در میان مکاتب اقتصادی متعارف دنیا، اقتصاد اسلامی به اندازه اقتصاد لیبرالی یا سوسیالیستی شناخته شده نیست و به نظر میرسد تا حد زیادی مهجور مانده است. در میان کتب شناخته شده اقتصاد اسلامی نیز بیش از همه کتاب «اقتصادنا» تالیف محمدباقر صدر خودنمایی میکند. با چنین پشتوانهیی آیا میتوان درباره اقتصاد اسلامی صحبت کرد؟از زمان انتشار کتاب «اقتصادنا» حدود 50 سال میگذرد و طی این مدت صدها اثر در قالب کتاب، مجله علمی و پایاننامه به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی نگاشته شده است. «اقتصادنا» مبدا ورود به بحث اقتصاد اسلامی است. خود بنده حداقل 2 قفسه از کتابخانه شخصیام به تالیفات مربوط به این حوزه اختصاص دارد. این نشان از یک کار جدی و قوی در حوزه اقتصاد اسلامی دارد و حتی اقتصاد اسلامی در برخی از حوزهها آنچنان قدرتی به هم زده که امروز به عینه شاهدیم که جهان سرمایهداری را تحت تاثیر قرار داده است. من سوال خود را به گونهیی دیگر مطرح میکنم. کتاب «اقتصادنا» که به عقیده شما مبدا ورود به بحث اقتصاد اسلامی است، نوع جدیدی از الگوی اقتصادی را معرفی میکند که به گونه خاصی در میانه 2 مکتب اقتصادی سوسیالیسم و لیبرالیسم است. این تعریف شهید محمدباقر صدر را که اقتصاد اسلامی بر مبنای اندیشه «نه سوسیالیسم و نه سرمایهداری» شکل گرفته تا چه حد واقعبینانه میدانید؟اینکه تعبیر شهید محمدباقر صدر از اقتصاد اسلامی بر مبنای مکتبی بر پایه نه سوسیالیسم و نه سرمایهداری از کفایت لازم برخوردار است یا خیر، پاسخ من به این سوال این است که تعریف ایشان از اقتصاد اسلامی این نیست. شهید صدر معتقد است اقتصاد اسلامی یک «اقتصاد سوم» از جنبه مثبت است. اقتصادی که پیش از شکلگیری اقتصاد سرمایهداری بوده و تجربه تاریخی عملی کردن آن وجود دارد. در عصر پیامبر اسلام اقتصاد اسلامی عملیاتی شده و آثار و پیامدهای آن دیده شده است. حتی در عصر خلفا نیز کم و بیش اقتصاد اسلامی اجرایی شده است. آثار و نتایج شیرین اقتصاد اسلامی بود که شکوفایی بسیاری در تاریخ اسلام به وجود آورد که از آن به تمدن مشرقزمین یاد میشود. بد نیست به تاریخ تمدن نوشته ویل دورانت مراجعه کنید تا دیدگاههای مختلف درباره تمدن اسلامی را ببینید و متوجه شوید که وجه اقتصادی آن تمدن بسیار برجسته و پررنگ بوده است. پس شما به اقتصاد اسلامی به عنوان یک «مکتب» نگاه میکنید تا یک علم اقتصادی؟قطعا به اقتصاد اسلامی به عنوان یک مکتب قایل هستم. اصولا کلمه علم اقتصاد از علوم نوپدید است. اسلام دانشی به عنوان «علم الاقتصاد» ارایه نکرده بود. آنچه که ارایه شده مکتبی است که به جامعه شکل میدهد و آن جامعه شکل گرفته بر اساس این مکتب موضوع مورد مطالعه اقتصاددان قرار میگیرد. کار اقتصاددان «دانش پسینی» است نه «دانش پیشینی». اقتصاددان نمیگوید که در تولید، توزیع و مصرف چه باید کرد. بلکه میگوید آنچه که در تولید و مصرف انجام میگیرد چگونه میتواند «فرمولبندی» شود و چه رابطه و مناسباتی بین آنها برقرار است. در اقتصاد سرمایهداری آنچه که تحقق یافته مکتب اقتصادی بوده که توسط آدام اسمیت مطرح شده و