محمد مهدي تهراني: چرا "جهاد اقتصادی"؟ چرا "همت مضاعف و کار مضاعف" و اصلا چرا "عدالت و پیشرفت"؟ طبیعتا این نامگذاریها مبتنی بر یک طرحریزی پیشینی است و بناست مسیری را که فراروی جامعه اسلامی قرار دارد، گوشزد نماید. با شناخت این مسیر و پرسش از این چرایی است که میتوان در باب رسالت مردم، اندیشمندان و مسئولان سخن گفت و از وظیفه هرکدام در این میانه پرسید. *باید الگو ارائه کنیم و الگو شویم
نامگذاری سالها را میبایست در ظرف نامگذاری دهه دید و تحلیل کرد یعنی در راستای همان افق عدالت و پیشرفت. این نامگذاریها نه فقط عهدهدار یک رسالت ملی برای بهتر زیستن که عهدهدار یک رسالت جهانی هستند و آن ارائه الگوی جایگزین برای رفع مشکلات جامعه بشری است. افقی که فراروی ما قرار دارد در امتداد همان مراحل "انقلاب اسلامی"، "نظام اسلامی" و "دولت اسلامی" راه به سوی "جامعه اسلامی" و "حکومت جهانی اسلام" یا همان "تمدن اسلامی" میبرد.
تبیین رهبر انقلاب از نامگذاری سال جاری در حرم رضوی در واقع اشاره به همین خط سیر است:«ما بايد بتوانيم قدرت نظام اسلامى را در زمينهى حل مشكلات اقتصادى به همهى دنيا نشان دهيم؛ "الگو" را بر سر دست بگيريم تا ملتها بتوانند ببينند كه يك ملت در سايه اسلام و با تعاليم اسلام چگونه ميتواند پيشرفت كند.»
رهبر انقلاب در شهریور ماه سال 87 هم ضمن تبیین اهمیت "عدالت و پیشرفت" فرمودند:«اگر بخواهيد الگو بشويد و اين كشور براى كشورهاى اسلامى الگو بشود، بايستى گفتمان حقيقى و هدف والايى كه همه براى او كار ميكنند، اين باشد.»
هدف رسیدن به تمدن اسلامی و ارائه نرمافزار کارآمد برای اداره جامعه به جهان است. برای چنین مطلوبی هم "الگوسازی و نظریهپردازی" موضوعیت دارد و هم "اثبات کارآمدی نظام در مسیر پیشرفت اسلامی و الگو شدن". این دو رسالت است در راستای یک افق.
*بازجستی تاریخی به تلاش انقلابیون برای الگو ارائه کردن و الگو شدن
آن سالها که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و انقلابیون توانستند با دست خالی در مقابل جهان بایستند و الگویی جدید برای اداره حکومت ارائه کنند، خیلی زود ذهنها متوجه مقوله اقتصاد و نظریهپردازی در حوزه اقتصاد شد. آن سالها اقتصاد جدالی سنگین را میان الگوهای رایج جهانی خصوصا دو الگوی اقتصاد آزاد و اقتصاد کمونیستی تجربه میکرد. انگیزه انقلابیون برای اقتباس اصول اداره جامعه اسلامی از دل اسلام از یک سو و جدال سنگین الگوهای اقتصادی در جهان از سوی دیگر برخی دانشجویان انقلابی را به سوی رشته اقتصاد سوق داد و محافل حوزوی و دانشگاهی زیادی را درگیر مسئله اقتصاد اسلامی کرد.
"موسسه در راه حق" و بعدها "دفتر همکاری حوزه و دانشگاه" کوششی در همین راستا بود که عمده فعالیتهای خود در حوزه آموزشی را ذیل نظر آیت الله مصباح یزدی پی گرفت. در جلسات دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اساتید حوزه و دانشگاه از سراسر کشور گرد هم میآمدند تا در خصوص تبیین الگوی مورد نظر اسلام و اصلاح متون درسی روز دانشگاهها با هم سخن بگویند. همایشهای گسترده و چندین ماهه در تهران و قم برگزار شد و برای اولین بار بحثی جدی میان حوزه و دانشگاه شکل گرفت.
در دیگر سو جلساتی با عنوان "هفتههای اقتصاد" هم ذیل نظر سید منیرالدین هاشمی یا همان جمعی که بعدها فرهنگستان علوم اسلامی قم را شکل دادند، دایر شد. اینان البته زاویه نگاهی متفاوت نیز به مسئله داشتند و با نگاهی سیستمی صورت مسئله را برانداز میکردند.
