ده حكايت ناب از ملانصرالدين ، مجموعه ۱۷
داستان هاي اين مجموعه عبارتند از : خلقت رعد ، خميازه ، خواب خوش ، خواب سه ديناري ، خواب شيطان ، خواب ناز ، خود زني ، خودکشي ، خوراك ، خورشيد يا ماه .
متن داستان ها را در ادامه بخوانيد ...
خلقت رعد
يک روز ملانصرالدين بر سر منبر رفته بود و مثل هميشه داشت براي مردم سخنراني مي نمود . در ميان بياناتش گفت : اي مردم از جمله چيزهاي عجيب و غريب خلقت ، آفرينش رعد است . مردم عامي پرسيدند : حضرت ملا ، رعد ديگر چيست ؟ ملا گفت : رعد فرشته اي است که از مگس کوچکتر و از زنبور بزرگتر است . مردم ساده دل گفتند : ملا محتمل اشتباه مي کني حتما ؟ از مگس بزرگتر و از زنبور کوچکتر است . ملا با عصبانيت گفت : در آن صورت که ديگر از عجايب خلقت نمي شد و ديگر تعجبي هم نداشت .
خميازه
شخصي در مجلسي نشسته بود و مرتب حرف مي زد . ملانصرالدين که خسته شده بود در گوشه اي نشسته بود و مرتب خميازه مي کشيد . يکي از حاضرين گفت : جناب ملا ! خوبست شما هم يک دهان باز کنيد . ملا گفت : آنقدر دهان باز کردم که نزديک است دهانم پاره شود .
خواب خوش
يک شب ملانصرالدين خوابيده بود . در خواب ديد که زن هاي همسايه آستين بالا زده اند و مي خواهند با زور دختر جواني را به او بدهند . همسايه ها مي خواهند با زور دختر جواني را به او بدهند . درست قسمت خوب خوابش ملا از خواب پريد . زنش را ديد که پهلويش خوابيده است . او را بيدار کرد و گفت : زود بيدار شو ، مگر نمي بيني زن هاي همسايه مي خواهند زن خوشگلي به من بدهند اگر تو راضي نيستي ، از همين حالا اقدام کن والا بعدا ديگر حق گله و زاري نداري .
خواب سه ديناري
شبي ملانصرالدين در خواب ديد که با پشکل گاو براي خودش غذا درست کرده است . فرداي آن روز به نزد معبري رفت و به او گفت که خواب مرا تعبير کن . خوابگزار گفت : ملا تعبير خواب تو سه دينار خرج بر مي دارد . ملا گفت : اگر من سه دينار پول داشتم که براي خودم غذايي بهتر از پشکل گاو درست مي کردم .
خواب شيطان
روزي مردي پيش ملا رفت و گفت : ديشب خواب شيطان را ديده ام و خيلي مي ترسم . ملا گفت : بگو ببينم چه شکلي بود ؟ مرد گفت : درست عين خر . ملا جواب داد : نترس ، شيطان نبوده . به احتمال زياد از سايه خودت ترسيده اي .
خواب ناز
شبي خانه ملانصرالدين آتش گرفت و زنش در آتش سوخت . يكي از دوستان ملا براي دلداري پيش ملا رفت و به اوگفت : ملا ! به هيچ طريقي نمي توانستي زنت را نجات بدهي ؟ ملانصرالدين گفت : چرا ! اما چون تازه به خواب ناز رفته بود دلم نيامد بيدارش كنم .
خود زني
روزي پسر ملانصرالدين به مرد محترمي بي احترامي کرد و به او بد و بيراه گفت . ملانصرالدين براي عذر خواهي به پيش آن مرد رفت و گفت : او خر نفهمي است هر چه باشد جاي پسر شماست . خوب است از گناه چنين کره خر ناداني بگذري و کينه او را به دل نگيري .
خودکشي
در يک روز پدر ملانصرالدين دستش از دنيا کوتاه شد و مرد و ملا از شدت ناراحتي و غم مي خواست خودش را توي چاه بيندازد . همسايه ها دور و برش را گرفته بودند و نمي گذاشتند که ملا اين کار را بکند . اما ملانصرالدين مرتب اين کار را انجام مي داد تا اينکه حوصله مردم سر رفت و ملا را به حال خودش گذاشتند . ملانصرالدين دوباره خودش را به سر چاه رساند و نگاهي انداخت توي آن و تندي پايش را عقب کشيد و گفت : اي بابا ! فکر نمي کردم اين قدر گود باشد وگرنه اين همه مردم را به زحمت نمي انداختم .
خوراك
روزي از ملانصرالدين پرسيدند : ملا تا حالا چيزي از خودت اختراع كرده اي ؟ ملا با غرور سرش را بلند كرد و گفت : بله ، خوراك نان و برف را من اختراع كرده ام اما با تمام محسنات آن ، خودم هم ازآن خوشم نمي آيد .
خورشيد يا ماه
روزي ملانصرالدين در مجلسي نشسته بود . از ملا پرسيدند : خورشيد بهتر است يا ماه ؟ ملانصرالدين قيافه متفکرانه اي به خود گرفت و گفت : اين ديگر چه سوالي است که شما مي پرسيد ، خوب معلوم است که ماه بهتر است چون ، خورشيد در روز روشن در مي آيد به همين علت وجودش منفعتي ندارد اما ماه شب ها را روشن مي کند . پس ماه بهتر است .
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 22 فروردین 1394
سلامـ .... ... ..
