ده حكايت ناب از بهلول مجنون ،‌ مجموعه ۳

داستان هاي اين مجموعه عبارتند از : جنون ، چهارپايان ، حاضر جوابي ، حرف با خود ، حضرت لوط ، حمام خليفه ، حمام رفتن ، خبر مرگ ، خرقه و نان ، خريت .

متن داستان ها را در ادامه بخوانيد ...


جنون
كسي بهلول را گفت : تا چند مي خواهي در جنون باشي ؟ ، لحظه اي بخود آي و راه عقل در پيش گير . بهلول گفت : اين روز ها بدنبال عقل رفتن خيلي جنون مي خواهد .

چهارپايان
شخصي به بهلول رسيده و در حضور جمعي پرسيد : مي گويند چشم شما لوچ است و يكي را دو تا مي بيني ! بهلول جواب داد : البته همينطور است ، چونكه شما را هم الساعه چهارپا مي بينيم .

حاضر جوابي
شخصي كه مي خواست بهلول را مسخره كند به او گفت : ديروز از دور تو را ديدم كه نشسته اي فكر كردم الاغي است كه در كوچه نشسته . بهلول فورا جواب داد : منهم كه از دور تو را ديدم فكر كردم آدمي به طرف من مي آيد .

حرف با خود
بهلول هر روز در زماني معين ، ساعتي را با خود حرف مي زد و نجوا مي كرد ، پرسيدند : سبب چيست كه هر روز ساعتي را با خود گفتگو مي داري ؟ بهلول گفت : مي خواهم در طول شبانه روز ، ساعتي نيز با آدميان گفتگو داشته باشم !

حضرت لوط
از بهلول سوال كردند كه حضرت لوط پيغمبر ، از چه قومي بود ؟ گفت : از اسمش پيداست كه پيغمبر الوات و اراذل بوده است . گفتند : چرا چنين جسارتي به پيغمبر خدا مي كني ؟ گفت : به خود پيغمبر جسارتي نشده ، قومش را مي گويم و دروغ هم نگفتم .

حمام خليفه
روزي خليفه هارون الرشيد به اتفاق بهلول به حمام رفت . خليفه از روي شوخي از بهلول سوال نمود اگر من غلام بودم چند ارزش داشتم ؟ بهلول جواب داد پنجاه دينار . خليفه غضبناك شده گفت : ديوانه تنها لنگي كه به خود بسته ام پنجاه دينار ارزش دارد . بهلول جواب داد من هم فقط لنگ را قيمت كردم . و الا خليفه قيمتي ندارد .

حمام رفتن
روزي بهلول به حمام رفت ولي خدمه حمام به او بي اعتنايي نمودند و آن قسم كه دلخواه بهلول بود او را كيسه ننمودند . با اين حال وقت خروج از حمام بهلول ده دينار كه همراه داشت را به استاد حمام داد و كارگران چون اين بذل و بخشش را ديدند همگي پشيمان شدند كه چرا نسبت به او بي اعتنايي كردند . بهلول باز هفته ديگر به حمام رفت ولي اين دفعه تمام كارگران با كمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسيار نمودند ، ولي با اينهمه سعي و كوشش كارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط يك دينار به آنها داد ، حمامي ها متغير گرديده پرسيدند سبب بخشش بي جهت هفته قبل و رفتار امروزت چيست ؟ بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل كه حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز مي پردازم تا شماها ادب و رعايت مشتري هاي خود را بنماييد .

خبر مرگ
روزي بهلول به عيادت مريضي رفت ، به هنگام مراجعت ، كسان آن مريض تا درب خانه مشايعت اش كردند . چون به درب حياط رسيد ، ايستاد و گفت : اين دفعه ديگر مثل آن دفعه نباشد كه فلاني مرد و مرا خبر نكرديد .

خرقه و نان
آورده اند كه بهلول بيشتر وقت ها در قبرستان مي نشست و روزي كه براي عبادت به قبرستان رفته بود و هارون به قصد شكار از آن محل عبور مي نمود چون به بهلول رسيد گفت : بهلول چه مي كني ؟ بهلول جواب داد : به ديدن اشخاصي آمده ام كه نه غيبت مردم را مي نمايند و نه از من توقعي دارند و نه مرا اذيت و آزار مي دهند . هارون گفت : آيا مي تواني از قيامت و صراط و سوال و جواب آن دنيا مرا آگاهي دهي ؟ بهلول جواب داد به خادمين خود بگو تا در همين محل آتش نمايند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشي افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت : اي هارون من با پاي برهنه بر اين تابه مي ايستم و خود را معرفي مي نمايم و آنچه خورده ام و هرچه پوشيده ام ذكر مي نمايم و سپس تو هم بايد پاي خو د را مانند من برهنه نمايي و خود را معرفي كني و آنچه خورده اي و پوشيده اي ذكر نمايي . هارون قبول نمود . آنگاه بهلول روي تابه داغ ايستاد و فوري گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سركه و فوري پايين آمد كه ابدا پايش نسوخت و چون نوبت به هارون رسيد به محض اينكه خواست خود را معرفي نمايد نتوانست و پايش بسوخت و به پايين افتاد . سپس بهلول گفت : اي هارون سوال و جواب قيامت نيز به همين صورت است . آنها كه درويش بوده ند و از تجملات دنيايي بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها كه پايبند تجملات دنيا باشند به مشكلات گرفتار آيند .

خريت
روزي بهلول ، پيش خليفه هارون الرشيد نشسته بود . جمع زيادي از بزرگان خدمت خليفه بودند . طبق معمول ، خليفه هوس كرد سر به سر بهلول بگذارد . در اين هنگام صداي شيعه اسبي از اصطبل خليفه بلند شد . خليفه به مسخره به بهلول گفت : برو ببين اين حيوان چه مي گويد ، گويا با تو كار دارد . بهلول رفت و بر گشت و گفت : اين حيوان مي گويد : مرد حسابي حيف از تو نيست با اين خر ها نشسته اي . زودتر از اين مجلس بيرون برو . ممكن است كه : خريت آنها در تو اثر كند .







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 20 فروردین 1394 

نظرات ، 0