در کنار اینان نیز جلسات زیادی در سطح حوزههای علمیه شکل گرفت. تا پیش از این تشیع کمتر توانسته بود در جایگاه اداره جامعه قرار بگیرد. کتاب اقتصادنا تالیف شهید صدر از معدود کتابهایی بود که در باب اقتصاد از سوی شیعیان مکتوب شده بود. با پیروزی انقلاب خلأ جدی در این حوزه احساس شد و این گونه بود که اقتصاد جامعه اسلامی به مسئله بسیاری از نخبگان کشور بدل گردید.
از آن روز تا کنون از یک سو برخی متون درسی مورد اصلاح و ویرایش قرار گرفت. از سوی دیگر کتابهای متعددی در باب فلسفه اقتصاد به نگارش درآمد که این همه در حکم برخوردی سلبی با الگوهایی بود که آن روز در جهان رایج بود و اکنون نیز هست. تلاش شهید مطهری هم در آن سالها بر نقد اقتصاد کمونیستی متمرکز شد. در گامهای بعد از این کتابهای متعددی در رشته اقتصاد به تالیف درآمد و پژوهشهای زیادی صورت پذیرفت اما آن شور و حرارت روزهای نخست انقلاب و بحثی که میان اندیشمندان درگرفته بود خصوصا بعد از خارج شدن کمونیسم از صحنه رقابت جهانی کمکم به سردی گرایید.
طی سالهای اخیر و خصوصا بعد از توجه دادن رهبر انقلاب به مسئله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و ضرورت تحول در علوم انسانی بار دیگر توجه صاحبنظران بدین سو بازگشته است و اکنون میبایست راه ناتمام گذشته را هم در حوزه نظریهپردازی و ارائه الگو و هم در حوزه اثبات کارآمدی نظام و الگو شدن پی گرفت.
*چرا الگو ارائه کردن و الگو شدن؟
این یک پرسش مهم است که چرا سخن از الگو ارائه کردن و الگو شدن به میان میآوریم؟ اصلا اهمیت اصل این مسئله چقدر است؟ توجه اجمالی به چند مقوله در این راستا میتواند راهگشا باشد.
الف) انتقال قدرت از غرب به شرق
این یک باور در میان صاحبنظران جهانی است که اکنون هژمونی ایالان متحده آمریکا رو به افول گذاشته و کمکم انتقال قدرت از غرب به شرق را شاهد هستیم. بر مبنای نظریات اندیشمندان غربی هر تمدنی تولدی را تجربه می کند؛ دوره ای از رشد را می پیماید و سپس به شکوفایی می رسد. هر تمدنی در نهایت بعد از مدتی زمامداری رو به افول می نهد و جایش را به تمدنی دیگر می سپارد. این وضعیتی است که اکنون تمدن غربی بدان دچار است. یعنی پس از یک دوره شکوفایی سیری معکوس را آغاز کرده و این به نوبه خود برای برخی اندیشمندان غربی نیز مایه نگرانی است.
ساموئل هانتیگتون رییس مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه هاروارد از مفهومی به نام "پارادایم تمدنی" یا "روح تمدنی" نام می برد. او معتقد است روح تمدنی از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل می شود و هر بار ملیتی خاص داعیهدار روح تمدنی جدید در سراسر جهان خواهد بود. هانتیگتون میگوید برای دوام تمدن غرب باید خانه بعدی روح تمدنی را شناخت و آن خانه را خراب کرد. خراب کردن خانه تمدنی لزوما به معنی جنگ نیست. می توان تضعیف حوزههای تمدنی را در دستور کار قرار داد، به جایگزینی اصول تمدنی دست یازید و یا اینکه درصدد حل کردن مفاهیم تمدنی جدید در اصول غربی برآمد. سه حوزه تمدنی با عنوان خانههای احتمالی جدید تمدن بشریت در این میان موضوعیت مییابند. این سه حوزه عبارتند از: روسیه، چین و ایران. در این بین اگر چه هر سه کشور ماهیتی شرقی دارند، اما ایران به جهت برخورداری از حکومت متفاوت مبتنی بر تعالیم الهی وضعیتی متفاوت پیدا می کند.
