داستان کوتاه کودکانه آرامش حریص
یک پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی می کردن
پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی داشت
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت می دم
در عوض تو همه شیرینی هاتو به من بده
دختر کوچولو قبول کرد
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار
و بقیه رو به دختر کوچولو داد
اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینی هاشو به پسر داد
همون شب دختر کوچولو با آرامش کامل خوابید
ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که
همونطوری خودش بهترین تیله شو یواشکی پنهان کرده
شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده
و همه شیرینی ها رو بهش نداده !!!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 22 فروردین 1394
سلامـ .... ... ..