این مکتب مبدا رفتارهای اقتصادی شده و این رفتارها موضوع علم اقتصاد است. علما و دانشمندان بعدی اقتصاد هم آنچه که درواقع اقتصاد سرمایهداری رخ داده را موضوع مورد مطالعه خود قرار دادهاند و قوانین آن را استخراج کردهاند. پس سخن از علم اقتصاد اسلامی هنگامی موضوعیت دارد که مکتب اقتصادی در جامعهیی رخ دهد و آنگاه با دیدن اتفاقاتی که پس از اجرای این فرمولها رخ میدهد، موضوع مورد مطالعه اقتصاددان مشخص میشود. به هر حال اقتصاد اسلامی ماهیت تعریف شدهیی از همان ابتدا برای خود ایجاد کرده که همان «اسلام» است. این ماهیت به صورت حداقلی تعریف شده یا جامع و کامل است و تمام ابعاد اسلام را در بر میگیرد؟مقصود از اسلام در کلمه اقتصاد اسلامی یک مکتب جامع و کامل است که مشتمل بر مبانی اعتقادی، فلسفی و کلامی حاوی «شریعت» به عنوان دستورات و اوامر و اخلاقیات است. به عبارت دیگر 3 حوزه کاری در اینجا تعریف میشود: اول حوزه فلسفه و کلام اسلامی، دوم حوزه شریعت یعنی اوامر و نواهی شرع و سوم اخلاقیات.اگر اجازه دهید از همین مورد آخر شروع کنیم. یک جامعه به هر حال قادر نیست مبانی اخلاقی را به عنوان یکی از ارکان اجرای مکتب اقتصاد اسلامی بطور کامل رعایت کند. چگونه میتوان یک جامعه اخلاقمدار به صورت کامل ایجاد کرد تا در مرحله بعد فرمولهای اقتصاد اسلامی در آن پیاده شود؟اگر منظور شما از اجرای اقتصاد اسلامی در یک جامعه اسلامی اتکای صرف به اخلاق باشد، باید بگویم جامعهیی که بخواهد صرفا روی اخلاق تکیه کند تحقق خارجی و اجتماعی پیدا نخواهد کرد. اما اگر اخلاق را جزیی از مجموعه اجزای یک مکتب در نظر بگیریم، مسلما جامعهیی که مبتنی بر اعتقادات و فلسفه است و در ذهن مردم این اعتقادات و فلسفه رسوخ پیدا کرده و در رفتار آنها بروز پیدا کرده و اوامر و نواهی مربوط به مردم هم در شریعت و هم در دستورات آن جامعه قید شده، آن اوامر و نواهی به شکل حقوقی و صرف دیده میشود و گاهی تلطیف میشود. اخلاق این اوامر را تلطیف میکند. بطور مسلم شکلگیری جامعهیی مبتنی بر این سه، واقعبینی است.اما این موضوع که بطور مشخص تجربه عینی و در دسترسی از اجرای اقتصاد اسلامی وجود ندارد، به این گمان دامن میزند که برای اجرای تعاریف اقتصاد اسلامی نیاز به یک جامعه آرمانی هست.اقتصاد اسلامی یک دوره تجربه شده، در صدر اسلام. اقتصاد اسلامی یک مساله آرمانی نیست بلکه عینی و واقعی و تاریخی است. آرمانی یعنی اینکه دور از دسترس است. یعنی آرمان شهری لازم است که در تخیلات ما نمیگنجد. من میگویم چون تحقق تاریخی یافته دور از دسترس بودن معنا ندارد. اما اینکه در این 14 قرن اقتصاد اسلامی رو به افول گذاشت و جامعه ما بدون اقتصاد اسلامی باقی ماند، ناشی از انفکاک همان 3 مجموعهیی است که پیش از این گفتم؛ اعتقادات اسلامی، شریعت اسلامی و اخلاق اسلامی. اگر مدیریت حکومت اسلامی باشد پشتوانه این سه قرار میگیرد. برای اجرایی شدن و عملیاتی شدن در صدر اسلام این مدیریت وجود داشت. بعدا این مدیریت دین از حکومت جدا شد. دین برای علما شد و حکومت برای سیاستمداران. اندیشههای وارداتی در 14 قرن اخیر هجمه عظیم بعدی را پدید آورد و جوامع اسلامی را از مبانی اخلاقی خود دور کرد. اما اکنون ما هستیم و وجود حکومت اسلامی در ایران. در حکومت کنونی اسلامی این سه با یکدیگر همراه شده و کمکم نمود و ظهور پیدا میکند. در چنین بستری هم اعتقادات شکل گرفته، هم شریعت رشد کرده و هم اخلاقیات اسلامی تعقیب میشود. این سه پدیده اگر با مدیریت کنونی عجین شود چرا باید اقتصاد اسلامی را آرمانی قلمداد کرد؟ بخشی از اقتصاد اسلامی به عنوان یک واقعیت عینی و اجتماعی نه تنها در عرصه برخی از کشورهای اسلامی بلکه در عرصه کشورهای غربی رشد کرده است. بحرانی که در سال 2008 میلادی غرب را فراگرفت و آسیب بزرگی از لحاظ اقتصادی به آنها وارد کرد اما کشورهایی که مبنای بانکداری اسلامی را پذیرفته و اجرا کرده بودند، از این بحران آسیب ندیدند و دچار بحران نشدند. غربیها متوجه شدند که مبانی اقتصاد اسلامی از آسیبپذیری جلوگیری میکند. هماکنون بزرگترین بانکهای امریکایی و اروپایی پنجره بانکداری اسلامی باز کردهاند و پول مسلمانان را مطابق با شریعت اسلامی به گردش درآوردهاند و نتیجه اینکه بانکداری اسلامی را به عنوان یک الگو پذیرفتهاند. این آرمان شهر نیست.اما به هرحال درباره اقتصاد اسلامی ابهامهای بسیاری وجود دارد. از جمله در بحث مالکیت که از دیرباز محل اصلی مناقشه اقتصاددانها بوده است.بحث مالکیت در اقتصاد اسلامی بسیار مفصل است و خود من در این مورد یک کتاب دارم. ابهامهایی هم که در این مورد وجود دارد نیز ناشی از جهل است. الناس اعداهو ما جهلوا. مردم آنچه را که نمیدانند نسبت به آن دشمنی هم دارند و موضع میگیرند. وقتی جهل تبدیل به علم شود دشمنی هم برطرف میشود. ابهامها ناشی از این است که به دنبال منابع اقتصاد اسلامی نمیروند تا آنها را برطرف کنند. دور ایستادهاند و برای خودشان ابهام دارند. مالکیت در اندیشه لیبرالی صرفا مالکیت خصوصی است و در اندیشه سوسیالیستی صرفا مالکیت اشتراکی و اجتماعی است، اما در اندیشه اسلامی 3 نوع مالکیت در کنار هم به رسمیت شناخته میشود: مالکیت عمومی مسلمانان، مالکیت خصوصی، مالکیت دولتی. شهید صدر در کتاب خود به صراحت از این سه نوع مالکیت دفاع کرده است. مالکیت دولتی همان «انفال» است. یعنی منابع طبیعی که بشر در درست کردن آن کاری نکرده و دستی بر خلقت آن نداشته است. زمینهای موات، آبادیهای طبیعی، جنگلها و مراتع، آبها و دریاچهها و خانههای بزرگ، ساحل دریاها و جزایر نوپدید که این مجموعه عظیم در اختیار دولت است.اما دیدگاه لیبرالی به اقتصاد نیز حق بهرهبرداری از منابع طبیعی برای بخش خصوصی را محترم میشناسد. این موضوع دیدگاه اقتصاد اسلامی را به این مکتب اقتصادی نزدیک نمیسازد؟خیر، لیبرالیسم مالکیت دولتی را برای منابع انفال نمیپذیرد. کارکرد دیدگاه لیبرالی این است که یک نفر بتواند مالک چاههای نفت باشد. در اقتصاد اسلامی چنین چیزی جزو انفال است. در اختیار دولت است و دولت بر اساس مصالح و منافع جامعه نسبت به بهرهبرداری از این منابع تصمیم میگیرد. در یک شرایطی میگوید در اختیار دولت و در شرایطی دیگر عموم مردم را به استفاده از پایین دستیهای این منابع فرا میخواند یا در تقسیم و توزیع به گونهیی عمل میکند که نفع عمومی داشته باشد، نه اینکه عدهیی به «بزرگ سرمایهداران» تبدیل شوند.