ده حكايت ناب از ملانصرالدين ،‌ مجموعه ۲۵

داستان هاي اين مجموعه عبارتند از : شب عروسي ، شتر و پولها ، شراب گرم ، شرط طلاق ، شرمندگي ، شفاي عاجل ، شکرگذاري ، شکمويي ، شلغم ، شمارش .


متن داستان ها را در ادامه بخوانيد ...


شب عروسي
شب عروسي ملا مهمانها هرچه شام بود خوردند و براي ملا چيزي نگذاشتند . آخر شب گرسنگي به ملا فشار آورد و باعث شد تا با عصبانيت از خانه بيرون رود . عده اي از دوستان ملا جلوي او را گرفتند و گفتند : ملا اين چه وقت بيرون آمدن است . تو بايد الان توي حجله باشي . ملانصرالدين گفت : اين چه بساطي است كه پلوش را ديگران بخورند و كارهاي سخت و پر زحمتش را من بايد انجام دهم ؟


شتر و پولها
ملا نصرالدين چند روزي بود كه در اين فكر بود كه پولهايش را كجا بگذارد كه دست هيچكس به آن نرسد . كمي فكر كرد و بالا خره نيمه هاي شب بيل و كلنگ را برداشت و رفت در باغچه حياط خانه اش گودالي كند و پولهارا درون آن گذاشت . اما زود از اين كار خود پشيمان شد و خيالات به سرش زد كه شايد سرو صداي كلنگ به گوش همسايه ها رسيده باشد و موضوع بر ملا شود . ملانصرالدين با خودش گفت : خوب شد فكرم را كار انداختم والا دزد مي آمد و تمام دار و ندارم را مي برد و مرا به روز سياه مي نشاند . بعد پولهايش را از توي گودال در آورد و برد يك جاي ديگر پنهان كرد اما باز هم خيالش راحت نشد . چند بار جاي پولها را عوض كرد و بار آخر پولها را توي خورجين ريخت و رفت بالاي تپه . خورجين را بست نوك چوب بلندي و ته چوب را فرو كرد و برگشت با خيال راحت خوابيد . از قضا دزدي ملا را زير نظر گرفته بود و همين كه موقع را مناسب ديد رفت خورجين را خالي كرد و به جاي پولها پهن شتر گذاشت . چند روزبعد ملا رفت سراغ خورجين و خواست كمي پول بردارد كه ديد خبري از پول نيست . ملانصرالدين از اين ماجرا متعجب مانده بود ، با خودش گفت : عجب چيز غريبي ! شتر از كجا رفته آن بالا و توي خورجين خو دش را راحت كرده ؟


شراب گرم
از ملانصرالدين پرسيدند : شراب گرم را چه مي نامند ؟ ملانصرالدين گفت : گرم شراب . باز پرسيدند : اگر سرد باشد چي ؟ ملا گفت : ما آن را زود مي خوريم و مجال نمي دهيم که سرد شود .


شرط طلاق
روزي ملانصرالدين در بازار داشت براي عيالش پيراهن زري مي خريد . يکي از دوستان ملا او را ديد و گفت : ملا ! تو که مي خواستي زنت را طلاق بدهي ، چطور شده که مي خواي براش پيراهن زري بخري . ملا جواب داد : عيالم شرط گذاشته که اگر برايش پيراهن زري بخرم با من به پيش قاضي مي آيد و حاضر به طلاق مي شود .


شرمندگي
يک شب دزدي وارد خانه ملا شد . ملانصرالدين زودي پريد و رفت توي صندوق قايم شد و از تو در صندوق را بست . آقا دزده تمام خانه را گشت اما چيزي نصيبش نشد . آخر سر رفت سراغ صندوق ملا و همين که درش را باز کرد ملا را توي آن ديد . دزد که از ترس زبانش بند آمده بود گفت : ملا اينجا چکار مي کني ؟ ملا گفت : والا چي بگم پدر نداري بسوزه ! چون آهي در بساط نداشتم از روي شما شرم داشتم .


شفاي عاجل
ملانصرالدين بيمار شد و در بستر افتاد . طلبکارانش به عيادتش آمدند . ملانصرالدين گفت : براي شفاي من دعا کنيد تا بتوانم طلب شما را بدهم . طلبکاران هم دعا کردند و گفتند : خدايا دعاي خسته دلان را مستجاب کن . ملا با خوشحالي گفت : پس مطمئن باشيد که من هيچ وقت نمي ميرم .


شکرگذاري
روزي ملانصرالدين الاغش را گم کرد . بعد رفت توي کوچه و مشغول شکرگذاري از خداوند شد . رفيقي به ملا رسيد و گفت : ملا ! براي چه شکر مي کني ؟ ملا گفت : براي اين که اگر آنوقت سوار خرم بودم ، حالا يک هفته بود که خودم هم گم شده بودم .


شکمويي
وقتي ملا جوان بود ، پدرش او را به بازار فرستاد تا کله پاچه بخرد . ملانصرالدين در راه گرسنه شد و تمام کله پاچه را خورد و دندانها و استخوانهايش را براي پدرش آورد . پدر ملا گفت : اين که استخوان خالي است پس گوش آن کو ؟ ملا جواب داد : گوسفند بيچاره کر بود و گوش نداشت . پدر ملا گفت : پس بگو بدانم زبانش کو ؟ ملا جواب داد : حيوان زبان بسته لال بود و زبان نداشت . پدر ملا گفت : پس چشمانش کو ؟ ملا جواب داد : گوسفند کور بود و چشم نداشت . پدر ملا گفت : پوستش کو ؟ ملانصرالدين جواب داد : بيچاره کچل بود اما خدا را شکر دندانهاي سالم و محکمي داشت که آن را برايتان آورده ام .


شلغم
يکي از دوستان ملانصرالدين به او رسيد و گفت : ملا ! اگه گفتي چي تو مشت من است ، مي دهم با آن خاگينه درست کني . ملانصرالدين گفت : اطرافش سفيد است و توي آن زرد است . ملانصرالدين جواب داد : خوب اين که ديگه معلوم است ، شلغمي است که تويش را خالي کرده اند و آن را با زردک پر کرده اند .


شمارش
ملا از عيالش پرسيد : تو چرا سن خودت را نمي داني ؟ عيال گفت : من مراقب اثاث خانه هستم و هر روز آنها را مي شمارم که دزد نبره باشد . سنم را که کسي نمي برد تا آن را بشمارم .


 







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 22 فروردین 1394 

نظرات ، 0