۲۵۵ سخن از فرناندو پسوا ( چكامه سراي پرتغالي )
۲۵۵ سخن ناب گلچين شده از سخنان فرناندو پسوا ( چكامه سراي پرتغالي )
براي مشاهده تمامي سخنان ، به ادامه مطلب مراجعه كنيد ...
تنها اثر بزرگ و كامل اثري است كه هيچ وقت شخص نمي تواند تحقق آن را تصوير كند.(فرناندو پسوا)
دور از ذهن ترين چيز در همه ي انسانها، بي اهميت بودنشان در تمام عرصه هاست.(فرناندو پسوا)
انسان درگير عشق بي آنكه چيز خاصي از رويداد بداند مي تواند پيروز باشد.(فرناندو پسوا)
نمي شود پيشاپيش هيچ رفتار ممتازي را نشان داد كه پشت درهاي بسته عملي نشود و نيز هيچ آرزوي عيني وجود ندارد كه به راستيً بيهوده باشد.(فرناندو پسوا)
رويايي كه غير ممكن ها را به ما وعده مي دهد، به همين سبب نيز از ما كناره مي گيرد، اما روياهايي كه ممكن ها را به ما وعده مي دهد، وارد زندگي مي شود و تنها در اين زندگي راه خود را مي يابد.(فرناندو پسوا)
هرگونه تغيير در برنامه ي روزمره، روح انسان را آكنده از شادابي مي كند.(فرناندو پسوا)
هر كسي خود را در رويا براي لحظه اي سر كرده ي ارتش مي پندارد كه از نفربَرها گريخته است.(فرناندو پسوا)
همه ي انسان هاي كم قابليت آرزو مي كنند كه شخصيت برتر و انسان مُهلك [ =نيست كننده ] بشوند.(فرناندو پسوا)
درك فوق العاده ضرورتي است تا در مواجهه با روزهاي تيره بتوان ترس را حس كرد.(فرناندو پسوا)
آنچه كسي احساس مي كند، هرگز نمي توان به درستي بازگو كرد.(فرناندو پسوا)
اگر مرا همتاي خود مي پنداريد، پس بر بند كفاره ام بكشيد. اگر به گونه اي ديگر [مرا] تصور نمي كنيد، مي خواهم كه بر دارم زنيد.(فرناندو پسوا)
هر چيزي كه روزي از آنِ ما بوده، حتا اگر به شكرانه ي همزيستي تصادفي يا دلبستگي هاي مشترك بوده باشد، به خود ما تبديل مي شود، براي اين كه از آنِ ما بوده است.(فرناندو پسوا)
همه ي چيزهايي كه از ديد ما ناپديد مي شوند، در درون ما هم ناپديد مي شوند.(فرناندو پسوا)
گربه جلو آفتاب پهن مي شود و مي خوابد. انسان درون زندگي با تمام پيچيدگي هايش پهن مي شود و مي خوابد. نه اين و نه آن، خود را از قوانين سرنوشت ساز رها نمي سازد، تا آن گونه كه هستند، باشند. هيچ كس تلاش نمي كند تا وزنه ي هستي را از جا بردارد. در جمع انسانها بزرگ ترين ها عاشق شهرت اند.(فرناندو پسوا)
تنهاي تنها بودن چه خوب است؛ انسان مي تواند با خود بلند بلند سخن بگويد و قدم بزند، بي آنكه نگاه ها مزاحم اش شوند، مي تواند درون رويايي ناخواسته به پشتي تكيه دهد!(فرناندو پسوا)
زندگي روستايي حتا آنها را كه توجهي بدان نمي كنند به خود جلب مي كند.(فرناندو پسوا)
تنها در عشق و درگيري ها است كه حقيقت ما روشن مي شود.(فرناندو پسوا)
آينه اي وجود ندارد كه بتواند ما را به خود ما به هيات موجودي خارجي نشان دهد، چرا كه آينه اي نيست كه بتواند ما را از درونمان بيرون بكشد. پس رواني ديگر و نظمي ديگر براي نگريستن و انديشيدن ديگر لازم است.(فرناندو پسوا)
زندگي بيش تر با ياد سرما ناآرام است تا با خود سرما.(فرناندو پسوا)
آرامش تنها از آرامش نشات مي گيرد.(فرناندو پسوا)
اگر مردم بستايند، بهتر از آن چه احساس مي كنند، تاثير مي گذارد، چرا كه در ستايش، خويشتن را فراموش مي كنند.(فرناندو پسوا)
نوشتن بهتر از بي باكانه زيستن است.(فرناندو پسوا)
من در شناخت خويشتن خويش دريانوردم.(فرناندو پسوا)
اين انسانها كه همواره مرا در بر مي گيرند، ارواحي هستند كه مرا نمي شناسند و روز به روز با همنشيني و شيوه ي سخنوري خود وانمود مي كنند كه مرا مي شناسند.(فرناندو پسوا)
زندگي براي ما همان چيزي است كه از زندگي جدي برداشت مي كنيم.(فرناندو پسوا)
ما تنها دارنده ي ادراك شخص خود هستيم و بايد از اين پس، بر آن و نه بر آنچه كه مي بينيم واقعيت زندگي مان را بنا كنيم.(فرناندو پسوا)
هر چيز وقتي پديد مي آيد، به خوبي مي توانيم پديد آمده را به سان ميرنده احساس كنيم.(فرناندو پسوا)
هميشه پس از آن كه روز از راه برسد، مثل هميشه دير خواهد شد.(فرناندو پسوا)
روياي من از قدرت اراده ام آغاز شد.(فرناندو پسوا)
من اغلب نادانسته به همه چيز شك مي كنم، اغلب در جست و جوي خط مستقيمي هستم كه با هستي من برابري كند و آن را مستقيم در انديشه و آرمانم درك كنم، فاصله هاي كمتر كوتاه ميان دو نقطه.(فرناندو پسوا)
