در آغاز براي آشنايي بيشتر خوانندگان بفرماييد كه چه مدت است در زمينه «اقتصاد اسلامي» مطالعه و پژوهش داريد و جهتگيري مطالعات و تحقيقات حضرتعالي در مباحث اقتصادي بيشتر در چه زمينهاي است؟
تحقيقات اقتصادي را از سال 1373 در مركز تحقيقات دارالحديث شروع كردم و زمينه كاري من هم تحقيق در موضوعات اقتصادي قرآن و روايات بوده است. علاوه بر آن در مراكز ديگري نيز فعاليت داشتهام. در اين مدت مقالات و كتابهايي منتشر كردهام كه از ميان كتابها، به كتابي به نام «الگوي تخصيص درآمد و رفتار مصرفكننده مسلمان» اشاره ميكنم.
حضرتعالي كتاب ديگري هم به نام «التّنمية الاقتصادية» داريد.
كتاب «التّنمية الاقتصاديه في الكتاب و السنّة»، موضوع توسعه اقتصادي را از ديدگاه كتاب و سنّت به بحث گذاشته است. ما ميديديم كه مفهوم توسعه يك مفهومي است انتزاعي كه به طور مستقيم در كتاب و سنت مطرح نشده و به خاطر اينكه منبع و مرجع مشخصي در دست محققين نبود، احساس ميكرديم كه لازم است يك كتاب منبع كه نصوص مربوط به توسعه اقتصادي را در خودش جمع كرده باشد، تأليف و در اختيار جامعه علمي قرار دهيم كه اين كار شد و الحمدللّه كتاب موفقي هم بوده، با اينكه به زبان عربي هم تدوين شده، در عرض 6 ماه چاپ اول آن تمام شد و انشاءاللّه اصل عربي همراه با ترجمه فارسي آن نيز در اختيار علاقهمندان قرار خواهد گرفت.
چرا به عربي نوشتيد؟ مگر مخاطب اوليه كتاب، فارسي زبانان نيستند؟
مخاطبان ما اعم از مخاطبان داخلي و خارجي هستند؛ و بعضا اين كتاب در كشورهاي ديگر هم مطرح شده و آنجا هم مورد استقبال قرار گرفته است. اخيرا يكي از اقتصاددانان معروف مسلمان به نام «عمر چپرا» كه به ايران آمده بود، و كارهايي را كه در ايران شده بود به ايشان عرضه شد، اين كار نظرشان را جلب كرد و از من خواستند كه يك نسخه از اين كتاب را به ايشان بدهم و گفتند كه براي ما خيلي قابل استفاده است.
در ضمن، محتواي كتاب بيشتر، نصوص آيات و روايات است كه به زبان عربي است، در مرحله اول خود نصوص را به زبان اصلياش عرضه كرديم و در مرحله دوم عين نصوص را با ترجمه آن به چاپ خواهيم رساند.
اين كتاب، تك جلدي است يا ادامه دارد؟
خير؛ اين كتاب جزء اول از يك موسوعه احاديث اقتصادي است كه با عنوان «التّنمية الاقتصاديه» عرضه ميشود. در حال حاضر دو جلد ديگر از اين مجموعه آماده شده و انشاءاللّه به زودي به چاپ خواهد رسيد. يك جلد آن الگوي مخارج خصوصي از ديدگاه اسلام است و جلد ديگر آن درباره اموال عمومي است. البته اين سه جلد را كه عرض كردم، تمام كار نيست. انشاءاللّه كار ادامه خواهد داشت. بنابراين است كه تمام نصوص اقتصادي را از كتاب و سنت جمع و در مجموعههاي مستقل عرضه كنيم.
