اولین تکبیر
در شب 22 بهمن رادیو اعلام کرد که مردم ساعت نُه شب به روی پشت بام ها بروند و فریاد الله اکبر سر دهند.
از سر شب باران شروع به باریدن کرد. انگار از آسمان سیل می آمد.تمام کوچه های دِه صفدر میربیک پرشده بود از آب. چیزی به ساعت نُه شب نمانده بود که قاسم گفت: بلند بشید برویم.
توی آن باران نمی شد قدم از اتاق بیرون گذاشت. قاسم گفت: برویم مسجد امشب همه باید تکبیربگن.
مادرم اول از همه حاضر شد. راه افتادیم. باران سیل آسا فرو می ریخت. مادرم نمی توانست راه رود.قاسم جلوی پایش نشست روی زمین و گفت:«یا الله ،کول شو بریم.»
وقبل از اینکه مادرم عکس العملی نشان دهد، او را به پشت گرفت و تند رفت طرف مسجد.آن شب، اولین تکبیر از حنجره ی قاسم خارج شد. بعد یک یک خانه ها فریاد سردادند.آن شب،شبِ پیروزی بود.
راوی: فاطمه میر حسینی
***
در شب 22 بهمن رادیو اعلام کرد که مردم ساعت نُه شب به روی پشت بام ها بروند و فریاد الله اکبر سر دهند.
از سر شب باران شروع به باریدن کرد. انگار از آسمان سیل می آمد.تمام کوچه های دِه صفدر میربیک پرشده بود از آب. چیزی به ساعت نُه شب نمانده بود که قاسم گفت: بلند بشید برویم.
توی آن باران نمی شد قدم از اتاق بیرون گذاشت. قاسم گفت: برویم مسجد امشب همه باید تکبیربگن.
مادرم اول از همه حاضر شد. راه افتادیم. باران سیل آسا فرو می ریخت. مادرم نمی توانست راه رود.قاسم جلوی پایش نشست روی زمین و گفت:«یا الله ،کول شو بریم.»
وقبل از اینکه مادرم عکس العملی نشان دهد، او را به پشت گرفت و تند رفت طرف مسجد.آن شب، اولین تکبیر از حنجره ی قاسم خارج شد. بعد یک یک خانه ها فریاد سردادند.آن شب،شبِ پیروزی بود.
راوی: فاطمه میر حسینی
***