یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 


 

ابوالقاسم فرهنگ شیرازی


از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر

کو دلی را که سپارم به دلآرای دگر



عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت

گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر



مگر آزاد کنی، ورنه چو من بنده ی پیر

گر فروشی، نستاند ز تو مولای دگر



عاشقان را طرب از باده ی انگوری نیست

هست مستان ترا نشئه زصهبای دگر



بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ ست

بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر



ما گدائی در دوست به شاهی ندهیم

زان که این جای دگر دارد و، آن جای دگر



گر به بتخانه ی چین نقش رخت بنگارند

هرکه بیند، نکند میل تماشای دگر



راه پنهانی میخانه نداند همه کس

جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر



دل "فرهنگ" ز غم های جهان خون شده بود

غم عشق آمد و افزود به غم های دگر





، 
 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]