مصطفی علیپور
نظر ز راه نگیرم مگر که باز آیی
دوباره پنجره ها را به صبح بگشایی
تمام شب به هوای طلوع تو خواندم
که آفتاب منی ! آبروی فردایی
تو رمز فتح بهاری، کلام بارانی
تو آسمان نجیبی ، بلند بالایی
چه می شود که شبی ای نجابت شرقی!
دمی بر آیی و این دیده را بیارایی
به خاک پای تو تا من بگسترم دل و جان
صبور سبز !بگو از چه سمت می آیی؟
هجوم عاصی طوفان به فصل غیبت تو
چه سروها که شکسته و چه ریخت گلها یی
|