هادی میرزا نژاد موحد
مهمان نگاهم شو،دریک شب رویایی
بگشای به روی من،یک پنجره زیبایی
فانوس نگاهم را آویخته ام بر در
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی"
بی تاب تر از موجم،بی خواب تر از دریا
من مانده ام ویادت با یک شب یلدایی
تا عابر چشمانت،ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی
از پهنه ی چشمانت،موج آمد ودل را برد
آری شده ام اینک...دریایی دریایی
تو رفتی و با لیلی،همراه شدی در عشق
من مانده ام مجنون،با یک دل صحرایی
|