چه پژوهشهايي در زمينه اقتصاد اسلامي در حد مكتب يا نظام يا علم انجام شده است؟
كارهاي موجود را به دو دسته ميتوان تقسيم كرد: دسته اول كارهاي بنيادي است؛ يعني كارهايي نيست كه به دنبال تبيين يك مسئله خاص باشد، بلكه تدوين منابع و كتب مرجع است براي تحقيقات بعدي. كتاب الحياة تقريبا همين ايده را داشت و ميخواست منابعي را كه محققين ميتوانند از آن استفاده و اقتصاد اسلامي را تبيين كنند، جمع كند. كارهايي كه در مؤسسه دارالحديث انجام ميشود، همين سبك و سياق را دارد. در اين زمينه كارهاي نسبتا خوبي، هم در ايران و هم در كشورهاي عربي انجام شده. اخيرا ديدم يك كتاب 800 صفحهاي تحت عنوان نصوص اقتصاد اسلامي در كتاب و سنّت، چاپ شده كه آقاي دكتر منذر قحف، تأليف كرده و زحمت زيادي روي آن كشيدهاند. در ايران مجموعهاي است كه در آستان قدس رضوي در حال تدوين است به نام نصوص الاقتصاد الاسلامي كتابا و سنة و فقها كه تا كنون مجلدات زيادي از اين مجموعه چاپ شده است.
دسته دوم تحقيقات انجام شده در زمينه مسائل و موضوعات خاص است. در اين زمينه نيز ميتوان گفت كه اگر ما يك تقسيمبندي از مسائل اقتصادي داشته باشيم، تقريبا در هر زمينه كه شما بخواهيد كاري صورت گرفته، فرضا در مورد فلسفه اقتصاد ما كتاب داريم. در زمينه مكتب اقتصادي اسلام كتابهايي داريم. در زمينه مسائل اقتصاد كتابهاي زيادي تأليف شده، در زمينه الگوهاي رفتاري در زمينه قرضالحسنه بانكداري بحث رفتار مصرفكننده به صورت تكنگاري كارهاي زيادي انجام شده، با اين حال تا رسيدن به حدّ مطلوب فاصله زيادي داريم.
در زمينه اقتصاد اسلامي مسلما قرآن را به عنوان منبع مهم و نخست بايد دانست. به نظر حضرتعالي چه بهرههايي از آيات قرآن در اين زمينه ميتوان گرفت؟
قرآن كريم يك كتاب اقتصادي نيست. همانگونه كه يك كتاب مديريتي، يا جامعهشناسي يا روانشناسي نيست؛ بلكه همانطوري كه خود ميفرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين». قرآن كتاب هدايت است و آنچه در آن مطرح شده، غالبا قضاياي كلي و احكام و انديشههايي است كه نوعا همراه با مسائل تربيتي و اخلاقي يكجا مطرح است.
درباره آيات اقتصادي قرآن كريم، كتابهاي چندي تأليف شده است كه براي اطلاع بايد به آنها مراجعه شود. ولي در مجموع، قرآن كريم به صورت مشخص احكام جزئي و موردي را بيان ميكند؛ مثل آياتي كه در زمينه ارث بيان شده. دسته ديگري از آيات بيانگر احكام كلي هستند؛ نظير آيه شريفه «احل اللّه البيع و حرم الربا» كه حكم كلي است. برخي آيات قرآن كريم هستند كه ارزشهاي رفتاري را بيان ميكنند و از ديدگاه يك محقق اقتصادي، بسيار حائز اهميت هستند. مثلاً فرض بفرماييد آيه 7 سوره مباركه طلاق ميفرمايد: «لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه اللّه» كه مفهوم آيه ـ اگر بخواهيم به زبان اقتصادي بيان كنيم ـ اين است كه هزينهها بايد به تناسب درآمدها باشد. اين يك قاعدهاي است كه در يك حكم فقهي نميگنجد، ولي از ديدگاه يك محقق اقتصادي در تبيين رفتار مصرفكننده مسلمان، اهميت فراواني دارد.
برخي آيات قرآن كريم در واقع تبيين و توصيف يك پديده و بيان يك رابطهاي است كه بين يك پديده اقتصادي و پيامدهاي آن وجود دارد. به عنوان مثال در آيه شريفه «يمحق اللّه الربوا ويربي الصدقات» صحبت از حكمِ مشخصي نيست. ميفرمايد: ربا موجب نابودي و فساد اموال است. (آنگونه كه در روايت تفسير شده) و صدقات و كارهاي خير موجب بركت و فزوني نعمات الهي است.