در این میان دست نوشتههای ساموئل هانتیگتون وجهی انزاردهنده پیدا می کند. او با نهیب خطاب به غرب سخن میگوید و اعلام خطر میکند. هانتیگتون تصریح میکند که پارادایم تمدن در آسیا همانند آتشی سریع و پُرزور در حال گسترش است. او در نوشتاری که با طعنه به فوکویاما همراه است، می نویسد:«تاریخ به پایان نرسیده است. جهان واحد نیست.» او همچنین کنفرانسی با نام "نقش آمریکا در دنیای نامطمئن" در سال 1995 میلادی تصریح میکند:«به نظر من نتیجه کنش جهان اسلام با غرب واکنشی است ضد غرب... به نظر من مشکلات ما در برخورد با تجدید حیات اسلام به مراتب بیشتر از مشکلات ما در برخورد با جنبش های کوچک بنیادگراست.»
ب) ناکارآمدی الگوهای رایج جهانی
اگر امروز در دانشگاههای ما اقتصاد سرمایهداری به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته و تدریس میشود، همه جای جهان اما این گونه نیست. اقتصاد رایج کنونی نیز آلترناتیوهایی پیدا کرده که برخی از آن با عنوان اقتصاد ارتدوکس یاد میکنند.
اکنون البته دیگر خبری از اقتصاد کمونیستی نیست. چندی پیش رهبران کمونیست چین اصلاحاتی را مدنظر قرار دادند که از آن می توان عقب نشینی قابل توجه نسبت به اصول پذیرفته شده مائوئیسم را دریافت. مطابق این اصلاحات 800 هزار روستایی چینی اجازه فروش و مبادله زمین هایشان را یافتند و این چیزی نبود جز عدول از مبانی پذیرفته شده اولیه به سمت کاپیتالیسم و رجحان یافتن ساز و کار اقتصاد بازار.
اهمیت این تحول در سیاست های جمهوری خلق چین آن گاه دو چندان میشود که بدانیم مطابق اصولی که "مائو تسه تونگ" به عنوان مبدع آن شناخته می شود، در اندیشه مائوئیسم، این "پرولتاریا" یا "قشر کارگر" نیست که نقش کلیدی "حکومت بی طبقه" را ایفا می کنند، بلکه این دهقانان و کشاورزانند که مورد توجهند. در واقع پرولتاریای کارگری کمونیسم را می توان هم طراز با پرولتاریای دهقانی مائوئیسم قلمداد کرد و این به معنی آن است که این تحول، نه تغییری جزئی و قابل چشم چوشی که به سبب گره خوردن با مبانی اصیل مائویسم درخور توجه و تأمل جدی بود.
از سوی دیگر اقتصاد کاپیتالیستی هم در سالهای اخیر دچار بحرانهای پی در پی شد و این بحرانها ورود دولت به حوزه اقتصاد را در پی داشت. همان زمان رهبر حزب محافظه کار انگلیس رسما اعتراف کرد:«اقدام دولت در وارد كردن چندين ميليارد پوند به بانك هاي اين كشور اقدامي لازم اما دردآور است.»
اگر از کارآمدی مادی الگوهای رایج جهانی بگذریم، باید بپرسیم زیست جهان غربی چقدر سعادت و آسایش را برای انسان غربی به ارمغان آورده است و حاصل آن اصول اقتصادی که مبتنی بر نفی فردی و آزادی حداکثری و نیز رقابت شکل گرفت اکنون چیست؟
پروفسور روژه گارودی در کتاب سرگذشت قرن بیستم می نویسد:«آن روزی که جوانان فرانسه در خیابان ها ریختند و هر چیز را آتش زدند، ما متوجه شدیم با نسلی روبرو هستیم که زندگی مدل غربی قانعشان نکرده است؛ چون در نظام حکومتی، ایمان و معنویت مورد غفلت قرار گرفته.»
روژه گارودی ادامه می دهد:«وقتی زندگی مدل غربی شکست خورد، دیگر انقلابی بودن این نیست که مشکلات اقتصادی این نظام را رفع کنیم، بلکه انقلابی بودن آن است که نظام تازه ای را جانشین مدل غربی بسازیم، مدلی که انسان را از وضع موجودِ حاکم بر جهان غرب نجات دهد... بزرگ ترین درسی که در پایان قرن بیستم می توان فراگرفت آن است که هیچ علمی و هیچ سیاستی قادر نیست ما را از چنگال نابودی رهایی بخشد مگر آن که دست به دامان بُعد الهی و متعالی انسان شویم تا اندیشه های ما با حقیقت وجودی خدای متعال سازگار شود.»
