بیت المال
هلی کوپتر عراقی امان بچه ها را بریده بود و دائم منطقه را بمب باران می کرد.
حسین رفت سراغ موشک مالیوتکای بچه های لشکر 25کربلا، آن را گرفت و به طرف هلی کوپتر شلیک کرد.
ولی هلی کوپتر مسیرش را عوض کرد؛ از منطقه دور شد و دیگر برنگشت.
حسین تا دو روز با کسی صحبت نمی کرد. می گفت :آن موشک مال بیت المال بود و می بایست به هدف بخورد. من بیت المال را تلف کردم.
***
جواب غذاخوردن
شهید حسن سلطانی هر وقت از خط بر می گشت، اول نماز می خواند و بعد ظرف های بچه های مخابرات را می شُست و چادرشان را تمیز می کرد. عاشق کار کردن بود. به من می گفت: اگر اینجا کاری نیست، من به جای دیگری بروم ؛چون باید جواب غذا خوردن و لباس پوشیدنم را بدهم.
راوی: حمید شفیعی
هلی کوپتر عراقی امان بچه ها را بریده بود و دائم منطقه را بمب باران می کرد.
حسین رفت سراغ موشک مالیوتکای بچه های لشکر 25کربلا، آن را گرفت و به طرف هلی کوپتر شلیک کرد.
ولی هلی کوپتر مسیرش را عوض کرد؛ از منطقه دور شد و دیگر برنگشت.
حسین تا دو روز با کسی صحبت نمی کرد. می گفت :آن موشک مال بیت المال بود و می بایست به هدف بخورد. من بیت المال را تلف کردم.
***
جواب غذاخوردن
شهید حسن سلطانی هر وقت از خط بر می گشت، اول نماز می خواند و بعد ظرف های بچه های مخابرات را می شُست و چادرشان را تمیز می کرد. عاشق کار کردن بود. به من می گفت: اگر اینجا کاری نیست، من به جای دیگری بروم ؛چون باید جواب غذا خوردن و لباس پوشیدنم را بدهم.
راوی: حمید شفیعی