یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 
سر نيزه در گلو

در اورژانس جواني را آورده بودند كه گلويش مجروح شده بود. اين زخم، زخم چاقو يا سرنيزه بود، وقتي از خط مقدم او را آوردند لوله‌اي در نايش تعبيه كرده بودند تا بتواند نفس بكشد. همان‌طور كه روي تخت خوابيده بود از لوله مذكور، با هر تنفس، خون، مثل فواره‌اي كه توي حوض باشد فوران مي‌كرد و در دم قطع مي‌شد و دوباره به هنگام بازدم، فواره خون دوباره جاري مي‌شد. اين جوان در آن حالت كاملاً هوشيار بود و با چشم خودش اين صحنه را مي‌ديد و مي‌‌دانست مي‌ميرد وكاري از ما ساخته نيست.
من با سرعت براي معاينه او اقدام كردم. با توجه به تكنولوژي موجود در آن‌جا هيچ كاري از من ساخته نبود و شايد هم سرعت اتفاقاتي كه مي‌افتاد اجازه تفكر نمي‌داد، چون هم‌زمان، ده‌ها مجروح ديگر در انتظار بودند و رسيدگي به همه آن‌ها از عهده ما خارج بود. متأسفانه او در مقابل چشمان ما شهيد شد و من اين صحنه را هرگز نمي‌توانم فراموش كنم.
منبع: كتاب پرسه درديارغريب (خاطرات پزشكان) - صفحه: 164





، 
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 مهر 1388  توسط [ra:post_author_name]