غلامحسين از كوچكي به هيأت عزاداري امام حسين (ع) ميرفت و كمكم در هر جمعي كه در رابطه با ائمهي اطهار (ع) تشكيل ميشد، شركت ميكرد.
-از روز سوم جنگ رفت جبهه؛ هر وقت به خانه ميآمد، ما فقط يك ربع تا نيم ساعت او را ميديديم. نيمه شب ميآمد، يك ربع مينشست كنار ما و ميگفت: « كار دارم بايد بروم. » بعضي وقتها همان موقع ميرفت يا ميخوابيد صبح ميرفت.
-علاقهي عجيبي به حضرت مهدي (عج) داشت؛ هميشه نامه كه مينوشت، بعد از نام خدا نام حضرت مهدي (عج) را ميآورد. مدام باوضو بود؛ ديگر اين كه عجيب توكّل بر خدا داشت.
-اولين عكسش را براي رفتن به زيارت كربلا در 2 سالگي گرفتم. از همان روز ميدانستم كه او بچهي مؤمني ميشود. اسمش را غلامحسين گذاشتم كه به خاطر اين كه غلام حسين (ع) است، خدا حفظش كند. بعدها شنيدم برادرها در جبهه، پشت سرش نماز ميخوانند. از خدا خواستم توفيق دهد يك بار با او نماز بخوانم كه بالاخره يك شب موقع نماز مغرب عاجزانه از او خواستم كه اجازه بدهد، من به او اقتدا كنم و با او نماز جماعت بخوانم كه اجازه داد و اينگونه به او اقتدا كردم.
-هميشه ميگفت: « مادر، دعا كن من شهيد بشوم» ميگفتم: دعا ميكنم كه پيروز شويد؛ چون امام اين دعا را ميكند ... -وقتي خبر شهادتش را شنيدم، احساس كردم كه يك گشايش، يك آرامشي در سينهام پيدا شد؛ گرچه از دست دادن عزيزي چون او خيلي سخت است.
-از روز سوم جنگ رفت جبهه؛ هر وقت به خانه ميآمد، ما فقط يك ربع تا نيم ساعت او را ميديديم. نيمه شب ميآمد، يك ربع مينشست كنار ما و ميگفت: « كار دارم بايد بروم. » بعضي وقتها همان موقع ميرفت يا ميخوابيد صبح ميرفت.
-علاقهي عجيبي به حضرت مهدي (عج) داشت؛ هميشه نامه كه مينوشت، بعد از نام خدا نام حضرت مهدي (عج) را ميآورد. مدام باوضو بود؛ ديگر اين كه عجيب توكّل بر خدا داشت.
-اولين عكسش را براي رفتن به زيارت كربلا در 2 سالگي گرفتم. از همان روز ميدانستم كه او بچهي مؤمني ميشود. اسمش را غلامحسين گذاشتم كه به خاطر اين كه غلام حسين (ع) است، خدا حفظش كند. بعدها شنيدم برادرها در جبهه، پشت سرش نماز ميخوانند. از خدا خواستم توفيق دهد يك بار با او نماز بخوانم كه بالاخره يك شب موقع نماز مغرب عاجزانه از او خواستم كه اجازه بدهد، من به او اقتدا كنم و با او نماز جماعت بخوانم كه اجازه داد و اينگونه به او اقتدا كردم.
-هميشه ميگفت: « مادر، دعا كن من شهيد بشوم» ميگفتم: دعا ميكنم كه پيروز شويد؛ چون امام اين دعا را ميكند ... -وقتي خبر شهادتش را شنيدم، احساس كردم كه يك گشايش، يك آرامشي در سينهام پيدا شد؛ گرچه از دست دادن عزيزي چون او خيلي سخت است.
منبع:پايگاه اطلاع رساني ساجد