اما نكتهاي كه بايد توجه داشت، اين است كه نوعا احكام در قرآن كريم اينگونه است كه به صورت كلي مطرح شده و ما نميتوانيم بدون مراجعه به روايات، احكامي را استنباط كنيم و به اسلام نسبت دهيم. حتي من معتقدم كه علاوه بر روايات، فقه را هم بايد ديد. چون بخشي از انديشههاي اسلامي را ممكن است ما در نصوص نداشته باشيم، ولي از طريق كلمات فقها به ما رسيده باشد. بنابراين وقتي مجموعهاي از فقه و روايات و آيات را در كنار هم بگذاريم، آنگاه ميتوانيم احكام و انديشههاي اقتصاد اسلامي را استنباط كنيم.
منبع ديگر در اقتصاد اسلامي، سنت و روايات است. ظرفيت احاديث را در تبيين اقتصاد اسلامي و شكلدهي به نظام اقتصاد اسلامي، چگونه ميبينيد؟
مطالعه مفاهيم اقتصاديي كه در روايات ما مطرح شدهاند، از ظرافت و حساسيت خاصي برخوردارند؛ چون امروزه مفاهيم اقتصادي، معاني و مفاهيم خاص خودش را دارد. ولي روايات ما در يك زماني و در يك شرايطي صادر شدهاند كه ممكن است مفاهيم به گونه ديگري در آن زمان مطرح بوده. اجمالاً برخي از مفاهيم است كه به طور مستقيم در روايات مطرح شده است؛ مانند مفهوم ربا، زكات، خمس، فيء، انفال، صدقه، انفاق و... مفاهيم اقتصادي هستند كه در روايات مطرح شدهاند و ما ميتوانيم با همين عناوين به مطالعه آنها در روايات بپردازيم.
برخي ديگر از مفاهيم به طور مستقيم در روايات مطرح نشدهاند و مفاهيم انتزاعي هستند كه ما براي اينكه به آنها دسترسي پيدا كنيم، بايد تركيبي از مفاهيم ديگر را در كنار هم بگذاريم تا بتوانيم آن مفهوم را از ديدگاه روايات تبيين كنيم. مفهوم توسعه از همين قبيل است. عنوان توسعه اقتصادي يا التنمية الاقتصاديه را در هيچ روايتي پيدا نميكنيد؛ ولي در عين حال ميشود اين مفهوم را از ديدگاه روايات تبيين كرد؛ به كمك مفاهيم ديگري از قبيل: مال، رزق، انفاق، فقر، غنا و امثال اينها. بعضي از مفاهيم هم به طور كلي مفاهيم كاملاً جديدي هستند كه در روايات مطرح نشدهاند. منتهي مجموعه مفاهيمي كه مطرح شدهاند و يا آنهايي كه ميشود به كمك مفاهيم ديگر به دست آورد، مجموعهاي را تشكيل ميدهند كه ما براساس آنها ميتوانيم اقتصاد اسلامي را استنباط و معرفي كنيم.
آيا سيره معصومين، خصوصا حضرت علي(ع) با توجه به خلافت و زعامتي كه به عهده داشتند، در تبيين اقتصاد اسلامي مؤثرند؟ آيا ميتوان به تعميم پرداخت و از آن در الگودهي اقتصاد امروز استفاده كرد؟
سيره ائمه معصومين دو بخش است: بخشي سيره شخصي اين بزرگان است؛ يعني ببينيم ايشان در رفتار و زندگي خودشان در توليدشان، در مصرفشان، در پساندازشان در سرمايهگذاريشان، به چه شكلي عمل ميكردند و از چه شيوههايي تبعيت ميكردند. بخش ديگر مربوط به سيره آنان در مسائل كلان اقتصادي ميشود. ما در بخش دوم منابع زيادي به لحاظ سيره نداريم. چون تجربه حكومتي ائمه خيلي محدود است. يكي دوران حكومت نبوي است و ديگري دوران كوتاه حكومت اميرالمؤمنين، ولي در بخش سيره خصوصي امامان معصوم، ما به اندازه كافي منابع داريم. منتهي آنجا هم متأسفانه كار زيادي نشده است. اگر ما روايات مربوط به سيره معصومين را در كنار هم جمع و تحليل كنيم، ميشود از مجموعه آنها سيره اقتصادي ائمه معصومين را تبيين كرد. بنده در مقاله سيره اقتصادي امام علي(ع) سيره ايشان را در بخش توليد و در بخش تخصيص در آمد تا حدودي تبيين كردهام.
