یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 
من سبا بابايي اهل ژاپن هستم، در زادگاهم با يك مسلمان ايراني ازدواج كردم و پس از مهاجرت به ايران به دين نبي اكرم (ص) ايمان آوردم. خداوند به من دو دختر و دو پسر هديه داد ولي در زمان جنگ تحميلي يكي از پسرانم در راه رضاي الهي كشته شد و خون سرخش را تقديم انقلاب واسلام نمود.
محمد، فرزند شهيدم در زمان جنگ دانش‌آموز دبيرستان بود. همسرم اعتقاد داشت براي اينكه فرزندانمان را خوب تربيت كنيم نبايد آن‌ها را از خدا جدا كنيم. خودشان بايد خدا را پيدا كنند و به دستوراتش عمل كنند ما نبايد به آن‌ها چيزي تحميل كنيم. به همين علت دوست داشتم خانه‌مان نزديك مسجد باشد. محمد نيز خيلي با مسجد انس گرفت.
محمدم در عمليات مسلم بن عقيل حضور داشت. پس از آن براي امتحانات پايان سال آخر دبيرستان به شهر بازگشت. امتحان كنكور را هم كه داد ديگر منتظر اعلام نتايج نشده مجدداً به جبهه رفت. بار آخر بدون رضايت من با مشورت امام جماعت مسجد رفت و در عمليات والفجر 1 زماني‌كه فقط 18 سال داشت از ميان ما پر كشيد. دو روز بعد از عروج سرخش اعلام كردند در رشته مهندسي برق قبول شده اما ديگر او نبود و من فقط خدا را شكر كردم كه فرزندم در راه او به شهادت رسيده است.
پس از شهادت محمد فعاليت اجتماعي من آغاز شد. بعد از عروج حسينيان پيروان زينب (س) بايد راز مرگ سرخ را فاش مي‌ساختند و من به عنوان يك بانوي مسلمان احساس مسئوليت كردم علاوه بر فعاليت در ارشاد هفته‌اي دو روز در دبستان دخترانه رفاه، هنر درس مي‌دهم. با بخش برون مرزي صدا و سيما نيز در تهيه برنامه به زبان ژاپني همكاري مي‌كنم و در دانشگاه نيز مشغول تدريس هستم. يك مدرسه نيز در محله اهرستان يزد ساختم تا شايد بتوانم راه فرزندانم را ادامه دهم.
راوي:کونيکويامامورا(سباباب ايي)
منبع:مجله الغديريان




، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 13 مهر 1388  توسط [ra:post_author_name]