یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 
يك پول خوب دستتان مي‌آيد. تصميم مي‌گيريد آن را براي نامزدتان خرج كنيد. دو ساعت در خيابان وزرا بالا و پايين مي‌رويد و جست‌وجو مي‌كنيد تا عطر مورد علاقه او را پيدا كنيد و بخريد. آخرش هم آن را گير نمي‌آوريد و تصميم مي‌گيريد يك انگشتر قشنگ برايش بخريد. اما نظرتان عوض مي‌شود و يك روز كه اتومبيل او را قرض گرفته‌ايد، آن را به خيابان سورنا مي‌بريد و رويش يك سيستم صوتي درست و حسابي مي‌بنديد. وقتي همان شب به خانه نامزدتان مي‌رويد، او مي‌گويد كه چون به پول نياز داشته، اتومبيلش را يك ساعت قبل به پسرخاله‌اش فروخته است.




، 
 
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 بهمن 1388  توسط [ra:post_author_name]