ج) جایگاه قدسی انقلاب اسلامی
اگر فوکویاما در کتاب "پایان تاریخ" خود تصریح می کرد که انسان از خدامحوری به خودمحوری رسید و در پایان تاریخ ایدئولوژی لیبرالیسم موفق شده است نگاه خدامحوری را از زندگی بشر حذف کند، اگر زندگی انسان عصر مدرن و فرامدرن مبتنی بر عقل خودبنیاد بشری کلید خورد و انسان محور هستی قرار گرفت تا به جای چیستی از چگونگی سوال کند، انقلاب اسلامی رجعتی دوباره را رقم زد به تعالیم الهی و وحیانی و انسان گسیخته از ماوراءالطبیعه را به منزل نخست بازگرداند. این جنس زیستن پرسشهای خود را دارد و الگوهای خود را میطلبد. در سایه تبیین این الگوهاست که حرکت به سمت رستگاری بشری ممکن است.
*الزامات تئوریک الگو ارائه کردن و الگو شدن
توجه به تفاوت انسانِ انقلاب اسلامی و انسانِ غربی و نیز توجه به ضرورت ملازم بودن عدالت و پیشرفت از بدیهیترین الزامات تئوریک ارائه الگو و الگو شدن است.
الف) تاثیر تفاوت مبانی معرفتی در ارائه الگو
رهبر انقلاب در اردیبهشت ماه 1388 ضمن تاکید بر اینکه "مبانى معرفتى در نوع پيشرفت مطلوب يا نامطلوب تأثير دارد"، فرمودند:«هر جامعه و هر ملتى، مبانى معرفتى، مبانى فلسفى و مبانى اخلاقىاى دارد كه آن مبانى تعيين كننده است و به ما ميگويد چه نوع پيشرفتى مطلوب است، چه نوع پيشرفتى نامطلوب است. آن كسى كه ناشيانه و نابخردانه، يك روزى شعار داد و فرياد كشيد كه بايد برويم سرتاپا فرنگى بشويم و اروپائى بشويم، او توجه نكرد كه اروپا يك سابقه و فرهنگ و مبانى معرفتىاى دارد كه پيشرفت اروپا، بر اساس آن مبانى معرفتى است؛ ممكن است آن مبانى بعضا مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه كنيم و غلط بدانيم. ما مبانى معرفتى و اخلاقى خودمان را داريم. اروپا در دوران قرون وسطى، سابقه تاريخى مبارزات كليسا با دانش را دارد؛ انگيزههاى عكسالعملى و واكنشى رنسانس علمى اروپا در مقابل آن گذشته را نبايد از نظر دور داشت. تأثير مبانى معرفتى و مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى بر نوع پيشرفتى كه او ميخواهد انتخاب كند، يك تأثير فوق العاده است. مبانى معرفتى ما به ما ميگويد اين پيشرفت مشروع است يا نامشروع؛ مطلوب است يا نامطلوب؛ عادلانه است يا غيرعادلانه.»
ب) ملازم بودن عدالت و پیشرفت
از جمله مسائلی که رهبر انقلاب از همان آغاز نامگذاری دهه عدالت و پیشرفت مورد توجه قرار دادند، ملازم بودن عدالت و پیشرفت بوده و هست.
ایشان در اردیبهشت ماه 88 تصریح کردند:«ما گفتيم پيشرفت و عدالت؛ اين خيلى معنادار است. فرض بفرمائيد يكى از شاخصهاى مهم، افزايش درآمد ناخالص ملى در كشورهاست. فلان كشور درآمد ناخالص ملىاش، مثلاً چندين هزار ميليارد است، فلان كشور يك دهم اوست؛ پس آن كشور اولى پيشرفته است! اين منطق، منطق درستى نيست. افزايش درآمد ناخالص ملى - يعنى درآمد عمومى يك كشور - به تنهائى نميتواند نشانهى پيشرفت باشد؛ بايد ديد اين درآمد چگونه تقسيم ميشود. اگر درآمد ملى بسيار بالاست، اما توى همين كشور آدمهائى شب توى خيابان ميخوابند و با گرماى چهل و دو درجهى هوا عدهى زياديشان ميميرند، اين پيشرفت نيست. شما ببينيد توى خبرها: در فلان شهر معروف بزرگ غربى - مثلاً در آمريكا يا جاى ديگر - حرارت هوا به چهل و دو درجه رسيد و فلان تعداد آدم مردند! چرا با چهل و دو درجه حرارت بميرند؟ اين معنايش اين است كه اينها سرپناه و جا ندارند. اگر در جامعهاى، انسانهائى وجود دارند كه بى سرپناه زندگى ميكنند يا بايد چهارده ساعت در روز كار كنند تا نان بخور و نمير پيدا كنند، درآمد ناخالص ملى ده برابر اينى هم كه امروز هست باشد، اين پيشرفت نيست. در منطق اسلامى اين پيشرفت نيست. بنابراين پسوند عدالت اينقدر اهميت دارد.»