اين كار ما نيست كه آشكار بدانيم چه كسي هستيم؛ آن چه ما فكر و احساس مي كنيم همواره برگرداني است از اينكه، آنچه مي خواهيم، هرگز نخواسته ايم و به احتمال زياد هرگز كسي نخواسته است.(فرناندو پسوا)
وقتي مي نويسم دردم را فراموش مي كنم، مانند كسي كه پيش از بهبود بيماري بتواند بهتر نفس بكشد.(فرناندو پسوا)
اگر به اجبار از چيزي خشنود شوم آن چيز هميشه برايم رخ خواهد داد؛ چرا كه براي من قناعت [ =بسنده كاري ] به معناي از دست دادن يك رويا است.(فرناندو پسوا)
رنج كشيدگان راستين گردهم نمي آيند و گردهمايي تشكيل نمي دهند. هركس رنج مي كشد، به تنهايي رنج مي كشد.(فرناندو پسوا)
تنهايي رفتار مرا رقم مي زند نه انسانها.(فرناندو پسوا)
هرگز ترديدي به خود راه ندادم كه همه بر من خيانت مي كنند و باز هر بار هم كه خيانت مي كردند غرق در شگفت مي شدم.(فرناندو پسوا)
هرگز براي نقص انديشه همدردي وجود ندارد.(فرناندو پسوا)
ما با رفتارمان، يعني خواسته هايمان زندگي مي كنيم.(فرناندو پسوا)
رفتار، درايت [ =دانايي و آگاهي ] راستين است. من هماني خواهم بود كه مي خواهم باشم.(فرناندو پسوا)
كاميابي در كاميابي نهفته است، نه آنكه انسان از شرايط كاميابي برخوردار باشد.(فرناندو پسوا)
هر زمين گسترده اي شرايط قصر شدن را داراست.(فرناندو پسوا)
انسان اگر خويشتن خويش را مي شناخت بر خود عشق نمي ورزيد.(فرناندو پسوا)
چون چيزي از هم نمي دانيم، يكديگر را درك مي كنيم.(فرناندو پسوا)
آنچه كه ما زندگي كرده ايم، سوء تفاهمي شايع است، حد ميانه ي شادمانه ي عظمتي كه وجود ندارد و خوشبختي، كه نمي تواند عينيت يابد.(فرناندو پسوا)
هر كس كه در جمع مردم عادي نباشد، فرمانروا است.(فرناندو پسوا)
كسي كه مرزهاي روان خود را مي شناسد مي تواند بگويد من، منم؟(فرناندو پسوا)
آشنايي سطحي براي هنرمند بسيار كم است، او را مي آزارد و از تاثيرش مي كاهد.(فرناندو پسوا)
هر انسان امروزي كه تنديس اخلاقي و چارچوب فكري اش عقب مانده يا بدوي نباشد، عاشق مي شود.(فرناندو پسوا)
نه عشق، اما اصول تشكيل دهنده ي عشق ارزش زحمت را دارد.(فرناندو پسوا)
تنها انديشه مي تواند بدون آسيب به شناخت واقعيت نايل آيد.(فرناندو پسوا)
خالص بودن، نجيب يا قوي بودن نيست، بلكه خود بودن است. كسي كه عشق ارزاني مي دارد، عشق را مي بازد.(فرناندو پسوا)
زن سرچشمه ي خوبي براي روياهاست. هرگز او را لمس مكن!(فرناندو پسوا)
روياها همواره رويا مي مانند. پس نيازي نيست كه لمس شان كني. اگر روياي خود را لمس كني خواهد مرد.(فرناندو پسوا)
ما هرگز به كسي عشق نمي ورزيم. تنها به پنداري كه از كسي داريم عشق مي ورزيم. ما به – سرانجام شخصي خود – نظر شخصي خود عشق مي ورزيم.(فرناندو پسوا)
دوست ندارم كسي چيزي به من هديه كند، چرا كه طرف مقابل با اهداي آن مي خواهد مرا موظف كند تا مانند او چيزي هديه كنم؛ حال به خود اهدا كننده يا سايرين.(فرناندو پسوا)
زندگي مان را چنان سامان دهيم كه براي همنوعان خود اسرارآميز جلوه كند، به گونه اي كه اگر كسي ما را بهتر از همه مي شناسد، چون سايرين از نزديك ترين فاصله نشناسد.(فرناندو پسوا)
چه دردناك است همه چيز، وقتي به مثابه ي انساني آگاه غرق در تفكر مي شويم و به عنوان موجودي انديشه ور دوباره ادراك در وجودمان گسترش مي يابد، به گونه اي كه در مي يابيم، مي دانيم!(فرناندو پسوا)
زندگي يعني چيزي از خود ندانستن، از خود كم دانستن، يعني انديشيدن، به خود آگاه بودن، آن هم ناگهاني مثل اين لحظه ي آرام، يعني يكباره مفهوم وحدت درون و واژه ي جادويي روان را يافتن.(فرناندو پسوا)
تمام گذشته ام چيزي است كه نمي خواهم بوده باشم.(فرناندو پسوا)
اين قاعده ي زندگي است كه مي توانيم از همه ي مردم بياموزيم و بايد بياموزيم.(فرناندو پسوا)
و همه ي ما، انسانها، خانه ها، سنگها، پوستر ها و آسمان مجموعه بزرگي از دوستانيم كه در جستجوي جدل با كلمات در حركت جمعي بزرگ سرنوشت ايم.(فرناندو پسوا)
ما بايد سرنوشت خود را مثل اندام مان بشوييم و شيوه ي زندگي مان را مانند لباس هايمان عوض كنيم.(فرناندو پسوا)
خوك هايي وجود دارند كه از كثافت خود متنفرند، اما نمي توانند آن را از خود دور كنند.(فرناندو پسوا)
ما با غريزه ي جنسي عشق نمي ورزيم، بلكه تحت شرايط احساسي ديگر عشق مي ورزيم و در حقيقت اين شرايط، همان احساس ديگر است.(فرناندو پسوا)
كسي كه هرگز تحت فشار نزيسته باشد، آزادي را لمس نمي كند.(فرناندو پسوا)