چه تمايزي ميان سيره شخصي با سيره حكومتي ميگذاريد؟
در اصطلاح اقتصادي ما يك اقتصاد خرد داريم كه شامل رفتار واحدهاي خرد اقتصادي است و يك اقتصاد كلان كه بيشتر به بررسي پديدههاي كلان و رفتار مجموعههاي بزرگ اقتصادي، مثل دولت و نهادهاي بخش عمومي ميپردازد، ولي وقتي ميگوييم سيره شخصي، منظورمان اين است كه ببينيم مثلاً امام علي(ع) به عنوان يك فردي كه كار و تلاش ميكند، درآمدي را كسب ميكند و در مقابل آن هزينههايي دارد و درآمد كسب شده را بايد در يك راه مشخصي خرج كند و تا آنجايي كه فقط به درآمد و به كار خودش مربوط ميشود، چگونه برنامهريزي ميكردند. ولي منظور از سيره حكومتي اين است كه مثلاً اميرالمؤمنين(ع) در رابطه با جمع آوري ماليات چه شيوههايي را به كار ميبردند. در رابطه با توزيع و تقسيم بيتالمال چه سياستها و چه شيوههايي را به كار ميبردند.
حضرتعالي فرموديد آيات، يكسري كليات را بيان كرده كه نميتوان از آنها مطالب ريز اقتصادي و جزئيات را به دست آورد و در زمينه بهرهوري از روايات هم محدوديتهايي داريم و در سيره هم در بخش اقتصاد كلان با تنگناهايي در استنباط مواجه هستيم. از منابع ديگر، عقل و عرفاند. آيا اين منابع، شرايط مناسبتري را براي بهرهوري نظري دارند؟
البته محدوديتي كه در مورد آيات قرآن عرض كردم، در مورد روايات خيلي كمتر است؛ ولي فرمايش شما صحيح است. در پاسخ به اين سؤال بايد مقدّمتاً اشاره كنم كه اين موضوع، از موضوعات مهمي است كه هنوز تحقيق چنداني درباره آن نشده است و نيازمند تأمل جدّي است و دليل عمده آن نيز عدم درگيري فقه و اصول فقه در گذشته با اينگونه مسائل بوده است. نگاهي به تاريخچه اين دو علم نشان ميدهد كه به دليل آن كه در گذشته فقيهان لااقل در بعد تصدّي، از صحنه مديريت سياسي و اقتصادي جامعه بركنار بودهاند، استنباط انديشههاي اسلامي در اينگونه امور رشد چنداني نداشته و ابزارهاي مناسب در علم اصول فقه به وجود نيامدهاند و به همين جهت، امروزه محققي كه ميآيد يك موضوع اقتصادي را تحقيق كند، در بسياري از موارد با محدوديت منابع مواجه ميشود كه اين خود يكي از مشكلات بزرگ تحقيقات است و لازمهاش اين است كه ما در اصول فقهمان يك تجديد نظر كنيم. چون اصول فقه ما قابليت لازم را دارد كه پاسخگوي مسائل جديد باشيم، ولي خوب در عين حال در اينگونه مسائل با آن تعريفي كه در علم فقه رايج است و در واقع علمي است كه براي استنباط احكام مكلفين تأسيس شده، نميتوانيم پاسخگوي مسائلي باشيم كه نميشود گفت اينها احكام مكلفين است. بلكه يكسري انديشههايي هستند كه اينها بايد به اسلام نسبت داده شود و روش خاص خودش را ميخواهد كه ما به چه روشي اين انديشهها را بتوانيم به اسلام نسبت دهيم. لذا اين يك تحوّل را ميطلبد كه ما هم در اصول و در نگرش فقهي خود به اين مسائل پيدا كنيم.
در رابطه با عقل اقتصادي وقتي ما بخواهيم يك الگوي رفتاري را به اسلام نسبت دهيم، مثلاً بگوييم قاعده رفتاري مورد قبول شارع در توليد، توزيع و يا مصرف، اين است، بايد بررسي كنيم و ببينيم كه در واقع اسلام در اينگونه مسائل چه جايگاهي براي عقل قائل است.
