خورشید بیا خورشید بیا روز اســت ولــی بــه نــور مـهـتـابـیهـا خـورشـیـد بـیـا، مـیـان شبتابیها مــا جـمـلــه فـقـیر بی تو بودن هستیم یـک بـار بـیـا بـه عـشـق کمیابیها چشمان همه دریا شده، جانها چو کویر یک جـرعه بـیا به مشک بی آبیها در خــواب و خـیـالـیــم و بـه غـفـلت امـا یک چرت بیا به چشم بی خوابیها مــرداب دگــر رســیــده تــا گــردنــمــان بـشـتـاب و بـیـا به جـنگ مردابیها در قــحـط حـیـا و خـشــکـسـالـی صـفـا نـاخـوانـده بـیـا امـیـــد نــایــابــیها ، نوشته شده در تاريخ دوشنبه 13 دی 1389 توسط [ra:post_author_name] عريضه (0)