داستان کرامات حضرت رضا ، کرامت دوم
ابراهیم شبرمه گفت:
روزی حضرت رضا علیهالسلام در محلی که بودیم وارد شد و درباره امامت ایشان بحث کردیم وقتی خارج شد، من و رفیقم - که پسر یعقوب سراج بود- در پی آن جناب رفتیم؛ هنگامی که وارد بیابان شدیم، ناگهان به آهوانی برخوردیم. آن حضرت به یکی از آنها اشاره کرد، آهو فوراً پیش آمد و در مقابل آن حضرت ایستاد. امام علیهالسلام دستی بر سر آهو کشید و آن را به غلامش داد.
آهو به اظطراب افتاد که به چراگاه باز گردد، آن حضرت سخنی گفت که ما نفهمیدیم. آهو آرام گرفت.
سپس رو به من کرده فرمود: باز ایمان نمیآوری؟
عرض کردم: چرا. آقای من! تو حجت خدایی بر مردم.
من از آنچه قبلاً گفته بودم توبه کردم، آن گاه رو به آهو کرده فرمود: برو! آهو اشک ریزان خود را به آن حضرت مالید و به چرا رفت.
بعداً رو به من کرده، فرمود: میدانی، چه گفت؟!
گفتم و پیامبرش بهتر میدانند؛ فرمود: آهو گفت وقتی مرا نزد خود خواندی، به خدمت رسیدم و امیدوار شدم که از گوشتم خواهی خورد؛ اما حال دستور رفتن مرا دادی، افسرده شدم.(135)
امام علیهالسلام کسانی را که از راه راست به بیراهه رفتهاند، هدایت میکند تا به اشتباه خود پی برده، به راه راست برگردند، اما منحرفین لجوج در گمراهی خود باقی میمانند.
حسن بن علی وشاء گفت:
حضرت رضا علیهالسلام مرا در مرو خواست و فرمود:
حسن! علی بن حمزه بطائنی امروز از دنیا رفت و او را داخل قبر کردند.هم اکنون دو ملک داخل قبر او شدند. بدو گفتند. پروردگارت کیست؟ گفت: خدا - پیامبرت کیست؟ محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله امام اولت کیست؟ علی بن ابی طالب علیهالسلام امام دومت کیست؟ امام حسن مجتبی علیهالسلام امام سومت کیست؟ حسین بن علی علیهالسلام امام چهارمت کیست؟ امام زین العابدین، علی بن الحسین علیهالسلام امام پنجمت کیست؟ امام محمد باقر علیهالسلام امام بعد از او کیست؟ در اینجا زبانش لکنت گرفت و گیر کرد. او را شکنجه کردند.
باز سؤال کردند امام بعد از هفتمت کیست؟
- ساکت ماند آن گاه حربهای آتشین بر پیکرش زدند که تا قیامت قبرش میسوزد.
حسن بن علی وشاء گفت:
از حضرت رضا علیهالسلام جدا شدم و این تاریخ را یاداشت کردم پس از مدتی از کوفه خبر رسید که در همان روز بطائنی از دنیا رفته بود و همان ساعت او را دفن کرده بودند. (136)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 11 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