در مكاتب ديگر، مثل مكتب سرمايهداري، وقتي ميخواهند يك نظريهاي در باب رفتار مصرفكننده، بدهند، چون محدوديت خاصي از حيث اينكه بايد منطبق با نصوص خاص باشد، ندارند، منبع استنباط و كشف همان رفتار عقلا است و اصول موضوعهاي در مورد رفتار مردم گذاشته ميشود و با آن اصول موضوعه، رفتار مردم را مطالعه ميكنند و بعد آنها را تبديل به يك قاعده ميكنند و اين قاعده اگر آزمون شود و در مرحله عمل اثبات شود، ميگويند كه رفتار مصرف كننده اين است. يكي از راههايي كه ما ميتوانيم به آن روش مقبول و مورد نظر اسلام برسيم، اين است كه بياييم همين روشي را كه در واقع عقلايي است، مطالعه كنيم و ببينيم كه اسلام اين روش را قبول دارد يا نه و اگر قبول ندارد، كجاهاي آن را قبول ندارد. مهمترين اصول موضوعهاي كه در اقتصاد امروز در تحليل رفتار مردم و نظريهپردازي پيرامون آن مطرح است، اصول موضوعه رفتار عقلايي است. در تعريف رفتار عقلايي ميگويند همين مقدار كافي است كه رفتار فرد در مواضع گوناگون با همديگر سازگار باشد؛ يعني اگر ما ديديم يك عامل اقتصادي در يك موردي، به گونهاي عمل ميكند و در مورد ديگر، به گونه ديگري عمل كرد، ميگوييم اين رفتار عقلايي نيست و آن را كنار ميگذاريم و ميرويم سراغ رفتاري كه رفتار سازگار باشد. در مورد رفتار سازگار، هم يكسري اصول ديگري وجود دارد؛ مثلاً به عنوان يكي از اصول كلي ميگويند رفتار عقلايي رفتار سازگاري است كه به دنبال منافع شخصي باشد و منافع شخصي هم عبارت است از مطلوبيت و لذت براي مصرف كننده و سود و درآمد براي توليد كننده. فردي كه دنبال حداكثر كردن منافع شخصي خودش است، چگونه تصميمگيري ميكند؟ با چه روشي به هدف خودش ميرسد.
بعد از اينكه اين را ما به عنوان يك اصل و يك هدف پذيرفتيم، آنگاه جايگاه عقل اين است كه محاسبه كند و ببيند كدام تصميم سود بيشتري را به ارمغان ميآورد و لذت بيشتري را به انسان ميدهد و آن را انتخاب ميكند. براين منوال رفتار افراد مطالعه ميشود.
عقل اقتصادي كه در اقتصاد غرب مطرح است، همين است. اما اگر بخواهيم انديشه اسلامي را ارائه دهيم با آن چيزي كه انسان بر اساس انگيزه طبيعي خودش آن را تعقيب ميكند، همه جا مورد قبول اسلام نيست. وقتي آيات قرآن كريم را نگاه ميكنيم، ميبينيم كه براي انسان دو نيرو خداوند متعال مطرح ميكند: يك نيرو هواي نفس است كه در واقع انسان را سوق ميدهد به طرف لذتهاي مادي و طبيعي و يك نيروي ديگري به نام نيروي عقل است كه آن روشنايي است و انسان را سوق ميدهد به كارهاي نيك. بنابراين اينگونه نيست كه هر آنچه طبيعت انسان، خواست، همان را بتوانيم ملاك عقل قرار دهيم.
قرآن كريم ميفرمايد: «عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسي ان تحبّوا شيئاً و هو شرٌ لكم.» و يا ميفرمايد: «يدعوا الانسان بالشرّ دعاءه بالخير.» يعني اينطور نيست كه انسان هر چه خواست خير باشد، بلكه دنبال شر هم هست؛ همانگونه كه دنبال خير هم هست. حتي در يك جامعه اسلامي هم نميتوان گفت كه ما ميرويم سراغ مسلمانها و رفتار آنها را مطالعه ميكنيم و ميگوييم رفتار عقلايي همين است و بنابراين انديشه اسلامي نيز همين است. اين را هم نميشود پذيرفت.
