كار است. عمرو عاص براى كار شخصى بر حضرت وارد مى‏شود. امام براى گفتگو با عمرو عاص چراغ بيت المال را خاموش مى‏نمايد در روشنايى ماه با عمرو عاس به گفتگو مى‏نشيند. (15)

8ـ اموالى كه در زمان على(ع) به بيت المال مى‏رسيد امام(ع) در اسرع وقت در بين افراد كه سهمى از آنها داشتند تقسيم مى‏نمود. بگونه‏اى كه در پايان هفته چيزى در خزانه بيت المال باقى نمى‏ماند. و بيت المال را جارو نموده و دو ركعت نماز مى‏خواند و به منزل بازمى‏گشت. «و كان على(ع) يكنس بيت المال كل جمعة و يصلى فيه ركعتين.» (16)

9ـ در هنگام غروب به بيت المال اموالى رسيد. امام فرمود هم اكنون اموال را بين نيازمندان تقسيم كنيد. كارگزاران گفتند اكنون شب فرا مى‏رسد و ما اموال را در بيت المال قرار داده‏ايم تا فردا مهلت بدهيد. امام راضى نشدند،شمع روشن نموده و شبانه اموال را تقسيم نمودند . (17)

10ـ على نه تنها عدالت را در هنگام تصدى مسؤوليت و رهبرى مستقر ساخت و يك مورد ستم بر كسى روا مداشت بلكه نسبت به بى‏عدالتى‏هاى پيش از خو نيز برخورد نمود. حتى اين موضع گيرى پى‏آمدهاى ناگوار به همراه داشت زيرا بسيارى از استقرار عدالت مى‏رنجيدند و نه تنها از هوادارى على كنار مى‏كشيدند بلكه در صف مخالفين وى قرار مى‏گرفتند. به تعبير ديگر اين موضع گيرى امام باعث دشمن تراشى بر عليه وى مى‏شد. ليكن امام تنها حق را ملاحظه مى‏نمود. هيچ عاملى على را از محور حق بيرون نمى‏سازد. زيرا براى على حكومت‏دارى هدف نيست استقرار ارزش‏ها ملاك است. اگر موضع‏گيرى حق است بايد انجام گيرد ولو باعث نارضايتى نابحق برخى مى‏گردد.

در زمان خلفا بويژه عثمان بى‏عدالتى‏هاى فراوان رخ داده بود و اموال و قطايع و مستغلات فروان بيجا نصيب برخى شده بود. هم آنان كه با چشم پر توقع برحضور على(ع) مى‏رسيدند. ليكن امام نه تنها آنان را از موضع گيرى نابجاى زمان خويش مأيوس كرد بلكه املاك و مستغلاتى را كه به ناحق از بيت المال مسلمانان به خود اختصاص داده و لو مهريه همسرانشان قرار داده و يا با بيت المال براى خويش كنيز خريدارى نموده بودند به بيت المال بازگرداند .«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. (18)

از لحاظ سياسى و اجتماعى اين موضع گيرى پى‏آمدهاى ناگوار فراوان داد و باعث تنگناهايى براى زمامدارى خواهد شد. ليكن اين سخنان در نزد سياست مداران معمولى قابل بررسى است . اما از ديدگاه امام همام ارزشى ندارند. براى وى حفظ معيار مهم است. به همين جهت در هيچ شرايطى از معيارها عدول نمى‏كند.

آنگاه امام نكته ارزشمند ديگرى را توجه مى‏دهد؛ كه در هر شرايط عدل بايد مستقر شود ولو خوشايند برخى نباشد. زيرا كسى كه از عدل مى‏رنجد از ستم بيشتر خواهد رنجيد. چون در عدل گشايش است. در استقرار عدالت به حق خودش رسيده است افزون طلبى مى‏كند از عدل مى‏رنجد كه در حقيقت رنجش آن كاذب است و اگر بر چنين فردى ستم شود و حق وى از او گرفته شود البته كه رنجش وى بيشتر خواهد بود.

على در مورد «بيت المال» مسلمانان آن مقدار اهتمام ورزيد حتى در سخت‏ترين شرايط مانند جنگ از بيت المال ارتزاق ننمود. در جنگ جمل از زمان حركت تا پايان جنگ حضرت براى خود آذوقه از اموال شخصى خود از مدينه به همراه آورده بود و روزى هم كه خواست از بصره برود در حضور مردم اعلان كرد من در اين مدت از بيت المال ارتزاق نكردم و اكنون هم چيزى به همراه نمى‏برم. (19)

پى‏نوشتها:

1)طه، 50

2)بقره، .286

3)نباء، .26

4)حديد، .25

5)نساء، .135

6)انعام، .152

7)مائده، .8

8)نهج البلاغه، خ 225، ص .347

9)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 223، ص .160

10)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 215، ص .144 ابن ابى‏الحديد، ج 3، ص 81، صبحى الصالح، ص .347

11)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 124، ص .557

12)بحار، ج 41، ص .137

13)همان ص .125

14)همان ص .116

15)همان ص .136

16)همان ص .107

17)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 14، ص 195، صبحى الصالح، خ 15 ص .57

18)الجمل، ص .422

19)

امام على(ع) الگوى زندگى ص 117



چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)





عدالت
جهاد اقتصادی
عدالت اقتصادی
ريشه کني «ربا»
عدالت امام علی(ع)
نفی سرمایه سالاری
جهاد براي رشد اقتصادي
مبارزه با مفاسد اقتصادی
موانع تحقق جهاد اقتصادی
آموزه های اقتصادی اسلام
مفهوم­شناسی جهاد اقتصادی
جهاد اقتصادي با محوريت بازرگاني خارجي
آرایش جهادی اقتصاد كشور
اخلاق‌گرايي و بي‌توجهي به علم اقتصاد
دانلودکتاب مفید اقتصادی
مفهوم و الزامات جهاد اقتصادی

رضا کرمی

كل بازديدها : 580493
كل مطالب : 745

تعداد كل نظرات : 30

تاريخ ايجاد وبلاگ : چهارشنبه 10 فروردین 1390 

آخرين بروزرساني : شنبه 28 اردیبهشت 1392 

RSS 2.0 این صفحه را به اشتراک بگذارید