زندگی ساده و فقیرانه
موقعی که به خاطرجراحت شدیدش در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود، من هم مدتی با او بودم. او با بدنی مجروح و زخمی، دست از تلاش و مبارزه با نفس برنمی داشت. درآن شرایط که دکترها به او اجازه ی حرکت نمی دادند، او بلند می شد؛ به سختی وضو می گرفت و نمازش را نشسته می خواند. در آن روزها، جز اینکه زودتر خوب شود و در جبهه حضور داشته باشد، به هیچ چیز فکر نمی کرد.
راوی: محمد علی مختارآبادی
منبع: شمیم عشق
موقعی که به خاطرجراحت شدیدش در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود، من هم مدتی با او بودم. او با بدنی مجروح و زخمی، دست از تلاش و مبارزه با نفس برنمی داشت. درآن شرایط که دکترها به او اجازه ی حرکت نمی دادند، او بلند می شد؛ به سختی وضو می گرفت و نمازش را نشسته می خواند. در آن روزها، جز اینکه زودتر خوب شود و در جبهه حضور داشته باشد، به هیچ چیز فکر نمی کرد.
راوی: محمد علی مختارآبادی
منبع: شمیم عشق