در اسلام ما بايد به كمك عقل، ابتدا شناخت صحيحي پيدا كنيم نسبت به عالم هستي، مبدأ عالم هستي. در مرحله دوم سراغ آن خطوط كلي برويم كه انسان بايد در زندگي خودش پيدا كند. در اين مرحله نيز محتاج هستيم كه در پرتو شناختي كه به وسيله عقلمان پيدا كرديم، به كمك وحي سراغ آن خطوط كلي برويم. در مرحله سوم بعد از اينكه اين خطوط كلي را شناختيم، ميآييم سراغ جزييات. در جزييات هم باز گاهي است كه آيات و روايات حرف زدهاند كه به آنها عمل ميكنيم و گاهي ممكن است چنين نباشد. در اين مرحله اگر ما شناختمان از موضوع صحيح باشد و خطوط كلي را هم درست انتخاب كرده باشيم، با استناد به عقل ميتوانيم بگويم كه چه چيز مورد قبول شارع است و ميتوان به آن استناد كرد.
به عنوان يك پژوهشگر در حوزه مسائل اقتصادي اسلام، با چه تنگناها و مشكلاتي روبرو هستيد؟ چرا پس از دو دهه از گذشت انقلاب اسلامي، هنوز شاهد شتاب كافي در تحقق ايدههاي نظريهساز نيستيم؟
هر كس بخواهد در اقتصاد اسلامي تحقيقي كند و حرفي بزند، بايد به هر دو علم فقه و اقتصاد آشنا باشد. مشكل بزرگي كه الان ما داريم، اين است كه تعداد نيروهايي كه هم بر علوم حوزوي مسلط باشند و هم به علم اقتصاد آشنا باشند، انگشت شمارند و اكثرا هم در مشاغل اجرايي مشغول هستند. در واقع آن كساني كه توانايي اين كار را دارند، همينك در جاهاي ديگر مشغول هستند و عملاً ما خيلي كمبود نيرو نداريم. از اينكه بگذريم و بياييم داخل مسائلي كه مستقيما به تحقيق مربوط ميشود، چون مباحث اقتصاد اسلامي مباحث نويي است، در ابتداي كار نيروهاي متوسط خيلي نميتوانند كار را جلو ببرند. لازم است كه يك عده از بزرگان و فقهاي ما (امثال شهيد صدر كه متأسفانه راه ايشان ادامه پيدا نكرد) بيايند يك خطوط كلي را ترسيم كنند، و اصول و پايههايي را قرار دهند كه نيروهاي متوسط در آن خط حركت كنند و به نتايجي برسند كه ما در اين جهت واقعا خلأ داريم. يعني نيروهايي كه ما داريم نيروهاي متوسط هستند و جهتدهي كلان وجود ندارد. يكي از تبعات همين خلأ كه عرض كردم، اين است كه ما الآن متدلوژي اقتصاد اسلامي كه در واقع نقطه آغاز و نقطه شروع تحقيق است در دست نداريم و اين يك مشكل كلي است.
من فكر ميكنم اگر كسي بخواهد در اقتصاد اسلامي تحقيق كند، دروس حوزوي را بايد خيلي قوي بخواند و اگر نگوييم در حد اجتهاد، بايد قريب الاجتهاد باشد. اگر كسي فكر كند با مقداري درس حوزوي خواندن ميتواند در وادي اقتصاد اسلامي تحقيق كند، اين اشتباه است و علاوه بر اين دروس دانشگاهي را هم حداقل در سطح كارشناسي ارشد بايد بخواند و بعد هم بايد متمحض در تحقيق باشد و انتظار اينكه در عرض يكسال، دو سال يا سه سال به يك نتايج خوبي برسند هم نبايد داشته باشند. غرب الآن بعد از 200 ـ 300 سال تجربه، هنوز در مسائل اساسي و كلي گيردارد.
حالا در مورد اقتصاد اسلامي كه در آغاز راه است، تا بيايد به نتيجه برسد، هم زمينههاي علمي ميخواهد و بعد پشتكار. خداوند به ما وعده داده است كه در اينگونه امور يار و مددكار ما خواهد بود. البته به شرط اينكه ما نيز همه سعي و همتمان را به كار گيريم و در اين مسير، با جان و دل، بكوشيم. من آينده را چندان تاريك نميبينم و گمان ميكنم در سالهاي آتي، به نتايج روشن، دقيق و كارآمدتري خواهيم رسيد. انشاءاللّه.
|