رهبر انقلاب همچنین ادامه دادند:«البته دربارهى پسوند عدالت حرفهاى بيشترى هست. اساس نگاه اسلامى به پيشرفت، بر پايهى اين نگاه به انسان است: اسلام انسان را يك موجود دوساحتى ميداند؛ داراى دنيا و آخرت؛ اين پايهى همهى مطالبى است كه در باب پيشرفت بايد در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده اين است؛ فارقِ عمده اين است. اگر يك تمدنى، يك فرهنگى و يك آئينى، انسان را تك ساحتى دانست و خوشبختى انسان را فقط در زندگى مادىِ دنيائى به حساب آورد، طبعاً پيشرفت در منطق او، با پيشرفت در منطق اسلام - كه انسان را دو ساحتى ميداند - بكلى متفاوت خواهد بود. كشور ما و جامعهى اسلامى آن وقتى پيشرفته است كه نه فقط دنياى مردم را آباد كند، بلكه آخرت مردم را هم آباد كند. پيغمبران اين را ميخواهند: دنيا و آخرت. نه دنياى انسان بايد مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگيرى از آخرت، نه آخرت بايد مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگيرى از دنيا. اين بسيار نكتهى مهمى است. اساس، اين است. آن پيشرفتى كه در جامعهى اسلامى مورد نظر است، اينچنين پيشرفتى است.»
*الزامات عملی الگو ارائه کردن و الگو شدن
الف) تبدیل شدن به گفتمان ملی
اینکه نام دهه میبایست به گفتمانی ملی تبدیل شود از تاکیدات جدی مقام معظم رهبری بوده است. ایشان در خرداد ماه 1388 تصریح کردند:«اعلام كردهايم كه اين دهه، دههى پيشرفت و عدالت باشد. البته با گفتن و با اعلام كردن، نه پيشرفت حاصل ميشود و نه عدالت؛ اما با تبيين كردن، تكرار كردن و همتها و عزمها را راسخ كردن، هم پيشرفت حاصل ميشود و هم عدالت. ما ميخواهيم مسئلهى پيشرفت و عدالت، در دههى چهارم به يك گفتمان ملى تبديل بشود. همه بايد آن را بخواهيم؛ تا نخواهيم، طراحى و برنامهريزى و عمليات تحقق پيدا نخواهد كرد و به هدف هم نخواهيم رسيد؛ بايد تبيين بشود.»
ب) درک اهمیت و مبارزه تلقی کردن جهاد اقتصادی
در نگاه مقام معظه رهبری جهاد اقتصادی در امتداد همان جهاد نظامی در دفاع مقدس است و این هر دو را میبایست به منزله رویارویایی با دشمن دانست. ایشان فرمودند:«اگر يك روز مردم اين منطقه و مردم بخشهاى مختلف كشور در مقابل زورگوئى و پرروئى و زيادهطلبى دولتهاى غارتگر و متجاوز، آنجور بايد مىايستادند، امروز در مقابل آن قدرتها شكل ايستادگى پيچيدهتر است، حساستر است، متنوعتر است؛ احتياج دارد به يك مجاهدت پيچيده و عميق. رهبر انقلاب همچنین جهاد اقتصادی را مبارزه اقتصادی معنا کردند تا اهمیت استفاده از واژه "جهاد" بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته باشد.
رهبر انقلاب برای آنکه برخی تلاش اقتصادی را دست کم نگیرند، فرمودند:«يك انحراف ديگر هم اين است كه انسان در زندگى شخصى خود، مواهب حيات و نيازهاى مادى را دست كم بگيرد و مورد بىاعتنائى قرار بدهد؛ اين هم در اسلام گفته نشده، خواسته نشده؛ بلكه عكسش خواسته شده: "ليس منا من ترك اخرته لدنياه و لا من ترك دنياه لاخرته". اگر آخرت را به خاطر دنيا ترك كرديد در اين امتحان مردوديد؛ اگر دنيا را هم به خاطر آخرت ترك كرديد در اين امتحان مردويد. اين خيلى مهم است. اميرالمؤمنين به كسى برخورد كرد كه زن و زندگى و خانه و همه چيز را كنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود؛ فرمود: "يا عدى نفسه"، اى دشمن كوچك خويشتن! با خودت دارى دشمنى ميكنى؛ خدا اين را از تو نخواسته. "قل من حرم زينة الله التى أخرج لعباده و الطيبات من الرزق." اين هم اين مطلب است. بنابراين تعادل دنيا و آخرت و نگاه به دنيا و آخرت - هم در برنامهريزى، هم در عمل شخصى و هم در ادارهى كشور - لازم است. اين هم يك شاخص عمدهى پيشرفت است.»
