یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 


 

ابراهیم قبله آرباطان


هر شب نشسته‌ام لب بام نظاره‌ها
شاید بیابمت وسط این ستاره‌ها

هر روز بر دهان جهان تازه می‌شوی
تکرار می‌شود نفس‌ات بر مناره‌ها

ای ساحل غریب! کجایی که سال‌هاست
رؤیای من رها شده بر تخته پاره‌ها

در جست و جوی قُلّة تو، زیر پای من
چون پنج تخته سنگ حقیرند قاره‌ها

محراب خم شده است به تعظیم چشم تو
ای چشم تو پناه تمام اشاره‌ها

عطر تو را گذاشته‌ام بر دریچه‌ها
نام تو را نگاشته‌ام بر جداره‌ها

با چاه‌ها نشد که شبی درد دل کنم
باید گذشتن از سر این خون نگاره‌ها

شکی نداشتم که برازندة تو نیست
پیراهنی که دوختم از استعاره‌ها

تن کنده‌ام مگر که مرا جاودان کن
با این غزل، برای تمام هزاره‌ها
 


 





، 
 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 بهمن 1389  توسط [ra:post_author_name]