حزین لاهیجی
احیای دل
ای سلسلة زلف تو بر پای دل ما
سودایی خال تو سویدای دل ما
دارد به گریبان تمنا، گل امید
از خار رهت، آبلة پای دل ما
چون برگ خزان دیده به هم ربط نگیرد
از بس که ز هم ریخته اجزای دل ما
خونین جگر لالة صحرای تو لیلی
داغ تو، سیه خانة صحرای دل ما
بگشود ز گردن رگ جان و نگشاید
زنار سر زلف تو، ترسای دل ما
بگشای حزین، پرده از این ساز که سازد
از نالة نی کلک تو احیای دل ما
|