ده حكايت ناب از ملانصرالدين ،‌ مجموعه ۱۰

داستان هاي اين مجموعه عبارتند از : تشخيص ، تعارف بي جا ، تعريف ، تعريف ، تعيين فاصله ، تقسيم عادلانه ، تقلب ، تلافي ، تنبيه الاغ ، تهديد .


متن داستان ها را در ادامه بخوانيد ...


تشخيص
ملانصرالدين در مجلسي نشسته بود . چانه ها گرم شد و صحبت به عربستان و هواي گرم آنجا کشيده شد که مردم از فرط گرما در بعضي از جاها لخت و عور مي گردند . ملانصرالدين پرسيد : پس آنجا زن و مرد را چه طوري تشخيص مي دهند .


تعارف بي جا
ملانصرالدين به تنه درختي تکيه داده بود و زير سايه آن غذا مي خورد که ديد يکي از دوستانش سوار بر اسب مي آيد . ملانصرالدين به ظاهر بفرمايي زد . مرد گفت : خيلي ممنون و سريع از اسب پياده شد و پرسيد : ملا ! افسار اسبم را کجا ببندم . ملانصرالدين که از تعارف بي جاي خودش پشيمان شده بود گفت : به نوک زبان بنده .


تعريف
ملانصرالدين گاوي داشت . هر کاري کرد که آن را بفروشد خريداري پيدا نشد . دلالي به او گفت : گاو را بده من برايت مي فروشم . دلال گاو را به بازار برد و گفت : اين گاو شش ماهه آبستن است . مردي رسيد و خوشحال و راضي گاو را خريد و برد . چند روز بعد براي دختر ملانصرالدين خواستگار آمد ، ملا براي اينکه از دخترش تعريف کرده باشد و هم زودتر از شر او خلاص شود گفت : دختر من هم خوشگل است ، هم اخلاق خوبي دارد ، تازه آبستن هم است .


تعريف
ملانصرالدين گاوي داشت . هر کاري کرد که آن را بفروشد خريداري پيدا نشد . دلالي به او گفت : گاو را بده من برايت مي فروشم . دلال گاو را به بازار برد و گفت : اين گاو شش ماهه آبستن است . مردي رسيد و خوشحال و راضي گاو را خريد و برد . چند روز بعد براي دختر ملانصرالدين خواستگار آمد ، ملا براي اينکه از دخترش تعريف کرده باشد و هم زودتر از شر او خلاص شود گفت : دختر من هم خوشگل است ، هم اخلاق خوبي دارد ، تازه آبستن هم است .


تعيين فاصله
روزي ملا از دوستش پرسيد : اگر گفتي فاصله بين قزوين و زنجان چند فرسخ است ؟ مرد گفت : بيست فرسخ . ملا گفت : خوب حالا بگو ببينم فاصله زنجان و قزوين چند فرسخ است ؟ مرد پاسخ داد : باز همان بيست فرسخ . ملانصرالدين گفت : به گمانم تو اشتباه مي کني . مرد گفت : به چه دليل ؟ ملا گفت : به اين دليل که فاصله عيد قربان و عاشورا فقط يک ماه است در حالي که فاصله عاشورا تا عيد قربان يازده ماه است .


تقسيم عادلانه
روزي بچه هاي ده مقداري بادام آوردند و از ملانصرالدين خواستند که آنها را بينشان تقسيم کند . ملا بادام ها را گرفت . به يکي سه تا داد ، به يکي پنج تا و به يکي هم هيچي نداد . بچه ها گفتند : جناب ملا ! اين چه وضع تقسيم کردن است . ملانصرالدين گفت : اگر شما ها همه مثل هم بوديد بادام ها را به طور مساوي تقسيم مي کردم اما چون هيچ کدام شکل هم نيستيد اين طور تقسيم کردم .


تقلب
روزي ملانصرالدين بيمار شد و در بستر بيماري افتاد . ملا با اينکه اميدي به زنده ماندن نداشت به عيالش گفت : اي زن ! برو لباسهاي قشنگت را بپوش و حسابي خودت را آرايش کن و بيا پيش من بنشين . زن گفت : يعني چه ؟ تو آنقدر حالت بد است که اگر من چنين کاري بکنم همه فکر مي کنند که من منتظر مرگت هستم . ملانصرالدين گفت : اي زن ! من که مي دانم خوشحال مي شوي ، بگذار ديگران هر طور مي خواهند فکر کنند اما من مي خواهم وقتي عزراييل آمد جانم را بگيرد از تو خوشش بيايد و به جاي من تو را با خودش ببرد آن دنيا .


تلافي
روزي دختر ملانصرالدين گريه كنان آمد پيش پدرش و گفت : شوهرم كتك مفصلي به من زد و مرا از خانه بيرون كرد . ملانصرالدين بدون معطلي چوبي ير داشت و دخترش را كتك زدو گفت : حالا برو و به شوهرت بگو اگر تو دختر من را كتك زدي ، من هم به تلافي ؟ آن زنت را خوب سر حال آوردم .


تنبيه الاغ
روزي ملانصرالدين در حال تميز کردن طويله بود که يک دفعه پسرش را با صداي بلند صدا زد و گفت : اي پسر ! از امروز به بعد به اين خر تنبل کاه و يونجه نمي دهي تا تنبيه شود و ديگر تنبلي نکند . پسر هم با صداي بلند گفت : چشم . وقتي ملانصرالدين از طويله آمد بيرون رو کرد به پسر و گفت : راستي ! نکند حرفم را باور کني و يادت برود کاه و يونجه اين زبان بسته را بدهي ، اين حرف را زدم تا از او زهر چشم بگيرم تا از اين به بعد تنبلي نکند .


تهديد
روزي ملانصرالدين از دهي مي گذشت که دزدي آمد و خورجين او را برد . ملا اهالي ده را جمع کرد و با داد و فرياد گفت : زود دزد خورجين من را پيدا کنيد وگرنه کاري مي کنم که نبايد بکنم . ترس افتاد تو دل دهاتيها و همه را از او گرفتند و دادند به ملا . ملانصرالدين خيلي خوشحال شد . خورجين را از انداخت روي خرش و سوار شد که برود . يکي پرسيد : جناب ملا ! اگر خورجينت پيدا نمي شد مي خواستي چکار بکني ؟ ملانصرالدين خرش را هي کرد و گفت : گليم کهنه اي را که در خانه داشتم پاره مي کردم و با آن خورجين ديگري درست مي کردم .


 







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 22 فروردین 1394 

نظرات ، 0