ج) لزوم تئوریپردازی و تبیین نقشه راه
چنانکه گفته شد این را باید در نظر بگیریم که در رسیدن به الگو نیازمند تعریف بومی خود هستیم. جهاد و جنگ بدون داشتن نقشه منطقه جنگی و جهاد اقتصادی بدون داشتن نقشه راه ممکن نیست. این اساتید اقتصاد و صاحبنظرانند که اکنون میبایست در راستای تکمیل الگویی مبتنی بر باورهای اسلامی تلاش کنند.
رهبر انقلاب در خرداد ماه 88 تصریح کردند:«بايد دقت كرد، بايد تعقيب كرد، بايد تحقيق كرد. صاحبان فكر در دانشگاهها بنشينند و روى اين مسائل مطالعه كنند؛ تبيين علمى بشود؛ مدلسازى علمى بشود تا بتوانيم اين را به برنامه تبديل كنيم و بيندازيم در ميدان اجرا تا در پايان ده سال، ملت احساس كنند كه پيشرفت حقيقى پيدا كردند.»
این یک واقعیت است که مثلا در حوزه بانکداری اسلامی الگوی کنونی ما الگوی کاملی نیست. معضل مطالبات معوقه و سود دیرکرد همچنان مسئله نظام بانکی ماست. توجه دولت دهم در سال جاری به عنوان گام بعدی اجرای طرح تحول اقتصادی به بانکداری نیز معطوف خواهد شد. برای جهاد اقتصادی این نخبگانند که میبایست خلأها را بسنجند و در زمینههای این چنینی راهکار ارائه کنند.
د) فرهنگسازی و اطلاع رسانی به مردم
هم در زمینه فرهنگسازی و هم در زمینه اطلاع رسانی به مردم برای نقشآفرینی در حوزه اقتصاد نیازمند برنامهریزی و توجه مسئولین هستیم. در مواردی چون اصلاح الگوی مصرف یا حتی تبیین ضرورت سهمیهبندی بنزین یا اجرا کردن قانون هدفمند کردنی یارانهها در میان گذاشتن مسائل با مردم و تلاش برای فرهنگسازی راهگشا بود.
رهبر انقلاب در آغاز سال جاری خود نکاتی اقتصادی درخصوص جایگاه کشور را بیان کردند و توضیح دادند که این ها را مردم باید بدانند و مسئولان باید اینها را به مردم بگویند. ایشان تصریح کردند:«مردم بايد اينها را بدانند. من به مسئولان كشور توصيه ميكنم كه در زمينهى اهميت ارتقاء سهم بهرهورى در رشد اقتصادى كشور با مردم حرف بزنند؛ بگويند ارتقاء سهم بهرهورى در رشد اقتصادى كشور و همچنين كاهش فاصله درآمدى دهكهاى بالا و پائين جامعه - اين شكاف درآمدها، شكاف اقتصادى بين بخشهاى مختلف جامعه - چقدر اهميت دارد. اين فاصلهها و شكافها مطلوب ما نيست؛ اسلام اين را نمىپسندد. تا حدى كه در برنامهى پنجم تعيين شده است، بايد تلاش كنند اين كارها انجام بگيرد.»
اطلاعرسانی به مردم برای نقشآفرینی مطلب در اقتصاد نیز اهمیت دارد. رهبر انقلاب در این خصوص فرمودند:«مشاركت مستقيم مردم در امر اقتصاد، لازم است. اين نيازمند توانمند شدن است، نيازمند اطلاعات لازم است؛ كه اينها را بايد مسئولين در اختيار مردم بگذارند و اميدواريم انشاءاللَّه اين روند روزبهروز توسعه پيدا كند. البته رسانهها نقش دارند، راديو و تلويزيون نقش دارند، ميتوانند مردم را آگاه كنند؛ دولت هم بايد فعال برخورد كند و بتوانند انشاءاللَّه مسئلهى اقتصادى را پيش ببرند.» |
پنج شنبه 22 اردیبهشت 1390 توسط رضا کرمی | نظرات (0) |