شیوه سخن عارفان
راز این که سخنان بزرگانی هم چون حافظ معماوار و رازآلود و کنایهآمیز و پر استعاره مینماید آن است که ایشان نمیخواهند حقایق را بر کسانی روشن کنند که تنها طالب متاع و معاش دنیوی و رونق بخشیدن به بازار و دکان خود میباشند. از این رو میبینید که چگونه غامض و پیچ در پیچ سخن میگویند. ...کتاب سحر
شیوه سخن عارفان
راز این که سخنان بزرگانی هم چون حافظ معماوار و رازآلود و کنایهآمیز و پر استعاره مینماید آن است که ایشان نمیخواهند حقایق را بر کسانی روشن کنند که تنها طالب متاع و معاش دنیوی و رونق بخشیدن به بازار و دکان خود میباشند. از این رو میبینید که چگونه غامض و پیچ در پیچ سخن میگویند. البته از یاد هم نبریم که به تعبیر امام راحل (ره) حافظ زبانی ویژه خود دارد. و زبان ویژه او تمثیل و بلکه تمثل دادن حقایق والای معنوی است. از این رو، او وقتی که میخواهد از سرور و ابتهاج و عیش عاشقان حق سخن بگوید از کف، دف، نی، تار، چنگ و کمانچه یاد میکند و در حقیقت میخواهد تصویری از همان عیش به دست داده باشد. او وقتی که میبیند معشوقان مجازی با ابروان و عشوههای خود چه دلها را صید و در قید و اسیر و عاشق خویش میسازند به ناگزیر در باب معشوق حق و حقیقی نیز همین گونه واژگان را به کار میبندد و بدین وسیله تصویر میکند که معشوق او نیز با نگاه و التفات خود همان میکند که ابروان محرابی، با دل. بنابراین، کار حافظ تنزل دادن است و شیوه و شگرد او آن است که سوز و درد و یا نشاط و سرور معنوی خود را به گونهای بیان دارد که دیگران نیز دریابند، باشد که از این راه نیز درد اشتیاق در دلها پدید آورد و کسانی را نیز صید و شکار نموده و به آن عالم بیبدیل گره بزند. پس، حافظ ناگزیر است که اینگونه تکلم کند: درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار دلبری بر گزیده ام که مپرس آنچنان در هوای خاک درش می رود آب دیده ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده ام که مپرس سوی من لب چه می گزی که مگوی لب لعلی گزیده ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنج هایی کشیده ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده ام که مپرس بنابراین، این گونه سخن گفتن، زبان وادی عشق است. و در آن وادی از شکم و مسائل مربوط به آن سخن نمیگویند هم چنان که در میان دعوا حلوا تقسیم نمیکنند. و به همین دلیل است که امام (ره) در سن 87 سالگی میگوید: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم استاد محی الدین حائری شیرازی/گردآورنده: محمدرضا رنجبر کتاب سحر