12 مرد شامى و امام حسين (ع )

شخصى از اهل شام ، به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد. چشمش ‍ افتاد به مردى كه در كنارى نشسته بود. توجهش جلب شد، پرسيد: اين مرد كيست ؟ گفته شد:((حسين بن على بن ابيطالب است )). سوابق تبليغاتى عجيبى (13) كه در روحش رسوخ كرده بود، موجب شد كه ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الى اللّه ! آنچه مى تواند سب و دشنام نثار حسين بن على بنمايد. همينكه هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسين بدون آنكه خشم بگيرد و اظهار ناراحتى كند، نگاهى پر از مهر و عطوفت به او كرد و پس از آنكه چند آيه از قرآن مبنى بر حسن خلق و عفو و اغماض ‍ قرائت كرد به او فرمود:
((ما براى هر نوع خدمت و كمك به تو آماده ايم ))
آنگاه از او پرسيد:((آيا از اهل شامى ؟)).
جواب داد: آرى .
فرمود:((من با اين خلق و خوى سابقه دارم و سرچشمه آن را مى دانم )).
پس از آن فرمود:((تو در شهر ما غريبى . اگر احتياجى دارى حاضريم به تو كمك دهيم ، حاضريم در خانه خود از تو پذيرايى كنيم . حاضريم تو را بپوشانيم ، حاضريم به تو پول بدهيم )).
مرد شامى كه منتظر بود با عكس العمل شديدى برخورد كند و هرگز گمان نمى كرد با يك همچو گذشت و اغماضى روبرو شود، چنان منقلب شد كه گفت : آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته مى شد و من به زمين فرو مى رفتم و اين چنين نشناخته و نسنجيده گستاخى نمى كردم . تا آن ساعت براى من ، در همه روى زمين كسى از حسين و پدرش مبغوضتر نبود و از آن ساعت برعكس ، كسى نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست (14).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 28 فروردین 1394 

نظرات ، 0