تمدن، تربيت نهفته در طبيعت است.(فرناندو پسوا)
در هماهنگي جهان طبيعي و مصنوعي، طبيعي بودن، از روان شايسته و بلند مرتبه ي انساني شكل گرفته است.(فرناندو پسوا)
هر روز، روزي است كه هست و هرگز در جهان روزهاي هم شكلي وجود نداشته است.(فرناندو پسوا)
برخي برده به دنيا مي آيند، ديگران برده مي شوند و باز عده اي به سوي برده داري جذب مي شوند.(فرناندو پسوا)
تعريف كردن يعني اقرار [ = گواهي ]، چيزي كه ديگران دوست دارند بشنوند چيزي نيست كه ديگران بگويند و آنها تعريف كنند.(فرناندو پسوا)
كودكان موجودات ادبي هستند، چون همان گونه كه احساس مي كنند، سخن مي گويند و نبايد مثل كسي احساس كنند كه مثل كس ديگري احساس مي كند.(فرناندو پسوا)
وقتي سنگي را از زمين برمي داري، مردم زير صخره هاي انتزاعي بزرگ آسمان نامفهوم آبي مثل سوسك درهم مي لولند.(فرناندو پسوا)
هنر ما را به گونه اي رويايي از درد هستي رها مي سازد.(فرناندو پسوا)
رنج هاي مشترك در پيوند با ما هستند و حقير اند، چون رنج ها حقير اند.(فرناندو پسوا)
لذتي كه هنر بر ما ارزاني مي دارد، نيازمنديم و چون به گونه اي هنر ما نيست، نه وجهي مي پردازيم و نه تاسف مي خوريم.(فرناندو پسوا)
تحت عنوان هنر، همه ي چيزهايي كه باعث سرورمان مي شود، بي آنكه در ارتباط با ما باشد، درك مي كنيم.(فرناندو پسوا)
متصرف بودن يعني از دست دادن، احساس كردن بدون متصرف بودن، يعني پاس داشتن؛ اين بدان معنا است كه از چيزي هستي اش را بيرون بكشي.(فرناندو پسوا)
چيزي را بيان كردن، يعني نيرويش را پاس داشتن و وحشت اش را زدودن.(فرناندو پسوا)
هيچ چيز حقيقي در زندگي وجود ندارد تا از اين رو حقيقي باشد كه آن را انسان خوب ستوده است.(فرناندو پسوا)
همه چيز هست چون ما هستيم و همه چيز براي آناني كه ما را در گونه گوني زمان دنبال مي كنند، چنين خواهد بود كه ما آن را براي خود مشتاقانه ترسيم كرده بوديم، يعني همان گونه كه به پاس خيال مان راستين بوده ايم.(فرناندو پسوا)
همه ي ما رمان نويس هستيم، وقتي مي بينيم تعريف مي كنيم، چون ديدن مثل همه ي چيزهاي ديگر پيچيده است.(فرناندو پسوا)
خود را خوشبخت دانستن يعني پي بردن به اينكه انسان از ميان خوشبختي مي گذرد و به زودي بايد [ آن را ] پشت سر بگذارد.(فرناندو پسوا)
همين كه بتوانيم جهان را چونان خيال و تصاوير موهوم بنگريم، مي توانيم همه ي چيزهايي را كه برايمان روي مي دهد، خيال تلقي كنيم.(فرناندو پسوا)
انسان هرچه كامل تر، به همان نسبت غني تر و هرچه غني تر باشد، به همان نسبت كمتر كس ديگري مي شود.(فرناندو پسوا)
آرزوي هر روان ناب است كه كل زندگي را طي كند، تجربه هايي درباره ي همه ي چيزها، همه ي نواحي و همه ي احساس طي شده گرد آورد و چون چنين چيزي غيرممكن است، زندگي فقط به گونه ي ذهني مي تواند به طور كامل طي شود.(فرناندو پسوا)
خوشبخت كسي كه با ياري خيال، شخصيت خود را ترك مي كند و با تماشاي زندگي غريبه ها خويشتن را مسرور مي سازد و حتا نه كل تاثيرات، اما نمايش دروني كل تاثيرات را تجربه مي كند.(فرناندو پسوا)
خوشبخت كسي كه از همه چيز كناره گيري مي كند، چرا كه از همه چيز كناره گرفته است و براي خود چيزي نگاه نداشته است كه بتوان آن را برگزيد.(فرناندو پسوا)
من آنچه را كه آرزو نمي كنم، آرزو مي كنم و از آن چيزي دوري مي گزينم كه ندارم. من نه مي توانم هيچ باشم و نه همه چيز؛ من پل گذر ميان آني كه ندارم و آني كه نمي خواهم، هستم.(فرناندو پسوا)
با دقت بايد زيست تا بتوان وجود داشت.(فرناندو پسوا)
سپاسگزار ايم، اگر انسان هاي انديشه مندي شويم.(فرناندو پسوا)
هميشه انسان حلزوني بهتر است، چرا كه عشق مي ورزد و بي خبر است.(فرناندو پسوا)
زالو بي آنكه خود بداند، دور كننده است.(فرناندو پسوا)
زندگي، شيب در حال سقوط و جلگه ي پهناور زير پاي ارتفاعات و قله ها است.(فرناندو پسوا)
هرچه در ما وجود دارد پيشامد گونه و فريبكارانه است و بلندايي كه در درونمان داريم، در درونمان نداريم؛ ما در بلندي ها، بلندتر از بلنداي خودمان نيستيم.(فرناندو پسوا)
حتا آن چيزي كه در زير پاهايمان لگدمال مي كنيم، ما را مي خيزاند و اگر بلندتر بايستيم به اين سبب است كه در جاي بلندتري ايستاده ايم.(فرناندو پسوا)
همه چيز بر بستر افسانه آرميده، اما حتا افسانه هم كار ما نيست.(فرناندو پسوا)
