داستان کرامات حضرت رضا ، کرامت بیست و چهارم
به زبان ترکی با او سخن گفت
شب هفدهم ماه شوال 1343 زنی به نام ربابه دختر حاج علی تبریزی ساکن مشهد از مرض فلج و بیماری دیگری شفا یافت؛ بدین شرح:
شوهرش گفت: بعد از ازدواج با او چند روزی بیش نگذشته بود که به مرض دامنه مبتلی شد؛ پس از مراجعه به پزشک نه روز معالجه او ادامه داشت تا بهبودی حاصل کرد.
بعداً بر اثر پرهیز نکردن، بیماری به حالت اول بازگشت برای نوبت دوم به پزشک مراجعه کردیم ولی دست راست و هر دو پای او تا کمر شل شد و زمین گیر گشت.
پزشکان هفت ماه تمام برای معالجه او کوشیدند؛ ولی بهبود نیافت.
پس از آن به دکتر آلمانی مراجعه کردند؛ او به جای درمان دردش بیماری او را به گونهای تشخیص داد و برای او نسخه نوشت که دندانهایش روی هم افتاد و دهانش بسته شد. به طوری که قادر به غذا خوردن نبود.
سپس دکتر آلمانی گفت: بیماری او علاج ناپذیر است؛ مگر اینکه به پزشک روحانی متوسل شوید.
هشت روز بعد، به وسیله تنقیه غذا به او رسانیدند و باز او را نزد پزشک دیگری بردند؛ پزشک معالج با پزشکان دیگر جلسهای مشورتی تشکیل دادند و آمپولی را تجویز و به او تزریق کردند که دهانش باز شد و توانست غذا بخورد؛ ولی مثل سابق دست و پایش شل بود و به گوشهای افتاد؛ آخرالامر پزشکان گفتند: بیماری او علاج ندارد.
شب پنجشنبه هشتم شوال همسرم، مرا نزد خود خواند و با حال ناتوانی زبان عذر خواهی گشود و گفت: شوهرم! خیلی برای من زحمت کشیدی؛ بالأخره خیری از من ندیدی؛ اکنون بر من منت گذار و فردا شب مرا به حرم مطهر حضرت رضا علیهالسلام ببر و خودت برگرد و بخواب؛ من شفا یا مرگ خود را از آن حضرت میگیرم؛ بالأخره از این دو تا یکی را مرحمت مینماید.
من خواهش او را پذیرفتم؛ شب جمعه او و مادرش را با درشکه تا نزدیک حرم مطهر رساندم و از آنجا تا داخل حرم او را به پشت گرفته، نزدیک ضریح گذاشتم و خود به خانه برگشته، خوابیدم.
سپس آن زن گفت: وقتی شوهرم رفت، مادرم گفت:تو پهلوی ضریح مقدس باش و من به مسجد زنانه رفته تا کمی استراحت کنم.
همینکه او رفت من به آن حضرت متوسل شده، عرض کردم: یا مرگ یا شفا میخواهم؛ پس از گریه بسیار، میان خواب بیداری بودم که دیدم ضریح مقدس شکافته شد و سید جلیل القدری ظاهر گشت که لباسهای سبز در بر داشت.
به زبان ترکی به من فرمود: درایاقه، برخیز! جواب نگفتم.
دفعه دیگر فرمود:باز جواب ندادم.
مرتبه سوم عرض کردم: آقا! من الم ایاقم یخد آقا! من دست و پا ندارم. فرمود:
درایاقه مسجد گوهر شاد دست نماز آل نماز قل اتر. برخیز و به مسجد گوهر شاد برو و وضو بگیر و نماز بخوان، آن گاه بدین جا بیا بنشین.
در این میان، زنی از زوار که در حرم، پهلوی من بود، فریاد زد؛ من از فریاد او سر از ضریح مطهر برداشتم؛ در حالی که هیچ دردی در خود احساس نمیکردم از جای برخواستم و گفتم: اول بروم، مادرم را بشارت دهم؛به مسجد زنانه رفتم مادرم را از خواب بیدار کردم و گفتم بر خیز!که ضامن غریبان، مرا شفا مرحمت فرمود:
مادرم سراسیمه از خواب برخاست وقتی مرا در حال سلامت دید، به گریه افتاد؛ هر دو از شوق، یک ساعت گریه میکردیم تا کم کم مردم فهمیدند و بر سر من هجوم آوردند.
چند نفر از خدام حرم، در همان ساعت به دنبال شوهرم رفتند، ایشان با نهایت خوشحالی آمده، مرا سلامت دیدند.
شوهرم گفت برخیز برویم، گفتم: چطوری بیایم با اینکه حضرت رضا علیهالسلام به من فرموده است که به مسجد گوهر شاد برو و وضو بگیر و نماز بخوان و بعداً بیا اینجا بنشین. هنوز صبح نشده که به مسجد گوهر شاد رفته، وضو بگیرم
تا طلوع فجر در حرم مطهر بودم آنگاه به مسجد گوهر شاد رفته، وضو ساختم، نماز خواندم و سپس به حرم برگشته، تا طلوع آفتاب در آنجا بودم و پس از آن با شوهرم به منزل برگشتم.
میرزاابوالقاسم خان پس از نقل این جریان میگوید:
من آن شب در آن منزل خوابیده بودم؛ اهل خانه نیز همه در خواب بودند؛ در حدود ساعت شش یا هفت شب گذشته ناگاه متوجه شدم که در خانه را میزنند رفتم در را باز کردم دیدم؛ چند نفر از خدام حرم مطهرند؛ گفتم: چه خبر است؟
گفتند: امشب کسی از منزل شما به حرم آمده است؟ گفتم: آری.
زنی را که هفت ماه است دست و پایش شل شده است با مادرش برای استشفا به حرم بردهاند؛ مگر در حرم مرده است؟
گفتند: نه. حضرت رضا علیهالسلام او را شفا داده؛ ما برای تحقیق وضع او آمدهایم میرزاابوالقاسم خان گفت: این جریان را در روزنامه مهر منیر درج کردند. دکتر لقمان الملک نیز صحت این معجزه را شهادت داده و صورت شهادتنامه او این است.
در تاریخ هشتم ماه رجب بنده با دکتر سید مصطفی خان، عیال مشهدی علی اکبر نجار را که تقریباً شانزده سال دارد؛ معاینه نمودیم یک دست و نصف بدنش مفلوج و متشنج بود؛ و یک ماه بود قدرت یک قاشق آب خوردن را نداشت.
بعد از چندین روز معالجه موفق به باز شدن دهان او شدیم که خودش میتواند غذا بخورد؛ ولی سایر اعضاء به همان حال باقی بود؛دو ماه میشد که خویشاوندان مشارالیه از بهبود او مأیوس بودند و بنده هم امیدی به بهبود او نداشتم.
حال که شنیدم بعد از استشفا از دربار اقدس طبیب الهی و التجا به خاک مطهر بقعه سنیه (153) رضویه ارواح العالمین له الفداء شفا گرفته و بهبود یافته است حقیقة بغیر از اعجاز، چیز دیگری به نظر نمیرسد و از قوه طبیعیه بشریه طبقات رعیت خارج است. و الله متم نوره و لوکره الکافرون (154)(155)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در جمعه 11 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
