داستان کرامات حضرت رضا ، کرامت نهم

احمد بن عمره گفت: به خدمت حضرت رضا علیه‏السلام رسیدم و گفتم: همسرم باردار است از خدای تعالی بخواه تا پسری به من عنایت فرماید.
فرمود: فرزندت پسر است؛ نامش را عمر بگذار.
فرمود: همان طور که گفتم، نامش را عمر بگذار.
همین که وارد کوفه شدم، خدای تعالی پسری به من عنایت فرموده بود، نامش را علی گذارده بودند؛ من آن نام را عوض کرده، عمر گذاردم.
همسایگان گفتند: از این به بعد هر چه درباره تو بگویند باور نخواهیم کرد.
پس از آنان متوجه شدم که آن حضرت به من از خودم هم دلسوزتر بوده و از نظر تقیه، این نام را برای فرزندم برگزیده است.
اشعار زیرا را - که در کتیبه پشت سر حضرت رضا علیه‏السلام نوشته شده - قاآنی سروده و تاریخ آن مطابق 1250 است.
زهی به منزلت از عرش برده، فرش تو رونق! - زمین زیمن تو محسود هفت کاخ مطبق
تویی که خاک تو با آب رحمت است مخمر - تویی که فیض تو با فر سرمد است ملفق
چو دین احمد مرسل مبانی تو مشید - چو شرح حیدر صفدر قواعد تو موفق
مگر تو روضه سلطان هشمتی؟ که به خاکت - کند زبهر شرف، سجده هفت طارم ارزق
کدام مظهر بیچون بود به خاک تو مدفون - که از زمین تو خیزد همی خروش انالحق
علی و عالی اعلی امام ثامن و ضامن - که از طفیل وجودش وجود گشته منشق
سپهر عدل، میهن گوهر محیط خلافت - جهان جود، بهین زاده رسول مصدق
پس از ورود سرود از برای سال طرازت - زهی زمین تو مسجود نه رواق معلق!







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 11 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0