هر كس غرور خود را دارد و غرور هر كس او را به فراموشي مي سپرد، چرا كه كس ديگري با همان روان وجود دارد.(فرناندو پسوا)
كسي كه چشم هاي مرا ببندد نابينايم نمي كند، مانع از ديدنم مي شود.(فرناندو پسوا)
وقتي مرگ شباهتي به خواب ندارد، چرا بايد مرگ، خواب باشد؟(فرناندو پسوا)
مرگ، شباهتي به خواب ندارد، چرا كه انسان در خواب زنده است و مي خوابد.(فرناندو پسوا)
گاهي وقت ها به نظرم مي رسد همه چيز نادرست است و زمان فقط فضايي است براي اشتباه گرفتن آرامش؛ چيزي كه براي زمان ناشناخته است.(فرناندو پسوا)
از دو چرخ يك محور هميشه يكي جلوتر حركت مي كند، حتا اگر به بخش هاي شكننده اي از ميلي مترها مربوط باشد.(فرناندو پسوا)
با مرگ طبيعت، خود ما هم پايان خودمان را رقم مي زنيم.(فرناندو پسوا)
هر پاييزي كه از راه مي رسد، به آخرين پاييزي كه تجربه خواهيم كرد نزديك است.(فرناندو پسوا)
انسان به هر ميزان از مقام برتري برخوردار باشد، بايد به همان نسبت از بسياري از چيزها چشم پوشي كند.(فرناندو پسوا)
به چنگ آوردن چيزي كه نتوان به چنگ آورد، هنر است.(فرناندو پسوا)
خود را بيان كردن هميشه به معناي خطا رفتن است. همواره بر خود آگاه باش؛ خود را بيان كردن براي تو مفهومي جز دروغ گفتن ندارد.(فرناندو پسوا)
كاهلي بيش از هر چيزي آرامش بخش است.(فرناندو پسوا)
هيچ كس نمي تواند شاه جهان باشد، اين يك رويا است و هر يك از ما كه به درستي خود را بشناسد، مي خواهد شاه جهان باشد.(فرناندو پسوا)
ما دارنده ي آن چيزي هستيم كه از آن كناره مي گيريم، چرا كه آن را در رويا دست نخورده پاس مي داريم.(فرناندو پسوا)
آزادي، فرصتي براي گوشه گيري است؛ تو اگر بتواني خودت را از انسانها جدا كني، آزادي.(فرناندو پسوا)
اگر براي تو آسان نيست كه تنها زندگي كني، پس برده به دنيا آمده اي.(فرناندو پسوا)
واي بر تو، اگر تنها فشار زندگي وادارت كند كه برده شوي.(فرناندو پسوا)
مرگ،رهايي است؛ چرا كه مردن يعني به هيچ كس ديگر نياز نداشتن.(فرناندو پسوا)
كساني كه عشق را هدر دادند، خود را از پيروزي اي كه دار و ندارشان به شمار مي رود، آزاد مي بينند.(فرناندو پسوا)
مرده مي تواند بدريخت باشد، اما نيرومندتر است، چرا كه مرگ، او را آزاد كرده است.(فرناندو پسوا)
پول، زيبا است، چون به معناي آزادي است.(فرناندو پسوا)
دانش ما كُره اي است كه هرچه گسترش مي يابد، به همان نسبت درمي يابيم كه كدام چيزها را نمي دانيم.(فرناندو پسوا)
انسان با وجود شرورهاي جهان نمي تواند لطف بي نهايت آفريدگار دانايي جهان را بپذيرد.(فرناندو پسوا)
فضا، روان اشياء است. هر چيزي بيان خاص خود را دارد و اين بيان از بيرون به سراغ اش مي آيد.(فرناندو پسوا)
همه چيز از بيرون مي آيد و حتا روان انسان هم شايد چيزي جز تابش خورشيد نيست كه مي درخشد و در زمين دربند شده؛ زميني كه سطح آن انباشته از كثافتي است كه اندام ما است.(فرناندو پسوا)
بسيار شگفت آور و قابل توجه است كه انسان به سادگي نمي تواند واژه هايي بيابد كه با آنها تفاوت ميان انسان و حيوان را تعريف كند، با وجود اين، يافتن شكل و شيوه اي كه بتوان انسان بلندپايه را از انسان ميانه تمييز داد، آسان است.(فرناندو پسوا)
انسان بلندپايه بسيار بالاتر از انسان عادي است تا انسان عادي از ميمون عادي.(فرناندو پسوا)
هميشه حقيقت، حتا اگر نادرست هم باشد، آن سوي خيابان ديگر جا مي گيرد.(فرناندو پسوا)
هميشه خشونت به هر شكل ممكن براي من شكل نابخردانه اي از ناداني انسان ها بوده است.(فرناندو پسوا)
ما هرچه درباره ي چيزي كه اراده به دانستن اش را داريم بالاتر برويم، به همان نسبت از چيزي كه مي دانيم نزول مي كنيم.(فرناندو پسوا)
بين زندگي انسان و حيوانات هيچ تفاوتي وجود ندارد جز در شكل و شيوه اي كه اشتباه مي كند يا خودش را باز نمي شناسد.(فرناندو پسوا)
اميد براي كساني وجود دارد كه از آرزو برخوردارند و عشق براي كساني وجود دارد كه برايشان دادن به معناي گرفتن است.(فرناندو پسوا)
چون هيچ زمان نمي توانيم همه ي اساس يك سؤال را بشناسيم، از اين رو هيچ زمان هم نمي توانيم آن را پاسخ دهيم.(فرناندو پسوا)
براي رسيدن به حقيقت با كمبود ارقامي مواجه هستيم كه براي اين مهم كفايت مي كرد و رويكرد فكري چيزي است كه همواره اين ارقام را تكميل مي كند.(فرناندو پسوا)
