یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 

مهدی زارعی


... ای اُف بر این زمانه و ای اُف به روزگار !

تا کِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار ؟

تقویم ها نبود تو را ناله می کنند

در سال های ساکت و بی روح و مرگبار

تقویم ، بی تو ، هرچه که باشد قشنگ نیست

فرقی نمی کند (چه زمستان و چه بهار)

حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند ؛

مرزی نمانده بین جهان ، جبر ، اختیار

دنیا پر است از همه ی چیزهای شوم

از هرچه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار

از زندگی به شیوه ی حیوان ، ولی"modern "

یعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...

از"ism" های پرشده از پوچ ِ پوچ ِ پوچ

از طرز فکر های طرفدار انتحار

از هرچه ریشه اش به حقیقت نمی رسد ؛

از ماسک های چهره نما ، اسم مستعار

ازجنگ های خانه برانداز و بی دلیل

از قتل عام ، بمب ، ترور ، چوبه های دار

دنیا شبیه بشکه ی باروت ، شب به شب ـ

نزدیک می شود به عدم ، مرگ ، انفجار

من شرط بسته ام که می آیی و مطمئن ـ

هستم برنده می شوم آخر در این قمار

یعنی که می رسی و جهان پاک می شود

از هرچه جسم فاسد و اشباح نابکار

آن وقت با دو دست خودت پخش می کنی

در بین تشنگان جهان ، سیبِ آبدار

حرف دلم عصاره ی این چند واژه است :

تاکِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار ؟

این شعر اگر چه قابلتان را نداشته

آقا! فقط قبول کنیدش به یادگار

اصلاً برای این که بفهمم چه گفته ام

انگشت روی مصرع دلخواه خود گذار :

ـ یک شعر عاشقانه که می خوانی اش

و یا

ـ یک مشت درد دل که نمی آیدت به کار .





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 6 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]