ابوالفضل
از آن شب پرستاره سالها ميگذرد. شبي كه با هم پيمان بستند كه خودشان را وقف خوشبختي همديگر كنند. آن شب دربارهي همه چيز صحبت كردند. حتي راجعبه اسم پسري كه به دنيا خواهند آورد. آنقدر حرفهايشان گل انداخت تا سپيده دميد.
نماز صبح را خواندند و خوابيدند. از آن شب 10 سال گذشت و هرگز پسري به دنيا نيامد. مداوا كردند فايده نداشت؛ نذر كردند، اگر به دنيا آمد نامش را ابوالفضل بگذارند. ابوالفضل به دنيا آمد. 20 ساله شد. رشيد، زيبا، خوشخلق، از تنهايي درآمدند. ولي شكسته شده بودند. پنجاه سالشان بود.
ابوالفضل به جبهه رفت و باز هم تنها شدند. وقتي كه شهيد شد، ديگر قدعلم نكردند. الآن 60 ساله هستند. 10 سال است با عكس ابوالفضل حرف ميزنند تا كمي از بيقراري دلشان كاسته شود.
از آن شب پرستاره سالها ميگذرد. شبي كه با هم پيمان بستند كه خودشان را وقف خوشبختي همديگر كنند. آن شب دربارهي همه چيز صحبت كردند. حتي راجعبه اسم پسري كه به دنيا خواهند آورد. آنقدر حرفهايشان گل انداخت تا سپيده دميد.
نماز صبح را خواندند و خوابيدند. از آن شب 10 سال گذشت و هرگز پسري به دنيا نيامد. مداوا كردند فايده نداشت؛ نذر كردند، اگر به دنيا آمد نامش را ابوالفضل بگذارند. ابوالفضل به دنيا آمد. 20 ساله شد. رشيد، زيبا، خوشخلق، از تنهايي درآمدند. ولي شكسته شده بودند. پنجاه سالشان بود.
ابوالفضل به جبهه رفت و باز هم تنها شدند. وقتي كه شهيد شد، ديگر قدعلم نكردند. الآن 60 ساله هستند. 10 سال است با عكس ابوالفضل حرف ميزنند تا كمي از بيقراري دلشان كاسته شود.
منبع: كتاب تركش وانار