اصلاح طلب انساني است كه وضعيت بحراني جهان را در سطح مي شناسد و تصميم مي گيرد آن را مداوا كند، اما اساس كار را خراب تر مي كند.(فرناندو پسوا)
چيزي كه در اساتيد و شناسندگان نامرئي ها توجه مرا دامن مي زند اين است كه مي خواهند با نوشتن، اسرارشان را با ما در ميان بگذارند يا تحميل كنند، اما جملگي بد مي نويسند.(فرناندو پسوا)
من به استادهايي كه حتا نمي توانند ناظم مدرسه شوند بدبين هستم.(فرناندو پسوا)
رياضي دان هاي بزرگي وجود دارند كه در تمرين جمع ساده اشتباه مي كنند. اين رفتار دليل بر بي دقتي است و براي هر كسي مي تواند پيش بيايد.(فرناندو پسوا)
هر روان شايسته ي خويشتن خويش ميل دارد زندگي را در بي نهايت به پايان برساند.(فرناندو پسوا)
خشنود بودن نسبت به هر آنچه انسان دريافت مي كند، شيوه ي تفكر بردگان است.(فرناندو پسوا)
در همه ي دروه هاي تاريخ، آنهايي كه مي توانستند چشم هايشان را بر روي كل خستگي اي كه مجموعه ي كل خستگي ها است – چرا كه همه چيز را به همان شكل جنون آميز دارا است – ببندند، نادر بودند.(فرناندو پسوا)
درايت [ = دانايي ] را جايگزين قابليت كردن، شكستن رابطه ي ميان اراده و احساس و دلبستگي نداشتن نسبت به همه ي رفتارهاي زندگي مادي، چيزهايي هستند كه انسان اگر بدان ها دست يازد، ارزشمندتر از خود زندگي است.(فرناندو پسوا)
من هرگز درباره ي هرچه كه زندگي مي دهد و مي گيرد اشك نمي ريزم.(فرناندو پسوا)
چيزي كه نوشته شده هم يك موجود زنده است، كلمه اگر ديده يا شنيده شود كامل است.(فرناندو پسوا)
اثري را آفريدن و پس از پايان، بد شمردن، از رنج هاي روان است؛ به ويژه اگر شخص بپذيرد كه اين بهترين اثري بود كه مي توانست بيافريند.(فرناندو پسوا)
بزرگترين گناه من از دانستن سرچشمه مي گيرد.(فرناندو پسوا)
براي هرچه تلاش مي كنيم، تلاش براي تاييد شدن است، اما با اين تاييد شدن كنار نمي آييم و فقير مي مانيم، يا مدعي مي شويم تاييد شدن حق ما است، در آن صورت ديوانه هاي توانگري هستيم.(فرناندو پسوا)
همه ي چيزهايي كه در عرصه ي هنر يا زندگي انجام مي دهيم، رونوشت ناقص چيزهايي است كه مي خواستيم انجام دهيم.(فرناندو پسوا)
انسانها تنها ياد مي گيرند كه از اجداد درگذشته ي خود سودي ببرند.(فرناندو پسوا)
يك اثر كامل حتا اگر بد هم باشد بهتر است، چون در هر صورت يك اثر است، يا سكوت واژه ها، خموشي كل روان، تا نويسنده با آن به ناتواني رفتار خود را ثابت كند.(فرناندو پسوا)
هنر عبارت از اين است كه فرصت دهيم تا ساير انسانها آنچه را كه ما احساس مي كنيم، احساس كنند، آنها را از خودشان رها سازيم و براي اين رهايي خاص شخصيت خودمان را به آنها پيشنهاد كنيم.(فرناندو پسوا)
براي اينكه بتوانم احساسي را كه حس مي كنم به ديگري بدهم، ناگزيرم احساس خود را به زبان او برگردانم.(فرناندو پسوا)
انسان از انديشيدن و حس كردن چيزي درك نمي كند.(فرناندو پسوا)
همه به يكديگر عشق مي ورزيم و دروغ، بوسه اي است كه با يكديگر رد و بدل مي كنيم.(فرناندو پسوا)
نوشتن يعني فراموش كردن؛ ادبيات خوش آيندترين شيوه ي ناديده گرفتن زندگي به شمار مي رود.(فرناندو پسوا)
در نثر، لطافت لرزاني وجود دارد كه بازيگري بزرگ با آن كلمه را در ماده ي هماهنگ اندامش به راز غير قابل درك آفريدگان مبدل مي كند.(فرناندو پسوا)
شعر، بيان آرمان با احساس به زبان ديگر است كه هيچ كس به كار مي بندد، چرا كه هيچ كس به مانند شعر لب به سخن نمي گشايد.(فرناندو پسوا)
چيزي كه به تندي رشد نكند، در زير وجود پيشامد گونه ي انديشه ي ما رنج مي برد.(فرناندو پسوا)
بزرگترين تلاش ما به اندازه ي خود به زمان نياز دارد.(فرناندو پسوا)
من برخي شاعران غنا [ =آواز خوش طرب انگيز ] يي سرا را دوست دارم، چون از بينش درست برخوردارند و هرگز حاضر نيستند احساس يا رويا را بيش از يك لحظه به هنر منتقل كنند.(فرناندو پسوا)
مي توان در روياي چيزي زيبا غرق شد كه انسان نه در عمل مي تواند بدان برسد و نه در گفتار.(فرناندو پسوا)
بسياري از مردم از اينكه نمي توانند بگويند چه مي بينند و چه مي انديشند ناخوش مي شوند.(فرناندو پسوا)
وظيفه ي كشتي، دريانوردي نيست، ورود به بندر است.(فرناندو پسوا)
اگر قلب توان تفكر مي داشت از تپيدن باز مي ايستاد.(فرناندو پسوا)
زندگي در نگاه من به مهمانخانه اي مي ماند كه بايد در آن استراحت كنيم تا كالسكه ي غرقاب از راه برسد.(فرناندو پسوا)