پس این مالکیت دولتی با چه هدفی انجام میشود؟این مالکیت دولتی برای تدبیری است که چگونگی تقسیم و توزیع و بهرهبرداری از منابعی را معین میکند که افراد در ایجاد آن منابع، نقشی نداشتهاند. اما نوع دوم مالکیت، «مالکیت عمومی مسلمانان» مربوط به منابعی است که حاصل کار جمعی مسلمانان است که در فتوحات به دست آمده است. ملک عمومی مسلمانان است که بهرهبردار خصوصی تحت نظارت دولت اسلامی دارد و منافعش به دست دولت اسلامی میرسد و میان آحاد و افراد جامعه توزیع میشود.اینجا هم نوع دیگری از ابهامها ایجاد میشود چراکه این نوع از مالکیت نیز بشدت به دیدگاه سوسیالیستی نزدیک است. .. .دقت کنید دولت در این نوع مالکیت، مالک نیست. برای خودش نمیتواند هزینه کند بلکه «نظارت» میکند. تصدیگری با دولت نیست و دقت کنید این مهم است که تصدیگری با بخش خصوصی است. بخش خصوصی فعال میشود و استفاده میکند اما حق و سهم عمومی را به دولت پرداخت میکند و دولت هم صندوق جداگانهیی برای استفاده از این منابع تعریف میکند. آنچه که امیرالمومنین علی(ع) فرمود «توزیع بالسویه» مقصود همین منابع است. سهم بخش خصوصی است که حاصل کار خصوصی است. تلاش فرد برای کسب درآمد، کار و تولید و مبادله که متعلق به خود اوست. این را اسلام کاملا به رسمیت شناخته است و همین تلاش فرد، دامنهاش با ورود به عرصه انفال یا عرصه مالکیت عمومی گستردهتر میشود چراکه تصدیگریها در این عرصه باید خصوصی باشد بنابراین ترکیبی به وجود میآید که هم رشد به وجود میآید و هم انگیزههای فردی تجلی پیدا میکند و مدیریت بخش خصوصی کارآمد و فعال میشود و مهمتر اینکه موجب حفظ عدالت است. اینطور نیست که منابعی یله و رها باشد و این منابع را هرکسی که قدرت داشت، سهم بیشتری به خود اختصاص دهد. این تفاوت اصولی با دیدگاههای لیبرالی نسبت به منابع ثروت دارد.شما معتقدید که یک مکتب اقتصادی میتواند بر مبنای ایدئولوژی خاصی بنا شود و موفق عمل کند؟اصولا هیچ اقتصادی بدون مبنای ایدئولوژیک وجود ندارد. اقتصاد لیبرالی بر مبنای «اومانیسم» شکل گرفته که حرف اصلی آن فردگرایی است.منظور من یک ایدئولوژی دینی بود...خیر. سوال شما این نبود. شما پرسیدید که آیا یک مکتب اقتصادی بر اساس ایدئولوژی میتواند موفق عمل کند یا خیر. من هم پاسخ دادم که هیچ مکتبی بدون ایدئولوژی رشد نمیکند. اینها را لطفا در مصاحبه بیاورید اما درباره ایدئولوژی دینی برای یک مکتب اقتصادی باید بگویم در یک جامعه دینی که مردم آن اعتقاد به دین دارند، اگر اقتصاد از مبانی دینی آنها جدا شود بزرگترین خسارت به آن جامعه وارد میشود. چون آنچه که در مبانی اقتصادی آن جامعه بروز مییابد از باورهای مردم آن جامعه متفاوت است و مردم با آن سازگار نمیشوند. یکی از عوامل شکست اقتصاد لیبرالی در ایران همین است. مردم با اقتصادی تعامل میکنند که با باورهای آنها سازگاری داشته باشد.منبع: ملت ما |
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 توسط رضا کرمی | نظرات (0) |