51 دو همكار
صفا و صميميت و همكارى صادقانه هشام ابن الحكم و عبداللّه بن يزيد اباضى ، مورد اعجاب همه مردم كوفه شده بود. اين دو نفر، ضرب المثل دو شريك خوب و دو همكار امين و صميمى شده بودند. اين دو به شركت يكديگر، يك مغازه خرازى داشتند. جنس خرازى مى آوردند و مى فروختند. تا زنده بودند ميان آنها اختلاف و مشاجره اى رخ نداد.
چيزى كه موجب شد اين موضوع زبانزد عموم مردم شود و بيشتر موجب اعجاب خاص و عام گردد، اين بود كه اين دو نفر، از لحاظ عقيده مذهبى در دو قطب كاملاً مخالف قرار داشتند؛ زيرا هشام از علماء و متكلمين سرشناس شيعه اماميه و ياران و اصحاب خاص امام جعفر صادق عليه السلام و معتقد به امامت اهل بيت بود. ولى عبداللّه بن يزيد از علماى اباضيه (65) بود. آنجا كه پاى دفاع از عقيده و مذهب بود اين دو نفر، در دو جبهه كاملاً مخالف قرار داشتند، ولى آنها توانسته بودند تعصب مذهبى را در ساير شئون زندگى دخالت ندهند و با كمال متانت كار شركت و تجارت و كسب و معامله را به پايان برسانند. عجيب تر اينكه بسيار اتفاق مى افتاد كه شيعيان و شاگردان هشام به همان مغازه مى آمدند و هشام اصول و مسائل تشيع را به آنها مى آموخت . و عبداللّه از شنيدن سخنانى برخلاف عقيده مذهبى خود، ناراحتى نشان نمى داد. نيز، اباضيه مى آمدند و در جلو چشم هشام تعليمات مذهبى خودشان را كه غالبا عليه مذهب تشيع بود فرا مى گرفتند و هشام ناراحتى نشان نمى داد.
يك روز عبداللّه به هشام گفت : من و تو با يكديگر دوست صميمى و همكاريم . تو مرا خوب مى شناسى . من ميل دارم كه مرا به دامادى خودت بپذيرى و دخترت فاطمه را به من تزويج كنى
هشام در جواب عبداللّه فقط يك جمله گفت و آن اينكه :((فاطمه مؤمنه است )).
عبداللّه با شنيدن اين جواب سكوت كرد و ديگر سخنى از اين موضوع به ميان نياورد. اين حادثه نيز نتوانست در دوستى آنها خللى ايجاد كند. همكارى آنها باز هم ادامه يافت . تنها مرگ بود كه توانست بين اين دو دوست جدايى بيندازد و آنها را از هم دور سازد(66)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 28 فروردین 1394
سلامـ .... ... ..