شب براي همه از راه خواهد رسيد.(فرناندو پسوا)
زندگي يعني جوراب بافي به قصد هم نوعي. اما در كنارش افكار آزاد است و همه ي شاهزاده هاي جادو شده مي توانند بروند و در پارك هاي خودشان قدم بزنند. همزمان ميل عاج بافتني از قسمت انتهايي دوباره و دوباره فرو مي رود ... فاصله .... و ديگر هيچ ... .(فرناندو پسوا)
آنچه كه متفاوت مان مي كند نيرويي است كه [با آن] بتوانيم نقشه ها و روياهاي خود را عملي سازيم.(فرناندو پسوا)
ما همه بردگان شرايط بيروني هستيم.(فرناندو پسوا)
هر يك از ما بي شمار است، بسيار است، زيادتي از خويشتن است.(فرناندو پسوا)
مايه ي خوشبختي انسانيت است كه هر انساني فقط آني هست كه هست.(فرناندو پسوا)
هر كس هستي خود را يكنواخت اداره كند خردمند است. چه در آن صورت هر حادثه ي كوچكي از بركت معجزه بر خوردار مي شود.(فرناندو پسوا)
كمك حسابدار مي تواند خود را امپراتور روم بپندارد، پادشاه انگلستان نمي تواند، چرا كه او پادشاه انگليس است و در رويا نمي تواند جز آنچه هست، پادشاه ديگري باشد. واقعيت او، از حس كردن وا مي داردش.(فرناندو پسوا)
بهترين ويژگي در زندگي روزمره، نيروي محركه اي است كه به عمل منتهي مي شود، يعني اراده ي راسخ.(فرناندو پسوا)
چه بر سر افسر ستاد ارتش مي آمد اگر مي انديشيد كه هر حركت او، براي هزار خانواده تيرگي به ارمغان مي آورد و قلب سه هزار نفر را رنجور مي سازد؟ اين جهان چه مي شد اگر ما انسان تر مي بوديم؟(فرناندو پسوا)
آدم مسرور چيره است.(فرناندو پسوا)
اگر هر كسي فقط فكر كند كه براي پيروزي به چه چيز نياز دارد، پيروز مي شود.(فرناندو پسوا)
تا مي توانيد رو به روي آينه جا خوش كنيد. آينه ها با ما حرف مي زنند و با نگاهشان سرايي براي ما مي گشايند.(فرناندو پسوا)
هيچ چيز روشن تر از اين واقعيت، فقر انديشه را بروز نمي دهد كه انسان بتواند به حساب ديگران با فراست [ =با فهم و درك ] باشد.(فرناندو پسوا)
چيزهايي را كه ما را در بر گرفته، به بخشي از خويشتن ما تبديل مي شود.(فرناندو پسوا)
شادمانه ترين لحظه هاي من، لحظه هايي است كه نمي انديشم، چيزي نمي خواهم و حتا غرق رويا هم نمي شوم.(فرناندو پسوا)
هرگز كسي را سراغ نداشتم كه بتوانم «سرمشق» صدايش بزنم.(فرناندو پسوا)
زندگي يعني ديگري بودن؛ حتا احساس آنچه كه امروز دريافتي و آنچه كه ديروز احساس مي كردي، ممكن نيست.(فرناندو پسوا)
ما آن كه مي پنداريم نيستيم و زندگي، زودگذر و اندوهگين است.(فرناندو پسوا)
زندگي كلافي است كه كسي آن را در هم ريخته است. كلافي كه باز و كشيده شده و يا خوب جمع شده، ثمري ندارد.(فرناندو پسوا)
لحظه هايي وجود دارند كه در تهي بودن آنها انسان خود را زنده احساس مي كند و به وضعيت مثبت متراكمي مي رسد.(فرناندو پسوا)
مردان بزرگ اهل عمل، قديسان، نه با بخشي از احساس شان كه با كل شان رفتار مي كنند.(فرناندو پسوا)
احساس، زندگي را كه هيچ است به بي نهايت هدايت مي كند.(فرناندو پسوا)
اگر انسان با خيالبافي زنده باشد نيرويش را صرف خيالبافي مي كند و مقدم بر همه، اين قدرت را دارد تا واقعيت موجود را به خود بشناساند.(فرناندو پسوا)
اگر انسان از نظر فكري از چيزي مي زيد كه وجود خارجي ندارد و نخواهد داشت، در نهايت هرگز نمي تواند تصور كند كه چه چيزهايي وجود دارند.(فرناندو پسوا)
به درد نخورها و بي اهميت ها فضاي بينابيني فروتنانه ميانه اي در زندگي حقيقي ما مي گشايند.(فرناندو پسوا)
درك احساس يك راز دشوار است. مثل اينكه كسي ناظر كشتاري باشد و همزمان به درگيري هاي بي اهميت اجتماعي بينديشد، يا هنگام تماشاي سنگي كوچك بر سطح خيابان، هيچ تصويري جز هستي خود را دامن نزند.(فرناندو پسوا)
اندوه تلاش گران سخت كوش بدترين نوع اندوه است.(فرناندو پسوا)
مجسمه اندامي مرده است كه با قلم كنده كاري شده تا مرگ را در ماده اي ابدي نگهداري كند.(فرناندو پسوا)
زندگي به خودي خود يعني مرگ، چون در زندگي خود روزي نمي يابيم كه با گذارآن يك روز از زندگي مان كاسته نشود.(فرناندو پسوا)
من ادراك شكست را با خود مانند پرچم پيروزي به هر سو مي كشانم.(فرناندو پسوا)
بزرگترين هراس خود را نه فقط در زندگي جهان هستي، بلكه در روان شخص خود مانند رويدادي بي ارزش نگريستن، سرآغاز خردمندي است.(فرناندو پسوا)
نه رنج انساني بي نهايت است و نه رنج ما ارزش برتري از خود رنج را دارد كه بايد تاب آوريم.(فرناندو پسوا)
