داستان کرامات حضرت رضا ، کرامت دهم
امام محمد تقی علیهالسلام فرمود:
یکی از اصحاب حضرت رضا علیهالسلام مریض شد؛ آن جناب، به عیادتش رفت و پرسید؛ حالت چطور است؟
گفت: مرگ را چگونه میبینی؟ عرض کرد: بسی ناگوار و طاقت فرسا
آن حضرت فرمود: آنچه تو دیدی نشانهای از مرگ بوده است تا تو را به آن آشنا سازند.
مردم دو قسمند: مستریح و مستراح به
یکی به وسیله مرگ از رنج و شگنجه راحت میشود. و دیگری مرگ، شرش را از سر مردم کم میکند.
اکنون ایمانت را به خدا تجدید و به مقام ولایت هم اعتراف کن، تا از جمله کسانی شوی که مرگ را موجب راحت و آسایش آنان شود.
دستور آن حضرت را اجرا کرد. در این هنگام عرض کرد یا بن رسول الله علیهالسلام اکنون ملائکه با سلام و تعظیم به شما تهنیت میگویند و در برابرت ایستادهاند؛ اجازه فرمائید تا بنشینند! فرمود: ملائکه پروردگارم بنشینید.
سپس فرمود: از آنان بپرس. دستور دارند که ایستاده باشند؟
عرض کرد: سؤال کردم؛ گفتند؛ اگر تمام فرشتگان هم شما برسند، به پاس احترام شما باید بایستند؛ مگر اجازه نشستن بفرمائید.
خدای تعالی به آنان چنین دستوری داده است؛ در این هنگام، آن مرد چشم بر هم گذاشت و در آخرین لحظات حیات عرض کرد:
السلام علیک، یا بن رسول الله علیهالسلام! اینک تمثال شما و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام در برابر چشمم مجسم شده است؟ این سخن گفت و از دنیا رفت.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 11 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