اينكه زندگي، دردناك يا انديشيدن به زندگي، دردناك است، نادرست است.(فرناندو پسوا)
همه چيز هيچ است، درد ما هم همين طور.(فرناندو پسوا)
نجيب زاده كسي است كه هيچ وقت فراموش نمي كند تنها است.(فرناندو پسوا)
هر يك از ما جامعه اي كامل است.(فرناندو پسوا)
زماني چيزهايي مرا به خشم مي آورد كه امروز باعث خنده ام مي شوند. براي اين كار پايداري لازم است تا با آن، انسان هاي ميانه ي اهل عمل بر شاعران و هنرمندان خنده سر دهند.(فرناندو پسوا)
مزيت خيال پرداز در اين است كه، خيال پردازي عملي تر از زندگي است و خيال پرداز از زندگي لذتي گسترده و بسيار گونه گون تر از اهل عمل مي برد.(فرناندو پسوا)
زندگي يك حالت فكري است و همه چيزهايي كه انجام مي دهيم يا مي انديشيم، براي ما به نسبتي كه معتبر مي پنداريم، معتبر است.(فرناندو پسوا)
همه ي چيزها، حال هر قدر هم كه حقير باشند وقتي از آن من نباشند همواره برايم جاذبه اي شاعرانه دارند.(فرناندو پسوا)
هيچ چشم داشتي آزار دهنده تر از چشم داشت چيزهايي كه هرگز وجود نداشته، نيست.(فرناندو پسوا)
كسي كه بتواند بنويسد، مي تواند ويراني روياهايش را آشكارا تماشا كند.(فرناندو پسوا)
براي كسي كه خيال اش در سطح پوست جاي دارد، ماجراجويي يك قهرمان رمان، هيجان شخصي و چه بسا بيشتر است.(فرناندو پسوا)
تنها آنچه كه ما در خيال اش به سر مي بريم، به راستي خودمان هستيم و هر آن چه باقي مي ماند، چون به حقيقت پيوسته است، به جهان و مردمان بستگي دارد.(فرناندو پسوا)
ما هيچ چيزي را عملي نمي سازيم؛ زندگي مثل آهن ربا ما را جذب مي كند و ما بيهوده مي گوييم: «من حركت مي كنم.»(فرناندو پسوا)
زندگي سفري تجربي است كه ناخواسته دامن زده مي شود.(فرناندو پسوا)
انسان هيچ وقت به اندازه اي كه انديشيده، زندگي نكرده است.(فرناندو پسوا)
وقتي شاهد رقص باشم با رقص همراه مي شوم.(فرناندو پسوا)
اين همه مدت زيسته ام بي آنكه زيسته باشم! اين همه انديشيده ام بي آنكه انديشيده باشم!(فرناندو پسوا)
ما در اين جهان، حال ارادي يا غير ارادي، مسافران ميان هيچ و هيچ ايم، يا ميان همه و همه ي مسافران مخالف سفر، حق نداريم براي دردسر مسير سفر ارزش چنداني قايل شويم.(فرناندو پسوا)
همين كه انسان كاملاً دور دنيا را بگردد و به همان درياچه ي مرغابي كه از آنجا راه افتاده برسد، آنجا انتهاي جهان است؛ در حقيقت، انتهاي جهان مثل ابتداي جهان است.(فرناندو پسوا)
زندگي هماني است كه ما از آن مي سازيم.(فرناندو پسوا)
آنچه ما مي بينيم چيزي نيست كه مي بينيم، بلكه آني هست كه ما هستيم.(فرناندو پسوا)
تجربه هاي زندگي به ما چيزي نمي آموزد، همان گونه كه تاريخ هم ما را از چيزي آگاه نمي كند. تجربه ي حقيقي زماني به دست مي آيد كه ارتباط با واقعيت را محدود كنيم و كاهش ارتباط را نيرو بخشيم.(فرناندو پسوا)
هر غروب خورشيد، غروب خورشيد است؛ ضرورتي وجود ندارد كه انسان غروب خورشيد را در قسطنطنيه تماشا كند. اگر رهايي در درونم نباشد در هيچ جاي ديگري هم نيست.(فرناندو پسوا)
ما هرگز نمي توانيم از خويشتن خويش پياده شويم، هرگز به كس ديگري مبدل نمي شويم، مگر اينكه خودمان را با وهم حساس به ديگري مبدل كنيم.(فرناندو پسوا)
چشم انداز راستين، چشم اندازي است كه خود مي آفرينيم.(فرناندو پسوا)
كسي كه همه ي درياها را درنورديده باشد، تنها يكنواختي خويشتن خويش را درنورديده است.(فرناندو پسوا)
اگر بخواهم راهي سفر شوم، در سفر تنها سرنوشت رنگ و رو رفته ي چيزي را مي بينم كه بدون سفر ديده بودم.(فرناندو پسوا)
هرجا كه باشم خودم هستم، حال چه با مشرق زمين و چه بي مشرق زمين.(فرناندو پسوا)
كسي كه سفر مي كند ناتوان از احساس است. براي همين هم كتابهاي سفر در نقش كتابهاي تجربه، چنين كم محتوا هستند و ارزش آنها قدردان خيال كسي است كه آنها را نوشته است.(فرناندو پسوا)
صرفنظر از نگاه به درون، همه ي ما نزديك بين هستيم.(فرناندو پسوا)
براي ما كه هميشه از خويشتن خويش مي گذريم چشم اندازي جز آنچه خودمان هستيم وجود ندارد، چرا كه ما حتي صاحب [ =دارنده ي ] خودمان هم نيستيم. ما هيچ چيز نداريم، چرا كه هيچ ايم.(فرناندو پسوا)
هر كس اطمينان به دست آورد كه همنوعان اش او را ارزشمند مي شمارند، هراسي از آنها به دل راه نمي دهد.(فرناندو پسوا)
زندگي دره ي اشك است، اما به ندرت در اين دره اشك مي ريزند.(فرناندو پسوا)
اگر از زندگي سر در مي آورديم، تحمل ناپذير مي شد. خوشبختانه چنين نيست. ما با همان ناآگاهي مثل حيوانات زندگي مي كنيم و مانند آنها بيهوده و عبث.(فرناندو پسوا)
كسي كه خود را بزرگ مي پندارد، اعتماد چنداني ندارد كه همنوعانش او را بزرگ شمارند. او مي ترسد نظري كه درباره ي خود دارد با نظرهايي تركيب شود كه همنوعان اش نسبت به او دارند.(فرناندو پسوا)
خوشا به سعادت كسي كه نمي انديشد، چرا كه او بر مبناي غريزه و به پاس تعريف روشن اندام خود، آن را عملي مي سازد؛ چيزي كه همه ي ما بايد از بيراهه ها و در نتيجه ي تعريفي وراي اندام يا جامعه عملي سازيم.(فرناندو پسوا)
ما مطلق پرست هستيم، چون به آن دسترسي پيدا نمي كنيم، اگر آن را مي داشتيم دورش مي انداختيم. مطلق غير انساني است، چرا كه انسان ناقص است.(فرناندو پسوا)
آرزوي ما شبيه بيچاره ي تنگدستي است كه فكر مي كند در آسمان، زمين وجود دارد.(فرناندو پسوا)
چه بهتر كه زميني در آسمان نباشد، اصلاً هيچ آسماني وجود ندارد؛ پس همه چيز هيچ است.(فرناندو پسوا)
تلاش تكاملي هنرمندان بزرگ را گرامي مي داريم و حيرت مي كنيم. نزديكي آنها را به تكامل دوست داريم، به هر حال آنها را دوست داريم، چرا كه تنها يك نزديكي است.(فرناندو پسوا)
به هر ميزان كه زندگي با انسان ميانه، سخت و بي ملاحظه برخورد كند، انسان اين نيك بختي را دارد كه مجبور نيست مدام زندگي را با انديشيدن سپري كند.(فرناندو پسوا)
انديشه كردن يعني ويراني؛ خود جريان انديشيدن، انديشه را متهم مي سازد، چرا كه انديشه تجزيه شده است.(فرناندو پسوا)
اگر انسانها بخواهند درباره ي اسرار زندگي كاوش كنند، اگر مي توانستند هزاران پيچيدگي را احساس كنند كه جزء جزء رفتار روان را گوش مي ايستد، هرگز رفتاري پيشه نمي كردند و حتا ديگر نمي زيستند.(فرناندو پسوا)
انسان از بدو تولد تا مرگ به مثابه ي برده ي بيروني خويشتن خويش، كه حيوانات نيز چنين اند، زندگي مي كند. او در طول زندگي اش، زندگي نمي كند، بلكه با پيچيدگي هاي فراخ در ابعاد گسترده به زندگي نباتي دامن مي زند.(فرناندو پسوا)
من هيچ جمله ي اسف باري را نمي شناسم كه بتواند انسانيت بشر را تمام و كمال افشا كند.(فرناندو پسوا)
انسان مي تواند همسرش را انكار كند، اما پدر و مادرش را نه.(فرناندو پسوا)
مطالعه ي روزنامه از نقطه نظر زيبايي شناسي، چه بسا اخلاقي هم هميشه پر دردسر است، حتا براي كسي كه اندكي عذاب وجدان اخلاقي را بشناسد پر دردسر است.(فرناندو پسوا)
جنگ ها و انقلاب ها هنگام مطالعه ي تاثيرشان نه باعث هراس بلكه موجب بي حوصلگي مي شوند.(فرناندو پسوا)
همه چيز بشريت است و بشريت همواره يكسان، تغييرپذير اما اصلاح ناپذير، در حال نوسان، اما ناتوان از پيشرفت.(فرناندو پسوا)
تاريخ، ثبات را انكار مي كند.(فرناندو پسوا)
زندگي بايد براي بهترين ها كه از مقايسه ي خود سر باز مي زنند، يك رويا باشد.(فرناندو پسوا)
تجربه ي بدون ميانجي، بهانه يا مخفي گاه كساني است كه بي خيال هستند.(فرناندو پسوا)
[ همه ي چيزها ] تنها در وضعيت مناسب ارزشمند هستند.(فرناندو پسوا)
تعريف كردن يعني پديد آوردن، چرا كه زندگي يعني فقط زيسته بودن.(فرناندو پسوا)
براي خوشبخت بودن، انسان بايد بداند كه خوشبخت است، در خواب بي رويا به هيچ وجه خوشبختي وجود ندارد.(فرناندو پسوا)
بزرگ كسي است كه به دانايي دست يابد و به فاصله ي دره تا آسمان يا كوه تا آسمان كه با هم متفاوت اند، تفاوتي قائل نشود.(فرناندو پسوا)
كسي كه امكان رفتن به ارتفاع را در عضلات خود حس كند، به راستي باهوش است.(فرناندو پسوا)
قصر باشكوه در جنگل براي كسي زيبا است كه آن را از دره تماشا كند.(فرناندو پسوا)
كل زندگي روان انسان تلاشي در سايه روشن است.(فرناندو پسوا)
ما چيزي هستيم كه در استراحت ميان يك نمايش به پايان مي رسيم، گاهي وقت ها به گونه اي فرار از شكاف درهاي خاص به درون مي نگريم، چيزي كه شايد جز تصوير صحنه چيز ديگري نيست.(فرناندو پسوا)
من مثل كسي هستم كه در روي زمين در جستجوي خوشبختي است و نمي داند اين وسيله كجا پنهان شده است و چيزي از آن برايش نگفته اند كه چه هست. ما با هيچ كس قايم باشك بازي نمي كنيم.(فرناندو پسوا)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 20 فروردین 1394
سلامـ .... ... ..
